به گزارش خبرآنلاین، رمان «اشک آخر» نوشته سیدهاشم حسینی را سوره مهر ومنتشر کرده که رتبه تقدیری اولین جشن داستان انقلاب را بدست آورده است؛ ۱۵۶ صفحه و 9 بخش دارد که عنوان هر بخش «اشک» نامیده شده است.
«اشک آخر» ماجرای اشک است. ماجرای اشکان، فرزند منوچهر ظفرمقدم شاید هم منوچهر اقبالی. داستانی از جنس کهن میراثی گرانبها که از پدر به پسر رسیده است؛ میراث اشک و خون و رشادت. سید هاشم حسینی در این کتاب با قلمی درد آلود روایت پسری را می سراید که میراث پدرش را، اشک آمیخته به خونش را به رخ عبدی نقش اصلی داستان می کشد. از سالهای پیش از انقلاب تا سالهای بعد از جنگ تا ثابت شود که وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داودَ...
داستان بر مبنای حوادث جنگ و انقلاب روایت می شود و همانقدر که به موضوع انقلاب در آن توجه شده است، به موضوع جنگ نیز پرداخته است. چنانچه داستان با موضوع جنگ و از سال۶۳ روایت را شروع می کند و در پایان هم باز به موضوع جنگ مرتبط می شود.
بخش اعظم کتاب در ارتباط با جوانی مجروح جنگی است که از جبهه آمده و زخمی و بستری است و نزدیک است که به شهادت برسد. به طور کلی زمان اصلی روایت، زمان حال و زمان جنگ است و زمان انقلاب در بازگشت به گذشته (فلش بک ها) و تداعی های راوی، جریان پیدا می کند. عبدی یکی از شخصیت های مهم داستان موظف است خبر زخمی شدن اشکان را به خانواده او بدهد. آن هم به خانواده ای که از دوستانش هستند و اشکان تنها فرزندشان است. او در واقع فرزند یک انقلابی شجاع است که بعد از شهادت پدرش مجتبی اقبالی که به علت اینکه چند جمله علیه شاه حرف زده بود و در کیفش اسلحه پیدا کرده بودند و در اثر شکنجه ساواک کشته شد مجبور به زندگی در خانواده ای وابسته به ساواک نه ساواکی اصلی می شود در واقع فرزند آنها نیست و فرزند خوانده آنها است. عبدی ۵سال است که او را می شناسد و اشکان ارتباط صمیمانه ای با عبدی داشته و تحت تأثیر او به جبهه رفته است و عبدی عضو کمیته انقلاب و تیم عملیاتی مصادره اموال است.
روایت از منظر دانای کل صورت می گیرد که درحد امکانات خود می تواند پاره ای از اطلاعات را مخفی کند و یا چندان دخالتی در داستان نکند. زبان در این داستان گاهی روایی و گاهی شاعرانه و در برخی موارد ساده و روان است. زبان روایی با وجود بازگشت به گذشته و (فلش بک ها) هنوز گاهی شکل خاطره و قصه گویی دارد.
عبدی و اشکان شخصیت های اصلی داستان هستند، همچنین حشمت، که در انتهای داستان تحول پیدا می کنند. اشکان با وجود اینکه حضور فیزیکی ندارد و از ابتدای داستان مجروحی است که در حال اغما است، چون تمام داستان در ارتباط با او است، یکی از شخصیت های اصلی محسوب می شود و عبدی نیز بیشترین حضور را در داستان دارد و بیشترین کنش ها در ارتباط با او است. از شخصیت حشمت، با وجود ساواکی بودن و آن همه جنایت و خشونت و ستمکاری، ساخت شکنی شده و او با تمام نقاط منفی که دارد کارهای خیر هم انجام می دهد. به مردم وام می دهد. بدهی هایشان را می بخشد و سرکار می فرستد.
در بخشی از این داستان می خوانیم: «بستر خونین تاریخ باید شبیه بستر اشکان باشد؛ شبیه بستر مجتبی اقبالی. اشک و خون از بستر تاریخ می چکد. درس تاریخ دیدنی است، خواندنی نیست. تاریخ علم نیست؛ تجربه تلخ و زهرآگین بشری است که بی پایان می ماند. تاریخ، گذشته نیست. باید با دیدگان اشکبار، چشم انتظار تاریخ ماند. ورق های مکتوب تاریخ خونرنگ است. خون، یک رنگ دارد. خودی و غیر خودی از رگ های تاریخ خون می کشند. خونش را می مکند و نیمه جان در پهنه زمان رها می کنند.
یاغیان دیو صفت، دشنه در دست هجوم می آورند؛ قوم وحشی چون طوفانی بنیان کن می تازد. جلادی ددمنش با چشم هایی ریز و سبیل آویخته و شمشیر خون چکان بر بستر تاریخ زخمی هولناک وارد آورده است؛ زخمی که هنوز هم خون آن تازگی دارد. آفت و جنونش زمین را سوزانده و خشکانده است. لشکریان خونریز شکم زنان را دریده اند و مناره هایی از سر آدمیان بنا کرده اند. آتش قساوتشان برگ های تاریخ را کبود کرده. شمشیرهای خون فشان و آخته شان مفهوم انسانیت را از ریشه و بن در می آورد. ضجه و ناله زنان و کودکان گوش تاریخ را کر می کند...»
سیدهاشم حسینی، در سال ۱۳۵۰ به دنیا آمد. در سال ۱۳۶۹ بعد از انصراف از رشته تاریخ، به طور تجربی شروع به نوشتن کرد. این رمان در اولین جشنواره داستان انقلاب مورد تقدیر قرار گرفته و هم زمان با دومین دوره این جشنواره منتشر شده است. همچنین رمان گل سنگ اثر همین نویسنده در دومین جشنواره داستان انقلاب به عنوان اثر برگزیده انتخاب شد.
60
نظر شما