۰ نفر
۲۶ مرداد ۱۳۸۸ - ۲۰:۳۷

نقدی بر رمان «طوفان دیگری در راه است» نوشته سیدمهدی شجاعی.

صادق کرمیار: «طوفان دیگری در راه است» اثر سیدمهدی شجاعی با داستانی ساده و در عین حال پرکشش آغاز می‌شود؛ حاج امین مرد نیکوکاری است که می‌خواهد در محله‌ای مدرسه بسازد و خانه‌های اطراف را خریده است. فقط یک خانه باقی مانده که متعلق به زنی است که سابقه فاحشگی دارد و مهندس سیف که کارگزار و معتمد حاج‌امین است، نتوانسته زن را برای فروش خانه‌اش راضی کند. زن که زینت نام دارد،‌می‌خواهد خود حاجی برای خرید خانه بیاید و حاج‌امین هم اینقدر آبرو دارد که به هیچ‌وجه حاضر نیست با زنی هرزه همکلام شود و از سیف می‌خواهد هر قیمتی که زن راضی می‌شود به او بپردازد و خانه را بخرد، اما او را با زینت روبه‌رو نکند که گناه نشستن مقابل چنین زنی را برنمی‌تابد.    

                                 کتاب طوفان دیگری در راه است
«طوفان دیگری در راه است» ساختاری منسجم و درهم‌تنیده دارد که زبان روان و هدفمند داستان نیز به فریبایی آن می‌افزاید. فضاسازی با روایت متنوع از راویان چندگانه داستان، در عین حال که خواننده کم‌حوصله امروز را از راوی واحد خسته شده، پای داستان می‌نشاند، یک دوره مهم تاریخی جامعه ایران را از چند زاویه مورد بررسی قرار می‌دهد؛ اواخر پهلوی و سال‌های اول انقلاب. هر یک از راویان به میزان باری که از داستان بر دوش می‌کشند، حجمی از روایت را به عهده دارند. به همین دلیل است که سیف نمی‌تواند در داستان بار چندانی بر دوش داشته باشد زیرا نویسنده وجود افرادی مانند سیف را در جامعه برآیندی از وجود شخصیت‌هایی مانند حاج‌امین می‌داند و اساساً برای سیف و البته دکتر غیاثی،‌استقلال شخصیت قائل نیست. زیرا شخصیت حاج‌امین نشانه‌ای از شخصیت‌های ریاکارانه پنهان و مهندس سیف نماینده شخصیت‌های ریاکارانه پیدا هستند.

زمان در دوره گذار
مدیریت زمان در رمان شجاعی با فرم روایت و باورپذیری داستان به خوبی هماهنگ شده است. ظاهراً داستان طی یک روز رخ می‌دهد، اما دوره زمانی که رمان به آن می‌پردازد، حدود ده سال است. نویسنده برای پوشش این زمان، از شیوه روایت متنوع بهره برده است. چرخش‌های فصلی روایت هم به استحکام ساختار داستان کمک کرده است، هم به تنوع فضا رسیده و هم توانسته به بهترین شکل، زمان کرنولوژیک و زمان داستانی رمان را سامان دهد.
یک فصل عمده از رمان، چرخش روایت به سمت فرم نامه‌نگاری است که گرچه از فرم‌های کهنه روایت به شمار می‌رود اما در ساختار داستان، جایگاه درست خود را پیدا کرده و توانسته هم به پویایی رمان و هم به باورپذیری تحول شخصیت‌ها و هم به گذشت زمان واقعی و زمان داستانی رمان کمک کند. این فرم، بخشی از داستان را روایت می‌کند که هم دوره گذار در جامعه و دوران گذار شخصیت کمال است؛ و در عین حال بهترین شیوه روایتی که می‌تواند حاج‌امین را نسبت به لایه‌های وجودی خودش آگاه سازد و ماجراهای سال‌های گذشته را برایش آشکار و تحلیل کند.

چرخش‌های ناگزیر روایت
وقتی می‌گوییم ساختار منسجم، باید در نظر بگیریم که اگر نویسنده هر شیوه دیگری برای روایت داستان برمی‌گزید، با اهداف او در داستان مغایرت پیدا می‌کرد. زیرا روایت یکدست زینت، داستان را به سمت داستانی صرفاً اخلاقی از نوع عرفان زنانه می‌کشاند و اگر صرفاً حاج‌امین تمامی رمان‌ را روایت می‌کرد، نویسنده نمی‌توانست تمامی لایه‌های وجود او را نشان دهد و اگر داستان از زبان مهندس سیف روایت می‌شد، صرفاً به سمت مناسبات اجتماعی و اقتصادی جامعه حرکت می‌کرد و در همان سطح باقی می‌ماند. وقتی زینت داستان را روایت می‌کند، زبان او خونسرد و زنانه است و وقتی حاج‌امین به روایت داستان می‌پردازد، زبان ریاکارانه پنهان، همراه با تزلزل و بی‌اعتمادی بر داستان حاکم می‌شود.

