چارلی چاپلین
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۲۶
چارلی چاپلین: نقش اول کمدی برایم در حکم آزمایشی شکنجهبار بود
تاریخ ایرانبعد از آنفولانزا در حالتی توام با ضعف و مالیخولیا دوباره به فکر افتادم و شبی دیرگاه به سوی خانهاش در خیابان «کیمبرول» روان شدم.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۲۵
چارلی چاپلین: شب افتتاح نمایش کسی نمیتوانست صدایم را بشنود!
تاریخ جهانقرار بود که نمایش خود را در «آکسفورد» مهمترین موزیک هال افتتاح نماییم. بنا بود نمایش ما نمایش اصلی برنامه باشد و اسم من برای نخستین بار بالای نام دیگران نوشته شود.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۲۴
چارلی چاپلین: مادرِ دختر از پشت سرم فریاد زد: چرا با یک غریبه حرف میزنی؟!
تاریخ جهانپاریس برای من همه چیز بود و هرچه انتظار داشتم در پاریس دیدم. ساعت ۷ بعدازظهر بود. چراغهای کافهها با پرتوی طلایی خویش جلوهایی داشت، میزها که بیرون، در کنار پیادهرو نهاده شده بود لذت زندگی را عرضه میداشت.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۲۳
چارلی چاپلین: برای اولین بار شکست عشقی خوردم
تاریخ جهانمیخواستم بدین وسیله او را از زمین بربایم و در آسمان رویاها به پرواز درآورم؛ ولی او همچنان خونسرد و بیتفاوت با دیدگانی حیرتزده به من مینگریست. مخصوصا یکی از جملات من سخت او را حیرتزده کرده بود که میگفتم: «تو الهه انتقام منی!»
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۲۲
وصف چارلی چاپلین از فصل عاشقی اش/ چشم های دختری به من دوخته شد
تاریخ جهانمیخواستم از خوشحالی گریه کنم ولی نمیتوانستم، عضلات صورتم را جمع کرده و هم کشیدم ولی اشکی از چشمم فرو نریخت. بهکلی خالی از اشک بودم.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۲۱
چارلی چاپلین: شبیه یکی از لودههای نخراشیده عصر ادوارد بودم
تاریخ جهانمیتوانستم مدت ۵ دقیقه تمام صحنه نمایش را زیر نفوذ خود دربیاورم و بدون آنکه کلمهای حرف زده باشم جمعیت را غرق در خنده نگه دارم.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۲۰
چارلی چاپلین: تماشاگران پوست پرتقال به طرف من پرتاب میکردند!
تاریخ جهانکلمه «هنر» هرگز در اندیشه من با فرهنگ لغاتی که میدانستم وارد نشده بود. تئاتر هم جز وسیله اعاشه مفهوم دیگری برایم نداشت.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱۹
چارلی چاپلین: خدایا! چه کنم که این عشقی برقآسا بود
تاریخ جهانبعد از گفتن این جمله کلاهم را برداشته و خداحافظی کردم و جلوی در تئاتر سوار تاکسی شدم، تا ۱۰ ماه بعد از آن بیکار بودم.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱۸
چارلی چاپلین: خبر بستری شدن سه باره مادرم در تیمارستان همچون خنجری بر قلب ما نشست
تاریخ جهانبعضی اوقات ربالنوع مصائب و بدبختیها از کار خود خسته شده و بر سر رحم میآید. چنین موردی برای مادرمان پیش آمد؛ هفت سال آخر عمرش را در آسایش گذراند. گل و آفتاب او را احاطه کرده بود و پسرانش را میدید که برومند شده و شهرت و ثروتی بدانها روی آورده است که هرگز تصورش را هم نمیتوانست بکند.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱۷
چارلی چاپلین: در رختخواب انسان قورباغهای میخوابیدم!
تاریخ جهانمن در گذشته از اینکه مادرم ظاهری آراسته داشت به خود میبالیدم ولی اکنون سر و وضعش زننده شده بود و شلخته به نظر میرسید. تصور میکنم مادرم به این تصورات من پی برده بود.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱۶
چارلی چاپلین: روزها در بازار و خیابانهای شهر پرسه میزدم؛ بعضی اوقات جا و غذا به من میدادند
تاریخ جهانسیدنی در تیمارستان به اتاق مادرم رفت. مادرم سیدنی را شناخته بود و آرام و معقول به نظر میرسید. چند لحظه بعد پرستاری نزد من آمد و گفت حال مادرت خوب است و میتوانی او را ملاقات کنی.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱۵
چارلی چاپلین: من دیگر ساکن سرگشته محلات پست لندن نبودم
تاریخ جهانسیدنی رو به من کرد و گفت: «تو نمیخواهی مادرم را در اتاق لحافپوش ببینی؟» (اتاق لحافپوش در تیمارستان اتاقی است که در آن با وسایلی شبیه متکا و لحاف موانعی برای دیوانه ایجاد میکنند). جواب دادم: «نه! نه! نمیتوانم تحمل کنم.»
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱۴
چارلی چاپلین: میکوشیدم لباس ژنده و کفشهایم را که پنجههایش بیرون زده بود، از دیگران پنهان کنم
تاریخ جهانناراحت و دستپاچه شدم، زیرا میترسیدم که همانجا از من بخواهند که من نقش خود را فیالمجلس بخوانم، زیرا من قادر به خواندن نبودم.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱۳
چارلی چاپلین: به کار هیزمشکنی مشغول شدم
تاریخ جهانلباسهایم کثیف و پاره و کفشم دهان باز کرده و کلاهم شبیه زیرپوش افتاده زنانه بود.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱۲
چارلی چاپلین: مثل آدمی فراری خود را از چشم همه پنهان میداشتم
تاریخ جهانتا چند روز اول کسانی را که میشناختم ندیدم و نه با کسی کلمهای حرف زدم. صبحهای زود دزدانه از خانه بیرون میرفتم و تمام روز را میگشتم، لقمهای سد جوع نداشتم و غذای خود را به زحمت در گوشهای گیر میآوردم.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱۱
چارلی چاپلین: همسایگان با ترس به ما نگاه میکردند
تاریخ جهاندکتر که مردی سالخورده بود پس از آنکه جریان را از زبان صاحبخانه شنید که عینا با آنچه بچهها گفته بودند شبیه بود، معاینهای سطحی و سرسری از مادرم به عمل آورد و گفت: «دیوانه است. او را به تیمارستان بفرستید.»
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱۰
چارلی چاپلین: نمیتوانستم بفهمم که مادرم به علت سوءتغذیه ضعیف شده
تاریخ جهاناین راهحلی ایدهآل برای تمام مشکلات مادرم بود. پس از پایان مراسم تدفین فورا این فکر را با مادرم در میان گذاشتم. «مادر! از این پس وظیفه توست که بیش از پیش آقای مککارتی را ببینی. شرط میبندم که او با تو ازدواج کند...»
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۹
چارلی چاپلین: لباسهای کهنه مادرم را در کنار پیادهرو حراج کردم!
تاریخ جهانبازگشت سیدنی از اولین سفرش برای ما در حکم جشنی بود، زیرا بالغ بر ۳ پوند پول که همگی سکههای نقره بود همراه داشت. به یاد میآورم که تمام این پول را از جیبش روی تختخواب خالی کرد. هرگز در عمرم آن همه پول را یکجا ندیده بودم.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۸
چارلی چاپلین: ما سخت گرسنه بودیم؛ برای همین مادرم اجاق نفتی کهنهمان را در برابر نیم پنی فروخت
تاریخ جهانبه کافهها و میخانهها رفتم مقابل خانمها میایستادم و با لحن غمانگیزی آهسته میگفتم: «گل نرگس، خانم!» «خانم، گل نرگس!»
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۷
چارلی چاپلین: این آخرین باری بود که پدرم را زنده دیدم
تاریخ جهانسه هفته بعد او را به بیمارستان «سنت توماس» بردند. برای بردنش بدانجا مجبور شده بودند که او را مست کنند. وقتی که فهمیده بود در کجاست وحشیانه با آنها به ستیز برخاسته بود، همان وقت در حال احتضار بود.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۶
چارلی چاپلین: هر گوشه لباسم وصله داشت/ کت و شلوار و جورابم به علت فرسودگی زیاد وضع زنندهای را پیدا کرده بود
تاریخ جهانبحرانی در زندگی ما پدیدار شده بود؛ «سیدنی» [برادر چارلی چاپلین] احتیاج به یک دست لباس نو داشت. وی لباس یونیفورمی را که اداره پست بدو داده بود هر روز حتی روزهای یکشنبه هم میپوشید و به قدری کهنه شده بود که مورد تمسخر رفقایش بود.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۵
چارلی چاپلین: در صحنه تئاتر نقش گربه بازی کردم
تاریخ جهان... اگر قبل از رفتن روی صحنه صورت یکی از ما اندکی کمرنگ بود ما را وادار میکرد که با سیلی آن را سرخ کنیم.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۴
چارلی چاپلین: مادرم اتاقی در پشت کارخانهای اجاره کرده بود که هر روز بوی اسید کارخانه آن را پر میکرد
تاریخ جهاندر نزدیکی کافه شبح پدرم را دیدم، نزدیک رفتم و جریان را به او گفتم، ولی پدرم گفت: «خود من هم مست هستم و بر مشاعر خود مسلط نیستم»
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۳
چارلی چاپلین: نامادریام فریاد زد «اینجا خانه تو نیست»!
تاریخ جهاندر حالی که گرسنگی جانم را به لب آورده بود، با حسرت فراوان به مغازههای اغذیهفروشی خیره میشدم، رایحه اشتهاانگیز غذها را میبوییدم...
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۲
چارلی چاپلین: پرستاری به ما خبر داد که مادرمان دیوانه و به دارالمجانین منتقل شده
تاریخ جهانمادرم قسط چرخ خیاطیاش را نمیتوانست بدهد، به این جهت چرخ را بردند و آخرین امید مادرم در کار خیاطی و تحصیل چند شلینگ قطع شد.
-
خودزندگینامهنوشت نابغه سینمای جهان/ قسمت ۱
چارلی چاپلین: مجبور شدم در سن پنجسالگی در صحنه تئاتر ظاهر شوم
تاریخ جهانیک شب صدای مادرم ناگهان در صحنه تئاتر گرفت و مردم به قدری او را مسخره کردند که از صحنه بیرون رفت.
-
گفتوگو با جرالدین چاپلین پس از بازی در «دکتر ژیواگو»
دختر چارلی چاپلین: پدرم هرگز به من آفرین نگفته است
تاریخ جهانمن در هالیوود متولد شدهام، و زمانی که خیلی بچه بودم هالیوود و کشور آمریکا را ترک کرده، به سوئیس رفتم و از آمریکا جز چند عکس مبهم و بیسروته چیزی به یادگار نداشتم...
-
عکس/ دیدار سوفیا لورن و چارلی چاپلین در سال ۴۴
تاریخ جهانتصویری کمتر دیده شده و جالب از دیدار سوفیا لورن با چارلی چاپلین را در ۶۰ سال قبل و در سال ۱۳۴۴ میبینید.
-
عکس/ چارلی چاپلین در ۱۶ سالگی
تاریخ جهانتصویری دیدهنشده و جالب از چارلی چاپلین را در دوران نوجوانی و در ۱۶ سالگی و در سال ۱۲۸۵ [خورشیدی] میبینید.
-
عکس/ چارلی چاپلین در کنار گاندی
تاریخ جهاناین عکس مربوط به سال ۱۳۱۰ خورشیدی است.