صرف بیمار نبودن یا پولدار بودن و اشتغال، به معنای سلامت روان و راضی بودن از زندگی نیست. پول، شغل، سلامت جسمانی، داشتن فرزند، مسکن، خوراک و پوشاک، رابطه زناشویی و عاطفی، آب و هوای مناسب، حمایتهای اجتماعی، هنر و سرگرمی، ورزش، داشتن ارتباطات دوستانه و کاری و... در این تعاریف نقش دارند.
شاید نتوان به شکل واضح و کمی، برتری بعضی از این عوامل را نسبت به عوامل دیگر تعیین کرد اما اندیشمندان با پژوهشها و بیان نظریههایی سعی کردهاند این عوامل را گروهبندی کنند.
شاید معروفترین آنها «هرم مازلو» باشد که برای عامه مردم قابل درک است؛ یعنی اول باید نیازهای اولیه مانند خوراک، مسکن، شغل و پوشاک فراهم باشد و پس از آن نیازهای والاتر مانند ارتباطات سالم، خلاقیت، پیشرفت و...
بهعنوان کسی که بسیار به هنر علاقهمند هستم، به نقش بسیار مهم موسیقی، هنر، نقاشی، ادبیات و... در افزایش شادی و رضایتمندی در زندگی و سلامت روان اعتقاد کامل دارم، اما قدرت هنر تا چه حد است؟ آیا میتواند بر رنج بیماری، گرسنگی، بیکاری، فساد، بیاعتمادی، احساس ناامنی، نگرانی از آینده، افزایش بیخانمانی و... غلبه کند؟
همانطور که گفتم، سلامت روان، شادی و رضایتمندی از زندگی مجموعهای پیچیده از عوامل متعدد است. در چنین شرایطی، هنر یا ورزش شاید فقط بتوانند بهصورت کاملا موقت و مقطعی، اندکی باعث سرخوشی و آرامش شوند ولی به محض پایان یافتن، اثرشان از بین میرود.
در شرایط فعلی، مطرح شدن ایده برگزاری کنسرتهای خیابانی رایگان و پیشنهاد آن بهوسیله خوانندگان برای تلطیف فضا و کاهش تنشها قطعا اقدامی پسندیده است اما اثری موقت دارد. علاوه بر این، ممکن است باعث افزایش فاصله میان مردم ساکن شهرهای بزرگ و ساکنان شهرهای کوچک و روستاها شود.
حتی امکان دارد عدهای از هموطنان، به بیخیالی یا بیدردی و رفاه بیش از حد متهم و شکافها عمیقتر شود.
من فکر میکنم شاید برگزاری کنسرت خیریه برای کمک به بهبود اوضاع زندگی مردم محروم و نیازمند ایده بهتری باشد. هر چند تعداد افراد آسیبپذیر در جامعه ما در حال افزایش است و برای بهتر شدن حالشان، شاید به برگزاری کنسرتهای خیریه شبانهروزی و طولانیمدت نیاز باشد.
* روانپزشک - رواندرمانگر
۲۵۸۲۵۸
نظر شما