مخالفان سیاسی من و کسانی که عمدا یا سهوا هنوز به خطر نازیسم واقف نبودند، خصومت‌شان با من تشدید شده بود، این‌ها به انواع وسایل متشبث شدند و حتی زنی به نام «باری» را که روزگاری خود را به من نزدیک کرده بود تحریک کردند تا مدعی شود که من پدر طفل نامشروعی هستم که هنوز نزاییده بود!

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در اوایل دهه چهل خورشیدی چارلی چاپلین نابغه بی‌همتای عالم سینمای جهان، سال‌ها بود که از غوغای حیات گریخته و در قلب کوهسار آلپ (در سوئیس) زندگی آرامی را می‌گذراند. چارلی از نیمه دهه سی خورشیدی پیش‌نگارش شرح‌حال خود را به تشویق «گراهام گرین» نویسنده معروف انگلیسی آغاز کرده بود. روزنامه کیهان در اواخر تابستان و پاییز ۱۳۴۳ بخشی از این خودزندگی‌نامه‌نوشت را طی چند شماره منتشر کرد. در ادامه بخش چهل‌ونهم آن را به نقل از روزنامه یادشده به تاریخ بیست‌وپنجم آبان ۱۳۴۳ (ترجمه حسام‌الدین امامی) می‌خوانید:

از من تقاضا شد که به وسیله تلفن برای انبوه جمعیتی که در میدان «مادیسون» برای کمک به شوروی جمع شده بودند سخنرانی کنم. من هم قبول کردم و عصاره آن چنین است:

«در میدان جنگ روسیه تکلیف دموکراسی روشن می‌شود. سرنوشت متفقین در دست روسیه است. اگر شوروی در خاک خود شکست بخورد غنی‌ترین قسمت‌های عالم به چنگ نازی‌ها خواهد افتاد. با توجه به این‌که ژاپنی‌ها بر قسمت اعظم آسیا مسلط شده‌اند معنی این فاجعه این است که تمام منابع حیاتی عالم در اختیار هیتلر خواهد بود. در آن موقع دیگر ما چه وسیله‌ای برای شسکت هیتلر داریم؟ اگر شوروی را تنها گذاریم، سیاست جدایی بیفکن و پیروز شو هیتلر عملی شده و روابط ما با قسمت اعظم خاک عالم و نیز منابع فولاد، نفت و کائوچو به‌کلی قطع خواهد شد. شوروی به اتکای ما با آلمان‌ها می‌جنگد. ما از لیبی دفاع کرده و شکست خوردیم، از کرت[!]، فیلیپین هم دفاع کرده و آن‌ها را از دست دادیم، ولی نمی‌توانیم شکست روسیه را تحمل کنیم. زیرا تکلیف دموکراسی در جبهه شوروی معین می‌شود.»

ماه‌ها از سخنرانی من در سانفرانسیسکو گذشته بود، ولی روس‌ها همچنان تقاضای کمک و گشایش جبهه دوم را داشتند، به خاطر این دو سخنرانی و سخنرانی‌های بعدی که درباره گشایش جبهه دوم کردم مخالفان من دست به کار آزار من شدند و وجهه اجتماعی من در نیویورک مرتبا کاهش می‌یافت، ولی در عوض نامه‌های صمیمانه و تشکرآمیزی از سراسر آمریکا به من می‌رسید و کم‌کم احساس کردم که خواه و ناخواه به سیاست کشانیده شده‌ام.

هنگامی که به دنبال دختری برای شرکت در فیلمی می‌گشتم در ضیافت دوستانه‌ای برحسب تصادف با «اونا» همسر فعلی‌ام آشنا شدم. او را برای بازی در فیلم مورد نظر من معرفی کردند ولی آن موقع سن کم او مانع این کار بود. در هر حال این مقدمه زندگی زناشویی سعادت‌بار من و «اونا» شد. صفت برجسته «اونا» این است که روح شوخ‌طبعی و بردباری شگفت‌انگیزی داشته و با ذکاوت فراوان خویش می‌تواند پیوسته نظریات طرف را درک کند. این خصوصیات اخلاقی و امتیازات بی‌شمار دیگر او بود که مرا به عشق «اونا» پای‌بند ساخت.

