دستیابی به تفاهم از طریق گفت و گو، بهترین نتیجه ی ممکن است، ولی برخی از مواقع گفت و گو صرفا برای دفع شر یا خرید زمان صورت می گیرد. چنین تاکتیکی میتواند برای گذر از دوران تنش و درگیری، گرفتن بهانه از دست رقیب یا دشمن و آمادگی بیشتر برای مواجهه با آنها، به کار گرفته شود. بر پایه ی آنچه گذشت، گفت و گو ابزار بسیار مهمی است که ابناء بشر از آن استقبال کرده و در رسیدن به اهداف خود به آن متوسل شده است. شاید بتوان گفت که تنها، افرادی از گفت و گو میهراسند که ضعف روحی داشته و در مورد حقانیت و منطق خود دچار تردیدند.
اگر بر این باور باشیم که گفت و گو همزاد جوامع بشری است، باید بپذیریم که بموازات گفت و گو ، دیپلماسی هم وجود داشته، چرا که گفت و گو مهمترین ابزار و کانون دیپلماسی به حساب می آید. دیپلماسی را باید به امری مربوط به دوران قدیم و جدید دانست که از زمان شکل¬ گیری دولت – ملت¬ها (نظام دولتهای مدرن) جایگاه خاصی پیدا کرده است. دیپلماسی، ابزار رسیدن به منافع و مصالحه بوده و روش مسالمت¬آمیزی برای حل و فصل اختلافات داخلی و خارجی کشورها و پی ¬گیری منافع و توسعه روابط و همکاری ها، میان دولتها است. دیپلماسی، زبان گفتگو، مذاکره، معامله و رسیدن به میزانی از اجماع و توافق حول موضوعات معین ملی و بین¬المللی است. دیپلماسی در مقایسه با سایر ابزارها نظیر دعوا، جنگ، تهدید و تحریم، ابزاری بسیار کم هزینه و معقول برای برقراری و ایجاد صلح و زندگی مسالمتآمیز است.
در بعد خارجی، دیپلماسی را بهعنوان فن اداره سیاست خارجی و یا تنظیم روابط بینالمللی و همچنین حلّ و فصل اختلافات بینالمللی از طریق مسالمتآمیز، تعریف و توصیف می کنند. به عبارت دیگر، «دیپلماسی وسیلهای است که سیاست خارجی با بهرهگیری از آن، بهجای جنگ، از راه مذاکره به هدفهای خود میرسد». مشهور است که هر جا «پنجره ی دیپلماسی بسته شود، پنجره ی جنگ باز می شود». بنابراین بی توجهی به دیپلماسی یا ناکامی آن، خطر جنگ را پر رنگ می کند. برای نمونه، جنگ تحمیلی 8 ساله بخاطر بی توجهی یا ناکامی دیپلماسی بود و خروج ایران از ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل و رفع سایه جنگ از روی ایران، بواسطه ی موفقیت دیپلماسی وتوافق برجام بود.
ممکن است در درون دیپلماسی، عناصری چون تهدید، ترغیب و تطمیع وجود داشته باشد و سکانداران دیپلماسی برای موفقیت از آنها استفاده کنند. علاوه بر این، موفقیت فرایندهای دیپلماتیک به شرایط، قواعد و اصولی بستگی دارد که باید مورد توجه واقع شود:
1- دیپلماسی، عرصه¬ ی تعامل، معامله، بده و بستان و تلاش برای به دست آوردن امتیازات سیاسی، اقتصادی و امنیتی بر اساس تفاهم و توافق است. بنابراین، آن را نباید عرصه ی اثبات حق و باطل، جدال فلسفی، مناظره ایدئولوژیک و دعوای درست و نادرست دانست.
2- معیار هرگونه معامله یا بده و بستان «منافع ملی» است که باید شناخت کاملی از آن وجود داشته باشد. شناخت از مؤلفه های منافع ملی و در کنار آن آشنایی کامل با نظام بینالملل، ارزش¬های مسلط بر آن و دقت در مناسبات قدرت، می تواند نتیجه مطلوبی را از دیپلماسی به بار آورد.
3- وجود درک متقابل و آشنایی با دغدغه های طرف مقابل می تواند به فرایند دیپلماسی کمک کند.
