دربخش هایی از این مطلب آمده است:
*اگر ملاک تنها اصالت آزادی باشد یعنی هیچ کدام از ارزشهای دیگر اهمیت ندارند و با هم برابرند، علم و جهل با هم برابرند. شما نمی توانید مزاحم جهل من شوید چون به آزادی من تجاوز کردهاید! ابراهیم در این منطق ضدآزادی است که با تبر بتهای مشرکین را میشکند!
*همان طور که در همه دنیا آزادی مطلق وجود ندارد، در نظام اسلامی هم آزادی مطلق وجود و معنایی ندارد. تفاوت بین آزادی اسلامی و آزادی اومانیستی در اهداف و مبانی آنهاست. آزادی بیان یعنی یک شهروند بتواند آزادانه حقوق خود را از حکومت مطالبه کند. باید حقوق خود را از حکومت مطالبه کند. باید حق رشد و دستیابی به حقیقت، حق شنیدن مشروع برای یک شهروند وجود داشته باشد. در همه جوامع شرط و شروطی برای آزادی وجود دارد ولی هدف و مبانی آنها فرق میکند. اصلا امکان وجود آزادی کامل در یک جامعه نیست. در غرب حد آزادی فرد، آزادی دیگران است.این یعنی هیچ ارزشی بالاتر از آزادی فرد وجود ندارد حتی مصالح فرد و جامعه. آزادی تبدیل به یک ارزش مطلق میشود و بقیه ارزشها در مراحل بعد وتو میشوند. آزادی مطلق فرد یعنی استبداد فرد وقتی میگویند فقط حد آزادی من آزادی دیگری است. یعنی مجبوری که حد آزادی تو، آزادی او باشد؛ وگرنه درگیری ایجاد میشود. او هم یک مستبد دیگری است مثل تو، [مثل] همه جامعه.
*در منطق ما هیچ چیز از جمله آزادی ابتدا به ساکن خودش مستقلا قابل ارزشگذاری نیست، حقوق بشر خودش قابل فهرست شدن نیست. مگر اینکه ما درباره غایت، هدف و نهایت زندگی در عرصه انسانشناسی و هستیشناسی به نتیجه برسیم. به تفاهم برسیم. حقوق، وسیله [ایست] برای رسیدن به چه هدفی؟ اسلام میگوید برای رشد و تعالی فرهنگ غربی میگوید
*در جامعه لیبرالیستی امنیت مهم است نه کرامت.
نظر شما