مخالفان سیاسی من و کسانی که عمدا یا سهوا هنوز به خطر نازیسم واقف نبودند، خصومت‌شان با من تشدید شده بود، این‌ها به انواع وسایل متشبث شدند و حتی زنی به نام «باری» را که روزگاری خود را به من نزدیک کرده بود تحریک کردند تا مدعی شود که من پدر طفل نامشروعی هستم که هنوز نزاییده بود! با این‌که تحریکات از جانب دستگاه‌های مختلف دولتی تقویت می‌شد معهذا در دادگاه تبرئه شدم. ولی این ماجرا به اعتبار و وجهه من ضربتی شدید وارد ساخت. به جامعه آمریکایی که چنین بی‌منطق و از روی هوا و هوس در صدد تحقیر و تخفیف شخصیت دیگران است بدبین شدم.

چارلی چاپلین: من کمونیست نیستم و تمایلات کمونیستی ندارم

در این موقع همسرم «اونا» که با هوشیاری و صیانت رای خود را تمام این ماجراها غمگسار من بود بر من آشکار کرد که مایل نیست نه در سینما و نه در تئاتر بازی کند. از این مژده خوش‌وقت شدم، زیرا پس از سال‌ها کوشش زنی را پیدا کرده بودم که اهل این حرف‌ها نبود و واقعیت زندگی زناشویی را بر شهرت‌های گذران ترجیح می‌داد. از این رو از تهیه فیلمی که می‌خواستم «اونا» هم در آن نقشی داشته باشد منصرف شدم و فیلم «مسیو وردو» را شروع کردم. با تمام زیر و بم‌هایی که در زندگی‌ام پدید آمده بود هرگز این عقیده دیرین را از دست نداده بودم که تهیه یک فیلم کمدی عالی تمام دردهای مرا دوا خواهد کرد. با چنین عقیده و تصمیمی بود که پس از دو سال کوشش و زحمت فراوان فیلم «مسیو وردو» را تمام کردم.

چارلی چاپلین: من کمونیست نیستم و تمایلات کمونیستی ندارم

در این موقع بود که از طرف «کمیته فعالیت‌های غیرآمریکایی» برای ادای توضیحاتی به واشنگتن احضار شدم. غیر از من ۱۸ نفر دیگر را هم احضار کرده بودند. ولی بعدا طی تلگرافی تاریخ رفتن مرا به تعویق انداختند.

پس از آن‌که برای سومین بار این جریان تکرار شد عصبانی شدم و طی تلگرامی بدان‌ها خاطرنشان ساختم که من مسئولیت موسسات چندی را دارم و این تعویق‌ها و تاخیرها به زندگی من لطمه فراوانی خواهد زد.

و ضمنا افزودم: «چون می‌دانم منظور شما از احضار من به واشنگتن وقوف بر چه مطالبی است، لذا قبلا به اطلاع شما می‌رسانم که من کمونیست نبوده و در تمام عمرم عضو هیچ حزب و جمعیت سیاسی نبوده‌ام! امیدوارم با تذکر این نکات جسارتی نکرده باشم. از این رو خواهشمندم تاریخ دقیق روزی را که باید در برابر کمیته حاضر شوم تعیین نمایید. چاپلین.»

با کمال حیرت چند روز بعد نامه مودبانه‌ای رسید که در آن خاطرنشان ساخته بودند که تذکرات من کافی است و پرونده مختومه است.

پس از پایان فیلم «مسیو وردو» با وجود موفقیت زیادی که نصیب من شد همچنان محیط آمریکا برایم غم‌انگیز و ناراحت‌کننده بود، معهذا شروع به ساختن فیلم «لایم لایت» کرده و با امیدواری فراوانی آن را تمام کردم. در این هنگام چنان از رفتار آمریکاییان خسته شده بودم که تصمیم به رفتن به اروپا گرفتم و چون تشکیلات وسیعی در آن دیار داشتم تقاضای «اجازه ورود مجدد» برای بازگشت احتیاطی خود هم کردم. در این موقع مقامات مالیات آن کشور که دریافتند عازم اروپا هستم مالیات سنگینی بر من بستند. مقامات مربوطه نیز در صدور گذرنامه من طفره می‌رفتند. عاقبت «اداره مهاجرت آمریکا» از من خواست که برای پاره‌ای تحقیقات آماده شوم. بالاخره همان نوع سوالاتی را که اداره آگاهی آمریکا (اف.بی.آی) و «کمیته فعالیت‌های غیرآمریکایی» کرده بودند، مطرح ساختند و من هم موکدا جواب دادم که کمونیست نبوده و تمایلات کمونیستی ندارم.

۲۵۹

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =