دکتر مسعود حیدری یکی از کسانی است که در اصول و فنون و مذاکره حرف اول را در ایران میزند. خردمند، مجرب و کارکشته است. باوجود اینکه آردها را ریخته هنوز الک خویش را نیاویخته است و سرحال و قبراق به دیگران مذاکره کردن را میآموزد. وی یاد میدهد که پای میز مذاکره باید برای سناریوهای مختلف پیشبینی کرد و با راهحلهای متنوع به گفتوگو نشست. مرور آموختههایی که از او به یاد دارم بهانه نوشتن این یادداشت شد.
در مورد مناظرههای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که تاکنون برگزار شدهاند، سخن بسیار میتوان گفت. داغترین آنها، مناظره محمود احمدینژاد با میرحسن موسوی است. نکتههای تحلیلی زیادی از این مناظره مهم شنیده و خواندهایم.
در این چند سطر تنها به یک دقیقه پایانی آن میپردازم: آن یک دقیقه طلایی. میرحسین موسوی آخرین گوینده این مناظره است و پس از گفتهها و شنیدههای داغ، یک دقیقه وقت باقیمانده دارد. همه ارزشهای اخلاقی و رفتاری پسندیده جامعه و شعارهای کاندیداها را مرور میکنیم، فرض میکنیم در آغاز آن یک دقیقه یک ای کاش قابل اجرا بود. مهندس موسوی میتوانست به احمدینژاد پیشنهاد دهد که آن 60 ثانیه را با هم نصف کنند. میشد از او درخواست کند که در کنار همه نقدهای طرح شده، 30ثانیه از نیکیها و موارد پسندیده و مثبت از دوران گذشته مدیریتکلان کشور را بازگو کند. کاش با چرخشی از نقد به پایان خوشی در این مناظره روی میآوردند. مشاوران فرهنگی و سینمایی ایشان سناریوهای بسیاری را با پایان خوش ساختهاند.
به عنوان یکی از مردم، دوست داشتیم یادگار خاصی از این دقیقه آخر مناظره در ذهنمان نقش میبست. احمدینژاد هم میتوانست در این یک دقیقه طلایی جور دیگری رفتار کند. سخنرانهای حرفهای، برای روزها سخنرانی، کارشان ساده است. برای یک ساعت دشواری بیشتری دارند. اما برای یک دقیقه باید بسیار وقت صرف کنند؛ اگر آن یک دقیقه تنها مجال صحبتشان باشد.
بینایی آماری یا گوش پر و چشم بینا
روزهای پرشور و هیجانی را سپری میکنیم. مردم در آستانه تصمیم مهمی هستند و قرار است برای 4 سال فردی را به عنوان مدیر ارشد اجرایی کشور انتخاب کنند. در این روزهای پر تب و تاب، هر یک از 4 کاندیدای انتخابات، دیدگاهها و رویکردهای خود را از طریق رسانهها و ارگانهایی که در اختیار دارند، روایت میکنند. اما هنوز بیشتر از شعارها، آرمانها، وعدهها، بایدها و نقدهای ایشان را میشنویم.
کاش آقایان محترم باور «بدون آمار کور بودن» را داشتند و به جای ساعتها سخنرانی توسط خود و نمایندگانشان، کار ما مردم عامی را راحتتر میکردند. ما گوشمان از شنیدهها پر است و حالا بیشتر نیاز به دیدن داریم. خوب است تیمهای مشاور و کارشناسی کاندیداها، تصویری از وضع موجود را برایمان در قالب دو سه نمودار گویای گرافیکی ترسیم کنند تا ببینیم از نگاه کلان ایران ما را چطور میبینند. به عنوان شهروند ایرانی علاقهمند به رأی دادن از خود میپرسم:
- از کجا مطمئن شویم همه زاویههای مدیریت کلان کشور را دیدهاند و به درستی هم دیدهاند تا به ایشان اطمینان کنیم و رأی دهیم؟
- چطور بپذیریم که هر یک تنها گوشهای از مسئلههای جامعه را زیر ذرهبین قرار ندادهاند و درد اصلی و صورت مسئلههای کلیدی را یافتهاند؟
- آیا کسی که ادعا میکند میتواند به جامعه خدمت کند، مدعی است که همه چیز را میتواند در دوران صدارت خود مدیریت نماید یا به استناد قانون پارتو، دست روی کمهای حیاتی و ارزشمند گذاشته و ریشه 20 درصدی مسئلههای ایران را شناخته است؟
- آیا تیم کارشناسی کاندیدا، پیش و بیش از آن که اشتیاق رأی آوردن نامزد مورد حمایت خود را داشته باشند به ریشهیابی مسئلهها پرداختهاند و میتوانند آن را با ما مردم هم در میان بگذارند؟
- و آیا میتوانند به زبان آمار مستند به ما بگویند در نقشه ایران 1404 امروز کجاییم و ایشان تا دوران آتی انتخابات میخواهند و میتوانند ما را به کجا راهبری کنند؟
- و دوست داریم بدانیم رئیسجمهور آیندهمان از کدام میانبرها مسیر پیشرفت جامعه را کوتاهتر خواهد کرد و چطور راههای منتهی به بنبست را میشناسد؟
چشم بادامیهای شرقی اعتقاد دارند که با یک نمودار یا تصویر میتوان به جای صدها صفحه نوشته، شرح موضوع داد و به تحلیل پرداخت. ما که چشمهایی بازتر داریم شاید بیش از آنها هم زبان سکوت نمودارها و تصویر را درک کنیم. ما ایرانیان مردمانی اهل حسابیم و در خانههامان دستکم یک دانشگاه رفته زندگی میکند؛ اگر با ما به زبان آمار و منطق سخن گفته شود راحتتر دل میدهیم. اگر باور داریم که کشف صورت مسئله بسیار مهمتر از ارائه شتابزده راهحلهاست، از یافتههامان با مردم بگوییم.
نظر شما