به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، آیین رونمایی از 13 مجموعه داستان کوتاه انتشارات کتاب نیستان در مراسمی با حضور سید مهدی شجاعی، داود غفارزادگان، اسماعیل باستانی، نگار عابدی و جمعی از علاقهمندان به ادبیات در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.
در ابتدای این مراسم، سید مهدی شجاعی که این روزها با راهاندازی آکادمی داستاننویسی، روح تازهای به داستان کوتاه بخشیده است صحبت کرد و گفت: باید در ابتدا به اشارات مجری مراسم صحه بگذارم و بگویم که به واقع ادبیات و موسیقی جانپناه است و امیدوارم که همه عزیزان توفیق استفاده از این پناهگاه را داشته باشند. در مقدمه صحبتهای خود باید بگویم که هیچ حکومتی در جهان، طالب ارتقای سطح فرهنگ و شعور مردم نیست. به این دلیل که وقتی شعور و فرهنگ مردم ارتقا پیدا کند، مصدع اوقات میشوند و طبیعی است که با منافع آنان مغایرت پیدا میکند. با این حال، تفاوتی که کشورهای پیشرفتهتر با کشورهای عقبمانده دارند، در کیفیت مواجهه با مساله است. در حقیقت، هدف یکی است اما رسیدن به آن، وابسته به سطح شعور و فرهنگ آن حکومتها است. فرض کنید که آنان به این نتیجه رسیدند که با غرقکردن مخاطب در اطلاعات، مخاطب را از تحلیل و اندیشه کردن و فهمیدن باز دارند اما ما همچنان به شکل ابتدایی با قحطی خبر درست کردن و فیلتر کردن و جلوی چیزی را گرفتن، تلاش میکنیم که جلوی ارتقای فرهنگ مردم را بگیریم. این جنس، نوع نگاه و عملکرد ما است. باید گفت که هدف یکی است اما آنان بلد شدند که چگونه به آن چیزی که مدنظرشان است، برسند.
شاهد کوتوله شدن مدیران فرهنگی هستیم
او ادامه داد: یکی از مسائلی که نظامها با آن مواجه هستند، موضوع فرهیختگان، ادبیان و هنرمندان است. اینان چون کمی بیش از بقیه میفهمند، بیشتر مصدع اوقات میشوند و بیشتر اسباب زحمت هستند. با این حال، با گونههای مختلفی میتوان با این موضوع برخورد کرد. یک جور این است که برای اینان برنامه داشت و تقویت و جذبشان کرد. مسیر دیگر، بیاعتنایی به آنان و در مضیقه قراردادن آنان است. روشی که در کشورهای دیگر انجام میشود، شبیه به شکل اول است. یعنی این را متوجه شدند که میتوان با تحویل گرفتن نویسنده و فراهم کردن امکانات و بستر برای او، مصادرهاش کنند و با جذبش، او را خواسته یا ناخواسته در مسیر اهدافشان قرار دهند. البته مدل ناشیگرایانه این نیز وجود دارد و آن هم این است که در سیاستگذاران نظام، هیچ موضوعیت و اصالتی برای فرهنگ و ادب وجود ندارد و به همین دلیل، برنامهریزی نیز برای آن وجود ندارد. بنابراین روز به روز شاهد کوتولهتر شدن مدیران فرهنگیمان میشویم. در حقیقت، این مسیر، مسیری نیست که به این هدف برسد. مشکل کار این است که اگر آنان هدف و مسیری را برای خود مشخص کردهاند که بروند، رانندهای چیره دست اختیار کرده و کار را به او میسپارند اما ما میخواهیم این مسیر مشخص را برویم و در عین حال فامیلهایمان رانندگی کنند و کار را به دست راننده نمیسپاریم. به همین دلیل وقتی در داخل چاله افتادیم، با این که نباید گاز بدهیم، باز هم گاز میدهیم و با این کار، خود را بیشتر در چاله فرو میبریم. حداقل این است که کار را به دست کسی بسپاریم که مسیر را بلد است و متاسفانه این اتفاق رخ نمیدهد. برای مثال، خیلی وقتها با این که قصد سفر به مشهد را داریم، سوار بر قطار ترکستان میشویم و هر کسی هم که در قطار داد میزند که این مسبر مشهد نیست، محکومش میکنیم و میگوییم که چرا سیاهنمایی میکنید؟
سید مهدی شجاعی اضافه کرد: این مقدمه را عرض کردم تا بگویم که یکی از اتفاقاتی که در حال رخ دادن است این است که در همه جای دنیا برای تربیت نیرو و شاگرد در هر زمینهای برنامه وجود دارد و متاسفانه ما در هیچ زمینهای، هیچ برنامهای نداریم. برای مثال اگر آقای غفارزادگان با انگیزه شخصی نیاید و چند علاقهمند به داستاننویسی را سرپرستی نکند، کسی به او چنین ماموریتی را نخواهد داد و این خودش هست که باید تشخیص بدهد. علاوه بر این باید خوش حال بشویم وقتی ببینیم که کسی چوب لای چرخ او نمیگذارد. بر همین اساس، انتظار تشویق و ... انتظار بیجایی است. جالب اینجا است که ما در هیچ بخشی از برنامههایمان از جمله سیاست، مدیریت، تخصصها و ... تربیت جانشین و شاگرد را نمیبینیم و گویی که چنین چیزی موضوعیت نداشته است. یکی از دلایل جدی تنزلها در مقامات عمومی همین است. این موضوع از تخصصهای جدی در عرصه مسئولیتهای اجتماعی وجود دارد تا مباحث فرهنگی هنری. برای مثال اگر من کارگردان سینما هستم، این هدف را برای خود تعریف نمیکنم که یک کارگردانی را در کنار خود بسازم و بنابراین منفردا جلو میروم. در حقیقت، موضوعیت و اصالتی برای تربیت جانشین قائل نیستیم و از این منظر، با خلاهای جدی مواجه هستیم. جالب است که در انگلیس با یکی از وزرایی که از کشور کره برای ادامه تحصیل آمده بود، صحبت میکردم و از او پرسیدم که در آنجا مسئولیتها با چه سبک و سیاقی سپرده میشود؟ در جواب، چیزی که برای من تصویر میکرد، بسیار حیرتانگیز بود. این که از چه سنینی بچهها تحت کنترل هستند و انتخابها و خصوصیات هر کس چگونه است و چگونه باید در این مسیر رشد قرار بگیرند، بسیار تاملبرانگیز بود. در حقیقت اگر هوش عمومی در آن کشورها پایین است، مدیران آن از هوش بسیار بالایی برخوردار هستند، طی یک مکانیزم جدی و برنامهریزی شده، مسئولیتها سپرده میشود و در آن چارچوب طبیعی است که اتفاقاتی مثبت رخ بدهد که به نوعی مدیریت جهان را نیز در دست دارند.
پیش از انقلاب حواسشان به اهل قلم بود
این نویسنده برجسته کشور در بخش دیگری از صحبتهای خود ضمن اشاره به حرکت شخصی برای انجام کارهای جدید گفت: باید بگویم که در بخش ادبیات، هیچ حرکتی نمیشود. اگر حرکتی مقدم بر تربیت شاگرد وجود میداشت و آن این بود که کسانی که اهل قلم هستند و فرهنگ را تولید میکنند، تحویل گرفته بشوند و مشکلاتشان حل بشود تا بدون دغدغه کار کنند، بسیار خوب میشد. مگر چند نویسنده و کارگردان رده اول وجود دارد؟ ما کمترین و کوچکترین برنامهای برای رفع مشکلات و دغدغههای آنان نداریم و این فاجعه بسیار بزرگی است. پس از انقلاب، در مدتی که در کانون مسئولیت داشتم، سرکشی به آن داشتم. در آنجا دیدم که حتی در نظام قبلی، فهمیده بودند که چپها و کمونیستها را باید در کانون پرورش تحت پوشش قرار بدهند و به آنان حقوق بدهند تا در مقابل نظام خیلی غلیان نکنند و از این جهت، به گونهای سر سفره شاهنشاهی نشسته باشند. بعدا در سازمان برنامه و شرکت نفت دیدیم که بسیاری از کسانی که هنرمند بودند و شعر و داستان مینوشتند، از آن سیستم حقوق میگرفتند. در حقیقت حواسشان بود که هوای اهل قلم را داشته باشند. این هوا داشتن، میتواند با نیات و اهداف سلطه اتفاق بیفتد اما پیش از آن، درک این مقوله که فرهنگ را این آدمها میسازند و اگر ما میخواهیم اعتلای فرهنگی داشته باشیم باید به آنان توجه کنیم، بسیار مهم است. منظورم این است که این نیت بسیار خوب وجود دارد و در پشت آن نیات سلطه نیز وجود دارد. تمام این مباحث را گفتم تا به این موضوع برسم که اکنون با داود غفارزادگان مواجه هستیم که خود تمام فراز و نشیب این راه را چشیده است و زحمات فراوانی را در ادبیات کشیده است. او اکنون خود را به اینجا رسانده است و کارش مطرح است. حال، او براساس احساس نیازی که داشته است، شروع به تربیت شاگرد کرده است. این موضوع خیلی ارزش دارد. امیدوارم که عزیزان با قدردانی از این کار بزرگ ایشان، سهمی در ادای دین نسبت به ایشان داشته باشند.
در معلمی یاد می دهیم و یاد می گیریم
سخنران دوم این مراسم، داود غفارزادگان بود. او در ابتدای سخن، در پاسخ به سوالی مبنی بر اهمیت آموزش به نویسندگان جوان و حمایت از آنان گفت: من معلم هستم و شغلم این است. همیشه خود را معلم میدانم و سپس نویسنده. خاطرم هست که سالها پیش یک پروندهای به نام پرونده محرمانه درست شده بود و در میان مردم نیز شایعه شده بود که ساواک اطلاعات محرمانه و شخصی مردم را جمعآوری میکند که البته بعدها معلوم شد که اشتباه بوده است. در آن زمان که من دانشآموز بودم، وقتی از من میپرسیدند که دوست داری چه کاره شوی؟ در پاسخ میگفتم که دوست دارم معلم و نویسنده شوم اگر چه تبعات این انتخاب را نمیدانستم. کار من معلمی است و در سن کم، معلم شدم. خاطرم هست که اولین بار وارد روستایی شدم تا آموزش بدهم در حالی که در آن زمان، سن بسیار کمی داشتم. در معلمی، یک موضوع بسیار خوب است و آن هم این است که بیش از آن که یاد بدهیم، یاد میگیریم.
این نویسنده و منتقد ادبی به ماجرای چاپ آثار نویسندگان جوان در انتشارات نیستان اشاره کرد و گفت: من به داستان کوتاه بسیار علاقه دارم، کارهای بسیار زیادی داشتم که در جاهای مختلف بود و هیچ کس آن را تجدید چاپ نمیکرد اما آقای شجاعی به داد ما رسیدند و از ما خواستند تا کارهایمان را جمع کنیم تا منتشر بشود. وقتی این داستانها را جمع کردم، دیدم که چیزی در حدود 1000 صفحه داستان نوشتهام و البته آن را کم کردم. من داستان کوتاه را بسیار دوست دارم و فکر میکنم که آقای شجاعی نیز چنین باشد. هر کسی که مزه داستان کوتاه را چشیده است، بقیه چیزها برای او بیمزه شده است. فاکنر میگوید که همه دوست دارند، شعر بنویسند، میروند و میبییند که بسیار سخت است و به سراغ داستان کوتاه میروند. سپس میبینند که آن هم سخت است و در نهایت به سراغ رمان میروند.
نگار عابدی، هنرمند سینما و تلویزیون، مهمان ویژه این برنامه بود که برای خواندن داستان کوتاه به روی صحنه آمد. او قبل از خواندن داستانها، در سخنانی کوتاه گفت: به عنوان یک هنرمند که در زمینه دیگری فعالیت میکنم باید بگویم که بسیار خوشحالم که شاهد چنین موفقیتی در زمینه داستان کوتاهنویسی هستم. باید از کسانی که راهگشا بودند و راه را برای این جوانان با استعداد کشور باز کردند، تشکر کنم. دو کتاب به من داده شده است که یکی از آن «بیخلوتی» است و دیگری «شیرین و مجنون» نام دارد. اکنون میخواهم داستان کوتاه «بیخلوتی» را بخوانم و امیدوارم که مورد پسند باشد.
در ادامه مراسم از نویسندگان جوان این کتابها خواسته شد به روی صحنه بیایند و راجع به آثار خود حرف بزنند. مریم ساحلی، نویسنده کتاب «بیخلوتی» به عنوان اولین نویسنده صحبت کرد و گفت: این مجموعه 19 داستان دارد که از بین داستانهایی که در 5 سال اخیر، نوشته بودم انتخاب شده است. باید بگویم که این کتاب، اولین مجموعه من نیست و قبل از این مجموعه، 3 مجموعه داستان دیگر داشتم. روند انتشار و توزیع این قدر آدم را ناامید میکند که کمکم از فکر چاپ مجموعه خارج شده بودم و اشتیاق چندانی به این کار نداشتم. بنا به تشویقهای بسیار خوب آقای غفارزادگان دوباره مصمم شدم و این کتاب را نوشتم.
اهالی فرهنگ و هنر باید پیشقدم شوند
در ادامه مراسم، سید مهدی شجاعی صحبت کرد. او درباره اهمیت داستان کوتاه گفت: قبل از صحبت راجع به داستان کوتاه باید تکملهای را راجع به عرایض قبلی خود بیان کنم چرا که همیشه این نگرانی را دارم که این نقزدن و غر زدنها که رنگ و بوی انتقاد نیز دارد، بوی یاس و ناامیدی به خود نگیرد. آنچه که در مقدمه گفتم در انتها به این نقطه میرسد که باید خودمان آستین بالا بزنیم و کاری انجام بدهیم. نکته اینجا است که کسی کاری نمیکند، نباید به کسی امید داشته باشیم و خود اهالی فرهنگ و هنر و علاقهمندان تلاش کنند که کار را به صورت جدی جلو ببرد. در مورد داستان کوتاه باید بگویم که جذابیت داستان کوتاه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. کسی که طعم داستان کوتاه را چشیده باشد، دوست ندارد آن را از دست بدهد. تصور من این است که نسبت داستان کوتاه با رمان، نسبت غزل و مثنوی است.
او ادامه داد: همان ایجازی که غزل دارد، جذابیت بسیار خوبی را به آن داده است. درست است که در مثنوی میتوان حرفهای بسیار زیادی را زد اما غزل چیز دیگری است. علاوه بر این، در مورد سوژههای اجتماعی و به ویژه شرایط خاص، داستان کوتاه بسیار کاربردی است. اکنون که ضرباهنگ مسائل اجتماعی و ریتم آن بسیار تندتر شده است، هر چه قدر که به سمت ایجاز و عصاره گفتن، برویم، منطقیتر است. در جلسات کوتاه با داستان، قصد دارم که به سمت داستانهای کوتاه و کوتاهتر برویم تا جایی که به داستانهای چندخطی برسیم. به نظرم این کار شدنی است و میتوان در 2-3 خط داستان کوتاهی را نوشت که همه مشخصات را داشته باشد. در حقیقت میخواهم بگویم که شرایط اجتماعی، ضرباهنگ تند و ایجازی که در این قالب وجود دارد، مزیتهایی را به آن میبخشد که فاصلهاش را با کارهای دیگر زیاد میکند. البته این موضوع وجود دارد که وقتی کسی دچار رمان بشود، سخت میتواند به داستان کوتاه برگردد چرا که قالب دشوارتری است. خاطرم هست که چند وقت پیش در توصیهای به بعضی از دوستان، خواستم که بیایند و دوباره داستان کوتاه بنویسند. اما آنان میگفتند که این قالب سخت است. پذیرفتن این محدودیت و چارچوب بسیار سخت است. شما در یک داستان کوتاه میتوانید مهمترین پیامها را به مخاطب منتقل کنید، شخصیتپردازی داشته باشید، تعلیق و کشش بیاورید و .. در حقیقت تمام عناصری که برای بیان یک حرف وجود دارد، در داستان کوتاه موجود است.
هرچه داستان موجزتر باشد تاثیرگذارتر است
نگار عابدی در پاسخ به سوال مجری این برنامه، گفت: داستان کوتاههایی که خواندم را بسیار دوست داشتم. همانطور که آقای شجاعی گفتند، هر چه قدر که داستان کوتاه، کوتاه تر و موجزتر باشد، تاثیرگذاری بیشتری دارد. فکر میکنم که این موضوع در رمان برعکس است. در داستانهایی که به من گفته بودند، داستان «بیخلوتی» را موجزتر و کوتاهتر دیدم و بنابراین آن را انتخاب کردم. البته فضای کلی هر دو مجموعه بسیار دوستداشتنی بود و احساس میکردم که تا چه اندازه برگرفته از فرهنگ ایرانی است و البته این آثار نسبت به داستانهای کوتاه قبلی که سالهای پیش خوانده بودم، بسیار پیشرفت کرده بود. این داستانها از ریشههای فرهنگ ناب خودمان و با استفاده از یک تکنیک درست و موجز نوشته شده است. خاطرم هست که وقتی مجموعه نمایشهای چخوف را میخواندم، یک سری داستانهای کوتاه داشت که من از خواندن آنان بسیار بیشتر لذت میبردم. در آن زمان متوجه میشدیم که مخاطبی که برای یک نمایش به سالن میآید، از یک زمانی به بعد دیگر نمیتواند این نمایش را تحمل کند. هر چند که آن نمایش، خیلی هم موفق بوده باشد. بنابراین موجز بودن ویژگی انسان معاصر شده است. خصوصیت انسان مدرن امروز این است که هر چه قدر با متن موجزتر مواجه شود، تاثیرگذارتر است.
در بخش بعدی این مراسم رونمایی، از دو نفر از نویسندگان آثار داستان کوتاه خواسته شد تا به روی صحنه بیایند و به معرفی مجموعه خود بپردازند. فاطمه رضایی و طیبه نجیب در این بخش صحبت کردند.
سید مهدی شجاعی در بخش دیگر صحبتهای خود در مورد روند انتشار داستان کوتاه در انتشارات نیستان گفت: روند چاپ داستان کوتاه ادامه خواهد داشت چرا که تشویق و حمایت از این کار را وظیفه خود میدانیم. به خصوص که وقتی اساتیدی مثل آقای غفارزادگان پای کار باشند، زحمت ما کمتر میشود، کار به استاندارد لازم میرسد و ما فقط به مردم منتقل میکنیم. در مورد بازگشت به رسانه و مطبوعات که اشاره شد باید بگویم یکی از ضعفهای ما این است که مطبوعات ما از داستان تهی شده است در حالی که هنوز، داستان کوتاه در بعضی کشورها یک رکن از روزنامه به شمار میرود. به همین دلیل بسیاری از قصهنویسان برجسته، با مطبوعات شروع کردند و با آن ادامه دادند. برای مثال، مارکز تا روزهای پایانی فعالیت خود را ادامه میداد و در روزنامه ستون داشتند. به نظرم داستان کوتاه حرف اول را برای مطبوعات میزند چرا که جای رمان در مطبوعات نیست. در مورد چخوف باید بگویم که توصیه من به نویسندگان این است که داستانهای کوتاه چخوف را بخوانند چرا که میتواند الگوی بسیار خوبی برای ما باشد. دقت کنید که بحث مینیمال از تئاتر وارد ادبیات داستانی شد. نیاز به فشردهتر شدن و موجزتر شدن نیازی است که در تمام دنیا حس میشد و به همین دلیل، در تمام دنیا، ابتدا نمایشنامه و سپس داستان کوتاه نوشته شد. به نظرم، داستان کوتاه همیشه جایگاه خود را در دنیا خواهد داشت.
در بخش سوم، معرفی نویسندگان مجموعه داستانهای کوتاه، 5 نویسنده روی صحنه آمدند. مصطفی پور نجاتی، سعیده شفیعی، احمدسوسرایی، مرضیه محمدپور و محمد لله گانی در این بخش روی صحنه آمدند و به معرفی آثار خود پرداختند.
پس از خواندن داستان دوم توسط نگار عابدی، نوبت به شتیلا زرنگار رسید که به معرفی اثر خود با نام «کلوپ آدمهای ناراضی» بپردازد. فرخنده حقشنو، نیز به روی صحنه آمد و مجموعه خود با نام «آیلین» را معرفی کرد. مجتبی نیکسرشت، آخرین نویسندهای بود که اثر خود با عنوان «ماهنشین» را معرفی کرد.
در پایان این مراسم، از 13 عنوان مجموعه داستان کوتاه رونمایی شد.
57243
نظر شما