«از من توقع نداشته باش که مثل تو مرتب و منظم و به قاعده حرف بزنم. من، روز روزش هوش و حواس درست و حسابی نداشتم، چه برسد به حالا که زمین ذهنم با یک تراکتور سنگین شخم خورده و همه چیش زیر و رو شده. نه! کن‌فیکون شده. ولی قول می‌دهم که به عمد، چیزی را از قلم نیندازم و از قصد، کم‌فروشی نکنم. کم و کسری‌ها را بگذار به حساب کهولت سن و ضعف مزاج و پریشان‌احوالی.»

راویان دیگر از جمله کمال و حتی مهندس سیف هم، در خور دیدگاهشان نسبت به پیراهن خود و هماهنگ با تغییر در نوع نگاهشان به هستی، ویژگی‌های زبانی خود را دارند. به ویژه زبان کمال که در دوران نوجوانی او - که دیوانه و مجنون می‌خواندندش - با زبان دوران بعد از بازگشت از آمریکا - که پخته و کمال یافته شده - کاملاً متفاوت و دگرگونه است.

«بابام یه دفعه پولدار شد. تا همین آخری‌ها ما همه توی یه اتاق می‌خوابیدیم. من و پدر و مادر و خواهرم. اصلاً خوب نبود. دکتر می‌گفت: «زن بگیره خوب می‌شه.» ولی اونا به جای اینکه بهم زن بدن، زندانیم کردن! یکی نبود بهشون بگه: آخه دیوونه‌ها!‌ زن با زندان فرق می‌کنه. اگه فرق نمی‌کرد، همه می‌گفتن ما زندان گرفتیم. نمی‌گفتن که زن گرفتیم! می‌گفتن؛ بابام با دربار ریخته روهم. نفهمیدم چی رو، ولی ما خونه‌مون بزرگ شد. برام آب و دون می‌ریختن و می‌رفتن پی کارشون. کدوم کار؟ معلوم نبود! ولی من به اعتراف خودم از همه‌شون عاقل‌تر بودم. ناگفته نماند که نثر رمان هم ویژگی‌هایی دارد که به قوام زبان و گیرایی روایت‌های مختلف داستان کمک کرده است. شکستگی نثر در روایت کامی و فخامت نثر در نامه‌های کمال، از جمله این ویژگی‌هاست.

دنیای نابسامان
توفان دیگری در راه است، در داستانی حدود چهارصد صفحه، ضمن نقد قدرت و جامعه دوران پهلوی دوم، به نقد چند لایه جامعه بعد از انقلاب هم می‌پردازد و بدون مصلحت‌اندیشی‌هایی که همیشه گریبانگیر نسل نویسندگان بعد از انقلاب بوده، ویرانگرترین آفت جامعه بشری را که ریاکاری پنهان و پیداست، به چالش می‌کشد.

شجاعی شاخصه‌هایی از جامعه دوران پهلوی را به نقد می‌کشد که در داستان می‌بینیم، همان شاخصه‌ها به شکل دیگری در جامعه بعد از انقلاب نیز بروز و ظهور می‌کند. مهمترین شاخصه‌ای که نویسنده روی آن پای می‌فشارد، بالا رفتن ریاکارانه از هرم قدرت در جامعه است که بسیاری را به نان و نوا رسانده و برای آنها مصونیت ایجاد کرده است و این ویژگی هیچ ربطی به دوران قبل یا بعد از انقلاب ندارد،‌بلکه خصلتی اجتماعی است که ریشه در تاریخ اجتماعی کشور دارد و انقلاب هم هنوز نتوانسته این خصلت اجتماعی را محو و نابود کند. نکته قابل توجه در کار شجاعی این است که تاریخ نگارش رمان سال 65 و بازنویسی نهایی سال 85 صورت گرفته است، یعنی یک فاصله بیست ساله که می‌تواند نقش جدی و تأثیرگذاری برای رشد و تحول شخصیت نویسنده داشته باشد که به طور طبیعی به قوام و تکامل ادبی رمان او کمک بسیاری می‌کند. مگر نه این است که نقطه آغاز رمان را زندگی و تجربه نویسنده از هستی شکل می‌دهد، گرچه نقطه پایان رمان به گونه‌ای دیگر شکل می‌گیرد.

بنابراین تجربه بیست ساله نویسنده در خودآگاه و ناخودآگاه او تأثیر گذاشته و توانسته دنیایی را ورای زندگی واقعی در قالب کلمات و روایت‌های ساخت یافته بیافریند تا دنیای واقعی را قابل تحمل کند؛ همانطور که شجاعی در آثار دیگرش هم نشان داده واقعاً سرش درد می‌کند. ناآرامی و بی‌قراری او با تلاش بی‌وقفه و مستمر در ادبیات، آثار او را به جایی رسانده که توانسته تصویر ناخوشایند تلخی‌ها و بی‌عدالتی‌های زندگی جاری و واقعی را با زندگی ابداعی و دنیای بازآفرینی‌شده خود ماندنی کند.

فضای صادقانه
گرچه شخصیت‌های رمان «طوفان دیگری در راه است» همواره در تزاحم و تقابل با دنیای واقعی هستند، اما این تزاحم و تقابل به رمان تحمیل نشده، بلکه در ذات شخصیت‌ها وجود دارد. به عبارت دیگر، نویسنده در مقابل آدم‌های گوناگون داستان موضعگیری ارزشی ندارد و به شخصیت‌ها اجازه داده تا خودشان دنیای خودشان را بیافرینند و یکدیگر را به نقد بکشند و به نقب لایه‌های هزارتوی خود بپردازند. شجاعی شخصیت‌های داستانش را تحقیر نمی‌کند و آنها را در دادگاه نویسنده به چالش و محاکمه نمی‌کشاند. حتی شخصیتی چون مهندس سیف که ریاکاری آشکار و خودآگاه او در خواننده انزجار ایجاد می‌کند، در فضای صادقانه‌ای که نویسنده در دنیای داستانی خود ایجاد کرده، طوفان دیگری به پا می‌کند.

«... اون اتفاق بزرگتر یا بزرگ‌ترین اتفاق، اینه که شما امروز به اون عمل شجاعانه‌تون، نگاه منو نسبت به خدا و پیغمبر و دین و مذهب، عوض یا بهتر بگم اصلاح کردین. من تا امروز شما رو نماینده تام الاختیار خدا یا لااقل شاگرد اول کلاس پیغمبر می‌دونستم و هر کجی و سستی و گناه و ستمی از ششدانگ تون می‌دیدم، همه رو به حساب خدا و دین خدا می‌گذاشتم. به خودم می‌گفتم: دینی که بهترین محصول و دست پرورده‌اش حاج‌امین باشه، باید گذاشتش در کوزه و آبشو خورد. به همین دلیل، هیچ اعتقادی به دین شما نداشتم. اگر تظاهر به دینداری می‌کردم یا نماز می‌خوندم و روزه می‌گرفتم فقط برای این بود که موقعیت‌مو پیش شما حفظ کنم. حالا تازه دارم به اون خدایی که این همه سوءاستفاده از اسم و جایگاه خودشو تحمل می‌کنه و به روی خودش و بنده‌های ناخلفش نمی‌آره، معتقد می‌شم...»

شاید همین شیوه‌ رفتار باعث شده تا آدم‌های دنیای شجاعی، فرصت این را پیدا کرده‌اند تا بی‌هراس و بی‌محابا، هر چه در درون دارند، برملا کنند و در نهایت، تمامی آدم‌های داستان به آرامش برسند، آرامشی که به خواننده هم انتقال می‌یابد و این آرامش از تلاطم پیچاپیچ حوادث رمان و از توفان‌ها و رگبارهای پراکنده هوای ابری دنیای نویسنده، به رنگین کمان طمأنینه می‌رسد.

«من همون لحظه اول که تصویر رنگین‌کمان رو دیدم و معنی شو فهمیدم، تو دلم آرزو کردم که کاش می‌شد یه نسخه شو به مازی جون هدیه کنم...»

در مجموع برای خواننده این احساس به وجود می‌آید که همه‌ آنچه در داستان جریان دارد، تنها در تعامل با سازوکار درونی‌اش رخ می‌دهد و در نتیجه تحمیل خواست و اراده‌ای بیرون و خارج از داستان و همین ویژگی است که یک رمان را مانا می‌سازد و این مانایی حاصل هر چه نازکتر شدن مرز داستان و واقعیت است که به گمان من، سیدمهدی شجاعی به خوبی توانسته از پس این کار دشوار برآید. «طوفان دیگری در راه است» به عنوان یک رمان ششدانگ، خواننده را با حسی از آرامش و اقناع و البته تفکر درباره انسان، جامعه و هستی از پای رمان بلند می‌کند. در عین حال که هیچ تفلسفی در آن دیده نمی‌شود.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 14913

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۹:۴۲ - ۱۳۸۸/۰۵/۲۷
    0 0
    در این آشفته بازار نقد ادبی به نظرم نقد پخته و همه جانبه نگری بود. لذت بردم. حالا باید برم رمان آقای شجاعی رو بخونم. فکر می کنم با توصیفی که توی این نقد از رمانش شده با شرایط جامعه امروز ما همخوانی داشته باشد.