هنگامه مظلومی

یادم می آید چند سال پیش که به تئاتر می رفتم، هیچ نگرانی‌ای از بابت تمام شدن بلیت وجود نداشت. بلیت فراوان بود و ما قادر بودیم دقایقی چند پیش از نمایش آن را بخریم. آن هم با قیمت دو سه هزار تومان. گاهی حتی سالن‌ها هم پر نمی‌شد و ما دلمان می‌گرفت. اما انگار ناگهان اتفاقی افتاد: حدود دو سه سال پیش یکباره خیل عظیمی از مردم به سوی این هنر سرازیر شدند. مردمی که پیش از این، در سبد هزینه‌شان تئاتر مطلقا جایی نداشت، در سودای دیدن بلاواسطه بازیگرهای سینما بر روی صحنه، تن به خرید بلیت‌های هفت هزار توامانی، 10 هزار تومانی و یا حتی بیست هزار تومانی دادند. دیگر برای دیدن یک نمایش ناچار بودی بلیت را از اول هفته برای آخر هفته رزرو کنی و یا از ساعت 3 بعد از ظهر برای نمایش هشت شب صف بکشی.

در نگاه اول این افزایش مخاطبان هنر تئاتر بسی جای امیدواری و خوشنودی بود اما از نگاه جامعه شناختی می‌توان به این اتفاق کمی هم بدبینانه نگریست و پرسش‌هایی را پیش کشید که لاجرم باید پاسخی بدان‌ها داد. اینکه چه انگیزه‌ای مردم را به سمت این هنر سوق می‌دهد؟ و از آن مهمتر تاثیر مخاطبان جدید بر روند آینده تئاتر ایران چیست؟ قضیه از آنجا شروع شد که بازیگرهای مشهور سینما و تلویزیون قدم به این عرصه گذاشتند که خود بزرگترین تبلیغ‌ها برای جذب مخاطب بود. از آنجا که سوپر استارها برای مردم همواره هاله‌ای از کاریزما را به همراه می‌آورند و در نگاه توده به یک دیگری بدل می گردند، موجد لذت‌اند. هنگامی که این بازیگر محبوب ناگهان خود را از متن نمایشنامه بیرون می کشد، رو به تماشاگران بر می گردد و به آن ها چیزی می‌گوید، آن ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و آنگاه تماشاگرانی که اکنون در کمتر عرصه‌ای مورد خطاب واقع می‌شوند و گویی حضورشان در اجتماع علی السویه است غرق لذت می‌شوند...

همان طور که آلتوسر نیز استدلال می‌کند افراد که اکنون در محاصره ساختارها و دیگری‌ها قرار دارند تنها در جایگاه ابژه این دیگری‌ها احساس سوژگی می‌کنند یعنی زمانی که مورد خطاب قرار گیرند و این یعنی اوج لذت برای مردمی که دیگر حتی ابژه هم محسوب نمی‌شوند. از این رو تماشاگران جدید عمیقا تقاضای هر چه تکرار بیشتر خطاب در یک نمایش دو ساعته را دارند، تقاضای توجه دیگری. پس مهمل به نظر نمی‌آید اگر ادعا کنیم که تئاتر ایران همراه با ورود مخاطبان مذکور در دام تکنیک هایی سطحی افتاده است که مانند یک ویروس هر نمایشنامه و هر اجرایی را مبتلا می‌کند.

کلیه تلاش‌ها برای ارائه طراحی صحنه عجیب و غریب مثل لباس‌های پرپری که هر کدام یک لامپی یک جایشان نصب شده است، کنایه‌های اجتماعی و سیاسی که در همه نمایش‌های این دوره جایی از آن خود کسب کرده‌اند و... جملگی پس از تغییر بافت تماشاگران مرسوم شدند. البته که استفاده از این تکنیک‌ها جرم نیست بخصوص وقتی که در بطن خود نمایش به کار روند و آن را قوام بخشند اما امروزه این خروار خروار کلک‌های تکراری را نتیجه اقبال ناگهانی مردم به تئاتر می‌دانم که منجر به شباهت همه نمایش‌ها با یکدیگر می‌شود. به عبارتی دیگر به جای آنکه تئاتر یک مملکت دست مخاطباتش را بگیرد وآن‌ها را به سوی افق‌هایی تازه بکشاند، سلیقه‌شان را دستکاری کند و تجربه‌های عمیق فکری و بصری برایشان به ارمغان بیاورد؛ این تماشاگران هستند که دست تئاتر را گرفته‌اند و به دنبال خود می‌کشانند.

اگر به قول ویتگنشتاین هنر آن عرصه‌ای است که آنچه بیان ناشدنی است در آن نشان داده می‌شود، پس تبدیل نمایش‌های ما به بیانیه های اجتماعی همراه سر به سر گذاشتن مخاطب جای انتقاد و نگرانی دارد. بی رودربایستی تغییر ترکیب مخاطبان، تئاتر ایران را به سودای عامه پسند شدن (در معنای منفی آن) انداخته است. پس ما چه چیزی به دست آورده‌ایم که اینقدر خوشحالیم؟ هیچ چیز. هیچ چیز به جز بلیت‌های گرانتر و به تبع آن رانده‌شدن دانشجویان و طبقه متوسط از عرصه تئاتر و همین طور تولد نمایش‌های سطحی‌تر و به تبع آن پایین آمدن سطح سلیقه مخاطب حتی مخاطبان دیرینه تئاتر... 

کد خبر 89803

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین