چارلی چاپلین: پول و شهرت و موفقیت با سرعت به سمت من می‌آمد

قدم دوم شهرت و موفقیت من هنگامی شروع شد که سینماهای مختلف برای خرید و نمایش نسخه‌های فیلم من هجوم آوردند و کار به جایی رسید که کمپانی مزبور قیمت هر «فوت» فیلم را از ۱۳ سنت به ۲۵ سنت رساند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در اوایل دهه چهل خورشیدی چارلی چاپلین نابغه بی‌همتای عالم سینمای جهان، سال‌ها بود که از غوغای حیات گریخته و در قلب کوهسار آلپ (در سوئیس) زندگی آرامی را می‌گذراند. چارلی از نیمه دهه سی خورشیدی پیش‌نگارش شرح‌حال خود را به تشویق «گراهام گرین» نویسنده معروف انگلیسی آغاز کرده بود. روزنامه کیهان در اواخر تابستان و پاییز ۱۳۴۳ بخشی از این خودزندگی‌نامه‌نوشت را طی چند شماره منتشر کرد. در ادامه بخش سی‌وهشتم آن را به نقل از روزنامه یادشده به تاریخ دوازدهم آبان ۱۳۴۳ (ترجمه حسام‌الدین امامی) می‌خوانید:

«سنت» با پیشنهاد افزایش دستمزد من موافقت نکرد، همان وقت در اثر تصادفی با «جی. م – آندرسون» و شرکایی که مسئول «کمپانی اسانای» بودند تماس گرفتم و قرار شد هفته‌ای ۱۲۰۰ دلار بگیرم و ۱۰ هزار دلار هم به عنوان اضافه حقوق در شیکاگو به من داده شود.

وارد شیکاگو شدم، چون هنوز کارهای استودیو شروع نشده بود تعطیلات سال جدید را با خانواده «آندرسون» گذراندم. بعدا خودم به سراغ کارگردان رفتم و درباره کارم ابراز علاقه کردم.

«آندرسون» به سفر رفته بود و در غیاب خویش دستورات لازم را داده بود و توانستم با نظر خود فیلمی به نام «شغل او» را تهیه کنم. قرار بود آقای «اسپور» یکی از شرکای شرکت از سفر برگردد و ترتیب حقوق و فوق‌العاده ۱۰ هزار دلاری مرا بدهد، ولی تا آن روز خبری از او نشد و من سخت نگران بودم.

بعدها شنیدم که «اسپور» پس از آن‌که شنیده بود که «آندرسون» چنان قرارداد هنگفتی با من امضا کرده سخت عصبانی شده و بدو تلگراف کرده و پرسیده بود که آیا دیوانه شده است؟ ولی پس از ورود به شیکاگو و احساساتی که کارکنان استودیو نسبت به من نشان می‌دادند نظرش تغییر کرد. این اولین قدم موفقیت من بود. قدم دوم شهرت و موفقیت من هنگامی شروع شد که سینماهای مختلف برای خرید و نمایش نسخه‌های فیلم من هجوم آوردند و کار به جایی رسید که کمپانی مزبور قیمت هر «فوت» فیلم را از ۱۳ سنت به ۲۵ سنت رساند.

بالاخره «اسپور» به استودیو آمد و خودش را نشان داد. فورا به سراغ او رفتم و درباره تاخیری که در پرداخت حقوق و فوق‌العاده‌ام روی داده بود او را سوال‌پیچ کردم ولی او به بهانه‌های چندی متوسل گردید. عصبانی شدم و بدو گفتم:

- از چه می‌ترسید؟ اگر تردید دارید می‌توانید قرارداد را لغو کنید! با این رفتار خودتان آن را لغو کرده‌اید.

- ما موسسه مشهوری هستیم و هرگز قراردادهای خود را نشکسته‌ایم.

- ولی در مورد قرارداد من تصور نمی‌کنم این‌طور باشد.

- همین الان در این باره تصمیم می‌گیریم.

چارلی چاپلین: پول و شهرت و موفقیت با سرعت به سمت من می‌آمد

اولین خواهشی که از «اسپور» کردم این بود که از زندگی در شیکاگو ناراحتم و اگر بتواند مرا به «کالیفرنی» بفرستند. ولی او گفت که مایل است به هر ترتیبی که هست رضایت و آسایش خاطر مرا فراهم سازد و پیشنهاد کرد که به «نایلز» بروم. «نایلز» در خارج از سانفرانسیسکو بود و من به آن‌جا رفتم در استودیو نایلز چهار فیلم تهیه کردیم ولی چون وسایل استودیو کامل نبود به «اندرسون» پیشنهاد کردم که به «لوس‌آنجلس» بروم که وسایل و تجهیزات کامل‌تری دارد.

همچنان‌که شهرت من بالا می‌گرفت کمپانی «اسانای» هم قیمت فیلم خود را بالا می‌برد و پیش‌قسط سنگین‌تری را از خریداران فیلم می‌گرفت، یعنی برای هر فیلم من ۵۰ هزار دلار از پیش می‌گرفت.

یک شب وقتی که به هتل خود برگشتم تلگرافی بدین مضمون از نیویورک برایم رسیده بود: «ما ۲۵ هزار دلار برای دو هفته به چارلی می‌دهیم که هر شب فقط ربع ساعت نمایش دهد. این پیشنهاد مانع قرارداد اصلی او نخواهد شد.»

روز بعد فورا تلفنی با «آندرسون» تماس گرفتم ولی او با این پیشنهاد موافقتی نداشت و خودش وعده داد که اگر در دو فیلم اضافی شرکت کنم همان مبلغ را به من خواهد داد.

کم‌کم پایان قراردادم با «آندرسون» نزدیک می‌شد. در این موقع «اسپور» به سراغ من آمد و گفت پیشنهاداتی دارد که کسی نمی‌تواند نظیر آن‌ها را بدهد. وی گفت حاضر است در برابر هر دوازده فیلم ۱۵۰ هزار دلار به من بدهد. ولی من جواب دادم که در برابر امضای هر قرارداد اول باید تکلیف ۱۵۰ هزار دلار فوق‌العاده من معلوم شود. این حرف من به مذاکرات پایان داد.

آینده

آینده! آینده شگفت‌آور! به کجا منتهی می‌شد؟

پول و شهرت و موفقیت همچون بهمنی با سنگینی روزافزونی به زندگی من فرود می‌آمد. این کیفیتی گیج‌کننده و مخوف و در عین حال شگفت‌انگیز بود.

وقتی که مشغول تهیه فیلم «کارمن» بودم در خانه‌ای که مشرف بر ساحل دریا بود در شهر «سانتامونیکا» زندگی می‌کردم. در این شهر با گودوین هنرمند معروف آمریکایی آشنا شدم. وقتی که عازم نیویورک بودم اندرزهای جالبی به من داد، ازجمله به من گفت که «تو موفقیت بزرگی به دست آورده‌ای و آینده بسیار درخشانی در انتظار توست، ولی به شرطی که بدانی چه روشی را به کار بری. وقتی که به نیویورک رسیدی از برودوی دوری کن. از حضور در اجتماعات کناره بگیر! اشتباه بزرگ بسیاری از هنرمندان این است که دل‌شان می‌خواهد میان مردم بروند و مورد تحسین قرار گیرند، این طرز تفکر آینده آن‌ها را خراب خواهد کرد. همه از تو دعوت خواهند کرد ولی قبول نکن. فقط یکی دو دوست پیدا کن و بدان‌ها قانع باش. تو دنیا را فتح کرده‌ای. اما اگر وارد اجتماعات شوی دنیا بر تو غلبه می‌کند و چیزی پیش پا افتاده خواهی شد.»

سخنان او اثری عمیق در من گذاشت. زیرا او در خزان زندگی هنری خود و من در بهار آن بودم. روز بعد عازم نیویورک شدم و قبل از حرکت جریان را به برادرم «سیدنی» تلگراف کردم.

در آن روزها بدون قیافه‌ای که در فیلم‌ها ظاهر می‌شدم کسی مرا نمی‌شناخت. مسیر ما از طریق «آماریلو» تگزاس بود. وقتی که به ایستگاه رسیدیم مردم باشتاب قطار را ترک می‌کردند، ولی من می‌خواستم قبل از پیاده شدن صورتم را بتراشم. در این موقع هیاهویی در خارج توجه مرا جلب کرد. سرم را از دریچه قطار بیرون کردم و دیدم تمام ایستگاه را آذین کرده و میزهای بلندی با تنقلات مختلف چیده‌اند. مثل این بود که مردم در حال پیشواز یکی از مردان متنفذ بودند. میان هیاهوی آن‌ها مرتبا این عبارت را می‌شنیدم که «او کجاست؟»

او کجاست؟ چارلی چاپلین کجاست؟

به سوال آن ناشناس پاسخ دادم و گفتم: «این‌جاست.»

- از جانب شهردار «آناریلو» و تمام طرفداران و ارادتمندانت از تو خواهش می‌کنیم که با ما مشروبی بنوشی و تجدید ذائقه‌ای بکنی.

در حالی که صورتم را می‌تراشیدم وحشتی مرا فرا گرفت و گفتم:

- این‌طور نمی‌توانم.

- نگران نباش چارلی! فقط روب‌دوشامبری بر دوش خود بینداز و میان مردم بیا! با عجله صورتم را نیمه‌تمام شستم و لباس پوشیدم و از قطار بیرون رفتم.

۲۵۹

کد خبر 2139917

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار