محمود دولت آبادی، نویسنده عصر روزجمعه هشتم مرداد در نمایشگاهی از پرترههای وی که در نگارخانه شیرین برگزار شده بود حضور یافت. در این نمایشگاه که عکسهای یارتا یاران از دوران جوانی و لحظات مختلف زندگی دولت آبادی به معرض دید عموم گذاشته شده بود علاوه بر علاقمندان این نویسنده، دوستان وی از جمله جواد مجابی (نویسنده)، کامران عدل (نویسنده) و عطا امیداوار (عکاس) نیز گردآمده بودند تا در میزگردی که قرار بود در حاشیه نمایشگاه برپا شود حضور داشته باشند.
این میزگرد با سخنان اکبر عالمی مستندساز و مدرس سینما آغاز شد و در ادامه محمود دولت آبادی با تشکر از تمام کسانی که برای شرکت در این نمایشگاه حاضر شده بودند گفت: «وقتی که یارتا یاران به من گفت قصد دارد نمایشگاهی از پرترههایم برگزار کند گفتم میدانم که میتوانی این کار را انجام دهی اما در نهایت متضرر میشوی.»
وی در توضیح این مطلب عنوان کرد: «یاران به من گفت که اگر ما نخواهیم متضرر شویم دیگران هم نمیخواهند متضرر شوند و در نهایت هیچ اتفاقی نمیافتد. به همین دلیل امروز به احترام شما اینجا آمدم.» دولت آبادی در پاسخ به اینکه چگونه به چنین جایگاهی رسیده است اظهار داشت: «من به برکت فهم خیامی توانستم بنویسم.»
دولت آبادی ادامه داد: «من شیفته مملکت و مردم کشورم هستم. به همین دلیل وظیفه عکاس، نویسنده، نقاش و ...است که حرمت مردم خود را حفظ کند و اگر توانست آنها را به سطحی بالا ببرد.» وی در مورد کارش توضیح داد: «اگر هنری دارم جز درک زمان و مکان نبوده است.»
دولت آبادی همچنین در پاسخ به یکی از حضار که در مورد فیلمی مستند از وی پرسید گفت: «وقتی فیلم مستند از خودم و یکی دیگر از شاعران را دیدم به هیچ وجه با آنچه تصور میکردم هماهنگ نبود. به همین دلیل هرگز به سینما اعتماد نمیکنم.»
وی در ادامه در مورد حسی که از دیدن پرترههایش به وی دست داده است گفت: «پیشاپیش به گذر زمان فکر کرده بودم. میدانستم زمان میگذرد و مجال اندکی برای چیره شدن بر زمان دارم. همیشه زمان پیروز است ولی چون قبلا به آن فکر کرده بودم حالا دارم تصویر گذر زمان را میبینم.»
نویسنده کتاب «کلیدر» در مورد عکس جوانی وی که در پشتسرش قرار گرفته بود توضیح داد: «عکس جوانی پشت سر من مربوط به مقاومت من است چون یک برادر زیبا داشتم که چهار سال از من کوچکتر بود و برایش نامزدی گرفته بودم. برادرم یک باره بیمار شد و پزشک گفت که تا سه ماه دیگر میمیرد. تمام این مدت میدانستم که او میمیرد و بعد از 100 روز درگذشت. این عکس مربوط به همان دوران است تا نشان دهد زندگی نمیتواند من را از پا درآورد.»
دولت آبادی در مورد جایگاه زن در داستانهایش اظهار داشت: «از وقتی خودم را شناختم زن را به عنوان مادر، مدیر، زحمتکش وهمسایهای که دستگیر است دوست داشتم. زنانی را دیدهام که تصویر آنها هنوز در ذهن من باقی مانده است و شاید این مربوط به همان حساسیتهای دریافتیام میشود.»
دولت آبادی در پایان خطاب به مردم گفت: «این سخنان بار سنگینی بردوش من گذاشت. من آدم خیلی عادی هستم و بیشتر اوقات فکر میکنم محمودی که مینویسد نیستم. کمال اکتسابی است و مرد به تنهایی نمیتواند به جایگاهی برسد. حتما باید زنی در کنارش باشد تا این فرایند تکمیل شود.»
نظر شما