۰ نفر
۱۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۱۹

محمدرضا مهاجر

دستش را جلوی تاکسی تکان داد و توی ماشین نشست.

وقتی به نزدیکی مقصد رسید، توی جیبش را گشت تا کرایه تاکسی را حساب کند.

اما هر چه می گشت پولی نداشت. یادش آمد همه پول توجیبی ش را به فقیری که نزدیک مدرسه محل نشسته بود، داده است.

به مقصد که رسید، سینه اش را صاف کرد و گفت: آقا هر جا بشه پیاده می شم اما...

راننده میان حرف هایش دوید:

بفرما عموجان، خوش آمدی. امروز همه مسافرها کرایه را مهمان من هستند. بعد از 20 سال حاجتم را از کریم اهلبیت گرفتم . یه دختر مثل قرص ماه.

5858

کد خبر 674733

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین