علوم انسانی نقشی را که در سایر جوامع ایفا میکنند، در جامعه ما بر عهده ندارند. ناروشنی ها وکاستی های موجود در بنیة نظری کشور، شناخت ناکافی از حیطة کار علوم انسانی و توانمندیهای آنها و نقش مهم و تعیین کنندهای که می توانند در این حیطه داشته باشند، موجب شده است که برغم آنکه در سطح نوشتارها و گفتارها به وفور از آنها نام برده می شود، نقشی را که معمولا در سایر جوامع برعهده دارند، در جامعة ما ایفا نکنند.
در عرصة برنامه ریزی ها و تصمیم های کلان و خرد کشور نیز، چه در مرحلة هدفگذاری ها و برنامه ریزی ها و چه در مرحلة مطالعاتی که می توانند در زمینة تحقق عملی اهداف تعیین شده در برنامه ها راهگشا باشند، به دلیل احساس بی نیازی کاذب، بسیاری از جهت گیریها و اقدامات عملی صورت می گیرد که بدون اتکا به مطالعات بنیادین پیشین، براساس برداشتهای محدود و غالبا سطحی مراجع برنامه ریزی و تصمیم گیری به اجرا گذاشته می شوند، در حالی که بسیاری از این مطالعات باید در حیطة علوم انسانی صورت گیرد.
به علاوه، نبودن معیارهای روشن به لحاظ معرفت شناختی برای داوری دربارة اصل هدفگذاری ها و سپس چگونگی ارزیابی برنامه ها و درنهایت، سنجش عملکردها حداقل زمینة های لازم برای حرکت با ثبات این علوم را از آنها سلب کرده است.
فقدان ارتباط میان دو عرصه عمل و نظر در حوزه علوم انسانی نیز یکی از مشکلات معضل آفرین است . گره نخوردن فعالیتهای آموزشی و پژوهشی با روند عمل و اجرا نوعی کندی و رخوت را در این رشته ها به همراه داشته است.
به دلیل سردرگمی در هدفگذاری ها و برنامه ریزی های آموزشی و پژوهشی، حجم و کیفیت تربیت نیروی کارآمد آموزشی و پژوهشی و انطباق آن با نیازهای کشور دربوتة ابهام قرار گرفته است. این در حالی است که آمار تعداد موسسات آموزشی و پژوهشی، دانشجویان، دانش آموختگان و فارغ التحصیلان این رشته ها رشدی پرشتاب داشته و اشتغال آنان را به چالشی جدی مبدل ساخته است.
نظر شما