میدانم که بارها و بارها زیباترش را شاعران گفتهاند، چه در میان گذشتگان و چه در میان همروزگارانمان. اما حالا که دست تقدیر کاری کرده که جایی باشد برای چاپ آن، بگذار چاپ شود این عرض دلتنگی و بثالشکوی از عالم به محضر او که به فرمایش حقتعالی اگر نبود، علی ع و محمد ص و به تبع ایشان جهانی به وجود نمیآمد. بگذار دلتنگیام را عرض کنم به محضر آن مادر و سرسلامتی بگویم برای آن فرزندش که در راه است.
داعیه شاعری، آن هم در شعر کلاسیک با آن همه عظمتش ندارم که شرط عقل را هم همین میدانم برای هر شاعر دیگر همروزگارم. آنچه درپی میخوانید، درد دل است، همین.
هالی قدرت سوژههای خوبی هستند. میشود هر روز از آنها نوشت و شما را خنداند و به فکر وادار کرد و امیدوار بود آنها نیز عوض دلگیری، لبخندی بزنند و لحظاتی به گفتار و پندار و کردار خویش بیندیشند که انشاءالله فلاح و رستگاری نصیبشان شود، از بابت خدمت بیشتر به خلق و چنان که امام خمینیره فرمودند به شهید رجایی هنگام تنفیذ حکم ریاستجمهوری، آنها سوار قدرت شوند، نه قدرت سوار بر آنها.
مفتخرم که از سلاله ساداتم اما چه کنم که سازمان ثبت احوال کشور علیرغم اینکه همه خانوادهام پیشوند «سید» را در آغاز نامشان دارند، از ثبت آن در شناسنامه من و پسر خردسالم «علی» امتناع میکند و بهانههای بنیاسرائیلی میگیرد. نباشد، در شناسنامه. در دل بماند تا ابد، عشق به علی ع و اولاد علی ع و خاندان رسول ص. بگذار دل منور باشد به نور عشق جدم حسینبنعلی ع.
«او در دل است و هیچ دلی نیست بیملال». پسرم هم اگر به مدد مولا ع خلف بود که سیادتش عشق میشود و در دلش مینشیند... و اما بعد. خدایم را شاهد میگیرم، همه قدرتی که بر سرش دعواست و بزرگتر از آن را هم عوض نمیکنم با پر کبوتری از بقیع که شاید گردی از آن مزار بینشانه و سرمستور حق جلجلاله، بر آن نشسته باشد.
داعیه شاعری، آن هم در شعر کلاسیک با آن همه عظمتش ندارم که شرط عقل را هم همین میدانم برای هر شاعر دیگر همروزگارم. آنچه درپی میخوانید، درد دل است، همین.
میدانم که بارها و بارها زیباترش را شاعران گفتهاند، چه در میان گذشتگان و چه در میان همروزگارانمان. اما حالا که دست تقدیر کاری کرده که جایی باشد برای چاپ آن، بگذار چاپ شود این عرض دلتنگی و بثالشکوی از عالم به محضر او که به فرمایش حقتعالی اگر نبود، علی ع و محمد ص و به تبع ایشان جهانی به وجود نمیآمد. بگذار دلتنگیام را عرض کنم به محضر آن مادر و سرسلامتی بگویم برای آن فرزندش که در راه است.
سلام امابیها، منم، گدای شما / تمام بود و نبود جهان فدای شما
سلام حامیِ حیدر، سلام جان علی / سلام مادرِ مظلوم شیعیان علی
سلام مادر مظلومهام، دلم تنگ است / زمانه با من مسکین دوباره در جنگ است
سلام «کشتی پهلوگرفته» در غمها / سلام مادرِ هموارة مُحرمها
دوباره این پسرت مبتلاست، مادرجان / دوباره در دل من کربلاست، مادرجان
دوباره یاد تو افتادم و دلم خون شد / دوباره طاقت و صبرم زدست بیرون شد
دوباره یاد تو آمد، شکست شیشه دل / دوباره زنده شد آن درد تا همیشه دل
دوباره غربت مولا و تو، دوباره فدک / دوباره سفره ساده، دوباره نان و نمک
دوباره آتشِ بیشرم و خانه مولا / دوباره صبرِ علی، زخم پهلوی زهرا
دوباره آنچه شنیدم، دوباره غیرت و خشم / دوباره بارشی بارانِ بیامان از چشم
شنیدهام نشنیدند حرفِ دردت را / که پیش چشم تو بستند دست مردت را
از آن زمان که شنیدم نصیبِ من غم بود / که از قنوتِ نماز تو نیمهای کم بود
شنیدهام که علیوار راه میرفتی / تو نیز دست به دیوار راه میرفتی
به یاد غربت مولا شکسته میخواندی / شنیدهام که نماز نشسته میخواندی
به حق آنچه شنیدم، به حق آنهمه غم / بگیر دست مرا و ببر از این عالم
نظر شما