به گزارش خبرآنلاین، عموپورنگ در مورد کتابش گفت: «معمولا در این زمینه، چیزهای جالبی به دستم میرسد مثلا خانم «زهره. س. ر» از شیراز، کتابی به نام «تولدی دوباره» را نوشته و برایم فرستادهاند که با خواندنش، گریهام گرفت.»
وی افزود: «شخصیت اصلی داستان این کتاب، خودم بودم. ماجرا در فصل پاییز میگذرد و من روی نیمکت پارکی نشستهام و صدای خش خش برگها زیر پای عابران مرا به گذشتهها میبرد.»
فرضیایی در مورد داستان کتاب گفت: «بچهای بیتوجه به من در حال جست و خیز و بازی است و من او را تماشا میکنم و در عین حال متعجبم که چرا عکس العملی نشان نمیدهد و مرا نمیشناسد. در همین افکار، شناورم که مادر بچه برای بردنش از راه میرسد و یک لحظه نگاهش با من گره میخورد و با هیجان به فرزندش میگوید: «این عموپورنگ بچگیهای ماست» آن جاست که به خودم میآیم و یادم میآید سالها گذشته و پیر شدهام. بعد هم عصا زنان دور میشوم. البته این خلاصه ماجراست وگرنه داستان خیلی رمانتیک و رئال نوشته شده و فلاش بکهایی به گذشته و آینده دارد.»
مشروح گفتوگو با داریوش فرضیایی را اینجا بخوانید.
54141
نظر شما