4- باید اراده لازم برای توافق و تفاهم و یا حلوفصل موارد اختلافی، وجود داشته باشد. به زبان آوردن سخنان تردیدآمیز می-تواند به معنی تمایل نداشتن یا تردید به حساب آید و در فرآیند دیپلماسی مشکل ساز شود.
5- در دیپلماسی، اعتماد سازی اهمیت ویژه ای دارد و لازمه ی تحقق توافقات و تعهدات است. در این زمینه می توان از نظارت و حضور کشورهای بیطرف بهره گیری کرد.
6- توافقات می تواند مرحله ای باشد و اجرای هر مرحله، ضمانت اجرای مراحل بعدی است. هر گونه بی عملی در هر مرحله ای، می تواند توافق را با خطر مواجه سازد.
7- نمی توان انتظار داشت که در نتیجه ی دیپلماسی کشوری به همه ی خواسته های خود برسد و طرف مقابل هیچ بهره ای از آن نبرد. نتیجه فرآیند دیپلماسی زمانی دوام خواهد داشت که طرفین احساس برد – برد داشته باشند و یک طرف احساس باخت نکند.
می¬توان نتیجه گرفت که دیپلماسی دارای منطق، شرایط و اصولی است که با رعایت آنها می توان به نتیجه ی مطلوب رسید.
به سخنی دیگر، حرکت در چارچوب شرایط و موازین دیپلماسی، میتواند به کسب منافع، حل و فصل اختلافات، رشد مناسبات و کاهش منازعات منجر شود.
برجام نمونه ای از نتیجه مطلوب دیپلماسی بود که با توجه به جمیع شرایط و اصول فوق الذکر، به دست آمد. طبیعی بود که برای رسیدن به نتیجه مطلوب، باید در قبال گرفتن امتیازاتی، امتیازات دیگری را داد تا بازی برد – برد شود. با توجه به اینکه امتیازات گرفته شده از جانب ایران فراتر از برنامه صلح آمیز هسته ای بود، بجرأت می توان گفت که دستگاه دیپلماسی بهترین بازی ممکن را انجام داد. به تأیید تمامی مراجع بی طرف دنیا در جریان برجام، دیپلماسی ایران در مقابل بزرگ ترین قدرتهای دنیا پیروز شد. آزاد شدن 7/1 میلیارد دلار ایران از سوی آمریکا، لغو تحریم فروش هواپیماهای مسافربری به ایران، لغو تحریم خرید و فروش تسلیحات نظامی به ایران با گذشت 5 سال از توافق برجام و اجازه یافتن شرکتهای خارجی برای سرمایه گذاری در ایران، امتیازاتی بود که ایران جدای از امتیازات مربوط به برنامه ی هسته ای بدست آورد.
همانطوری که توجه و رعایت شرایط و اصول دیپلماسی موجب حصول برجام شد، بی توجهی به برخی از اصول آن، توسط تندروهای داخلی و خارجی موجب به خطر افتادن آن شد. آنچه بلای جان برجام شد، زیاده طلبی بود؛ در داخل ایران کسانی بودند که اعتقادی به بده و بستان نداشته و بدنبال گزینه ی غیر ممکنِ به دست آوردن تمامی امتیازات، بدون دادن هیچ امتیازی بودند. در خارج از ایران نیز شخصیتهای تندرو آمریکایی، رژیم صهیونیستی، ریاض و ابوظبی، هیچ حقی برای ایران قایل نبوده و دوست داشتند که بازی تنها یک برنده داشته و طرف مقابل بکلی بازنده شود. زیاده طلبی محافل داخلی، موجب گردید تا از سویی دستگاه سیاست خارجی کشور و سکاندار آن در معرض بدترین حملات، توهینها و تهمتها قرار گیرد و از سوی دیگر برای ناکام گذاری برجام، رفتارهای افراطی و گفتار نسنجیده را شاهد باشیم. مخالفین داخلی دیپلماسی و برجام بعنوان نتیجه ی آن، در حالی خواهان تمامی امتیازات، بدون دادن هیچ امتیازی بودند که اوباما بعنوان رئیس جمهوری بزرگترین قدرت نظامی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جهان و دارنده ی تمامی ابزارهای فشار، اعتراف کرده بود که توان به کرسی نشاندن خواست آمریکا (تعطیلی کامل برنامه هسته ای ایران) را ندارد و پس از آزمایش تمامی راهها، به دیپلماسی رسیده است. او گفته بود: «اگر من گزینهای در اختیار داشتم که در آن ایران یک یک پیچها و مهرههای برنامه هستهای خود را از بین میبرد و امکان داشتن برنامه هستهای را برای همیشه از دست میداد و در اثر آن، از شر همه تواناییهای نظامیاش رها میشد، این گزینه را انتخاب میکردم، ولی... دوست دارم همه این را درک کنند که چنین گزینه (خاصی) در دسترس نیست، در نتیجه، کاری که ما باید انجام بدهیم، این است که تصمیمی بگیریم که با توجه به گزینههای موجود، بهترین راه برای اطمینان از عدمدستیابی ایران به سلاح هستهای باشد.»
روی کار آمدن ترامپ در آمریکا، موجب گردید تا تندروها دست برتر را داشته باشند و زیاده طلبی آنها، خروج آمریکا از برجام و نقض قطعنامه 2231 شورای امنیت را رقم زد. خروج آمریکا از برجام، در کنار بی عملی سایر اعضای برجام بویژه سه کشور اروپایی، تندروهای داخلی که مخالف هر گونه مذاکره و دیپلماسی هستند را بیشتر از همیشه در جایگاه مدعی قرار داد. از نظر آنها دیپلماسی مساوی با وادادگی و ذلت است و باید تعطیل شود. از نظر آنها، درصد موفقیتآمیز بودن حل دیپلماتیک مسایل سیاست خارجی، صفر است. این در حالی است که ایران طی چند دهه ی گذشته از طریق دیپلماسی دستاوردهای چشمگیری داشته است و در اکثریت قریب به اتفاق منازعات دیپلماتیک، پیروزِ میدان بوده است. مذاکرات قوام السطنه با استالین پیرامون آذربایجان و جلوگیری از جدایی آذربایجان از ایران، مذاکرات لاهه برای ملی شدن صنعت نفت و پیروزی ایران بواسطه ی قدرت منطق مصدق، مذاکرات قطعنامه 598 با عراق و متجاوز شناخته شدن رژیم صدام، مذاکرات هسته ای و توافق برجام، پیروزی ایران در دادگاه لاهه بر اساس پیمان مودت با آمریکا و ... نمونه هایی از این دست می باشند.
با توجه به موفقیتهای ایران در عرصه ی دیپلماسی، باید تا جاییکه ممکن است، با قدرت منطق حرف دنیا پسند بزنیم و از روی آوری به قدرت نظامی بپرهیزیم. با توسل به دیپلماسی، قطعا هزینه های دستیابی به منافع ملی کم خواهد بود. نباید با رفتارها و گفتار نسنجیده و حمله به دستگاه دیپلماسی موجب تضعیف آن در مقابل دشمنان قسم خورده کشور شد. چنین برخوردهایی حس استیصال، ناامیدی و یاس را به جامعه تزریق می کند.
با مرگ دیپلماسی نه تنها سودی عاید مردم کشور نمی شود، بلکه چنانچه پنجره ی جنگ باز نشود، کمترین نتیجه ی مرگ دیپلماسی، انزوای ایران در جهان خواهد بود. حقیقت این است که آیندهای که در فضای کنونی برای شهروندان ایرانی ترسیم شده، آینده خوشایندی نیست و کلیدواژههایی که مدام در فضای عمومی توسط رسانه ملی و برخی تریبونها منتشر میشود، بیش از هر چیز حکایت از حرکت کشور به سمت و سوی تنش بیشتر، انزوای بیشتر و التهاب بیشتر دارد. شایسته است تصمیم گیران سیاستهای امنیتی و راهبردی کشور با توجه به پیامدهای منفی مربوط به دیپلماسی ستیزی و یاس و التهاب آفرینی، چاره ای بیندیشند.
محمدحسین کبریا، کارشناس سیاسی
کارشناس سیاسی
23/ 311
نظر شما