امیر احمدیان نوشته است : " آنچه قرقیزستان را به فروپاشی سوق می دهد، نبود تعادل در جامعه ای است که بنیان های قومی قوی و بنیان های مدنی در آن ضعیف است. در سال 2005 که انقلاب لاله ای در آن رخ داد، انتظار می رفت وضع به گونه ای بهتر از نظم گذشته باشد. اما روند رویدادها بگونه ای دیگر بود. عسگر آقایف رئیس جمهور سابق که در سال 2005 ناگزیر به ترک کشور شد، از دولمتردان دوره شوروی نبود و جامعه ای دمکراتیک را ایجاد کرده بود که به آن جزیره ثبات و دمکراسی در آسیای میانه لقب داده بودند. اما ساختار قبیله ای و قومی قرقیزستان امکان بهره برداری از این فضا را فراهم نکرد. "
وی ادامه داده است : " جامعه قرقیزستان هم چون جوامع دیگر کشورهای منطقه، از فاصله مکانی و فضایی و اندیشه مرکز - پیرامون رنج می برد. هرکه قدرت را دست می گیرد از بالا به پایین نگاه می کند. آقایف پس از ترک کشور گفته بود اگر می دانستم که دموکراسی من به این زودی شکست خواهد خورد با تمام قدرت نظامی از آن دفاع می کردم.
آنچه به کشورهای منطقه ثبات و آرامش داده است، نیروهای نظامی و امنیتی است و مردم به علت نداشتن ابزاری برای پیاده کردن اراده خود ناگزیر به تسلیم می شوند. در کشورهای نفت خیز خاورمیانه و اوراسیا از روسیه تا عربستان، آنهایی که به ثروتهای نفتی دست یافته اند، به تقویت ارتش و نیروهای امنیتی مبادرت کرده اند که هم بهانه ای برای بازدارندگی در برابر تهاجم خارجی و حفظ استقلال و تمامیت ارضی و هم ایجاد نیروهای است که هیات حاکمه را در برابر نیروهای دگراندیش داخلی و به اعتبار آنان دشمن داخلی حمایت کند. "
متن کامل این مطلب را اینجا بخوانید.
نظر شما