به گزارش خبرآنلاین، مدتی است که کمپین حرف و گفت، در راستای آموزش گفتوگو در خانواده و همچنین تعریف انواع خشونت خانگی، به سفارش جمعیت ملل متحد و با همکاری سازمان ملل متحد فعالیت خود را آغاز کرده است. در این پویش که از یکم تا هفتم آذر برگزار میشود و قرار است بیشتر دربارۀ مهارتهایی که منجر به یک رابطه سالم خانوادگی میشود، گفتوگو شود. پویش "حرف و گفت"در قالب هفت روز هفت پیام برای خانوادهها دارد که یکی از آنها خشونت پرهیزی است. در این کمپین درباره مردان نیز به عنوان بخشی از افرادی که مورد خشونت قرار میگیرند و تعداد آنها رو به افزایش است اطلاع رسانی میشود.
اگرچه کلیشههای جنسیتی و اخبار و آمار، خشونت را امری مردانه تعریف میکند اما با این وجود هستند مردانی که خودشان قربانی خشونت میشوند. شاید تصور بر این باشد که خشونت مبتنی بر جنسیت، یعنی خشونتی که صرفا به خاطر مرد یا زن بودن افراد به آنها اعمال میشود درباره مردان صدق نکند اما باید بگوییم این هم تصور اشتباهی است. مردان هم به واسطه مرد بودن با تجاربی در طول زندگی مواجه میشوند که بسیاری از آنها نمود بارز و مصداق خشونت علیه آنهاست. شیما قوشه، وکیل دادگستری و فعال حقوق زنان معقتد است در یک سیستم پدرسالار که قدرت را از آن مرد میداند، در مقابل نقش و وظایفی را هم بر عهدهاش میگذارد که به خاطر همان مرد بودن است. مواردی که در برخی از تجارب مردان به مصداق خشونت تبدیل میشود.
در ابتدا باید پرسید که آیا اساسا میتوان گفت که خشونت علیه مردان هم در جامعه ما وجود دارد؟
ما در یک سیستم مشخصا سنتی و پدرسالار زندگی میکنیم که درست است که اغلب خشونتهای مبتنی بر جنسیت علیه زنان بوده و هست اما نباید این موضوع را نادیده بگیریم که اتفاقا در همین سیستم پدرسالار خشونتهای متعددی علیه مردان هم روا داشته شده است. حالا شاید تعداد و میزان و آمار این موارد کم بوده است یا اینکه به خاطر همین خشونتها چون مردان ممنوع شدهاند از بیان کردن و آموزش ندیدند درباره حرف زدن از خشونتهای و تجربههایشان موضوع را وارد فاز قابل توجهی میکند. به چه شکل؟ اینطور که دقیقا همین سیستمی که همه قدرت را از آن مرد دانسته است به واسطه همین قدرت تصور مرد و جامعه بر این است که در صورت گفتن از خشونتهایی که متحمل شده، مردانگیاش زیر سوال میرود.
مصادیق خشونت علیه مردان چه مواردی است؟
اگر بخواهیم درباره مصادیق خشونت علیه مردان صحبت کنیم، نخستین آموزههای و کلیشههایی است که به محض به دنیا آمدن یک پسر در خانوادهها نسبت جنس او تعریف میشود و به مرور زمان بنا بر جنسیتش هم بسط پیدا میکند. در ادامه زندگی ما شاهد این هستیم که فرد به واسطه همین تعاریف و کلیشههای جنسیتی روند زندگیاش هم تغییر خواهد کرد. این گونه که وظایفی بر عهده او گذاشته میشود و توقعاتی از او خواهند داشت که مشخصا مربوط به مرد بودنش است. مصادیق این موارد هم بسیار همه جایی است و حتما درباره آن شنیده و دیدهاید. مثلا جملاتی از قبیل اینکه «مرد که گریه نمیکنه.» همین جمله به ظاهر ساده دنیایی از خشونت علیه مردان را نشان میدهد. چرا که باعث شده از همان ابتدا ابراز عاطفه و احساسات درونی امری غیرمردانه تلقی شود و مردی هم که برخلاف عرف دست به چنین کاری بزند از دایره مردانگی خارج شود. در نتیجه همین ابراز احساسات نکردن است که سبب میشود در آینده انواع و اقسام خشونتهای دیگری را هم متحمل شوند و دربارهاش حرفی نزنند. در واقع یکی از اصلیترین خشونتهایی که علیه مردان روا میشود خشونتهای روانی و عاطفی است. «تو مردی و مسئولیت خواهر و مادرت با تو است.» این عبارت هم جزو مواردی است که به نوعی کودکی کردن را از خیلی از پسرها گرفته است. به ویژه برای آنهایی که پدرشان به هر شکلی در زندگیشان حضور نداشته باشد.
ما میدانیم که در دستهبندی خشونتها، یک نوع خشونت مبتنی بر جنسیت رخ میدهد. آیا میتوان خشونت علیه مردان را هم در همین دسته قرار داد و آیا خشونت علیه مردان هم سیستماتیک و ساختارمند است؟
خشونت علیه مردان بر اساس جنسیت وجود دارد. و این خشونت هم ساختارمند است چرا که بازهم از بستر مردسالارانهای که آید که وقتی داشته وظایفی برای زن تعیین میکرده خواسته یا ناخواسته در خلال قدرت دادن به مرد تعاریفی برایش در نظر گرفته که در زندگی اجتماعی به عنوان یک انسان همان تعاریف به ضررمرد شده است.نمود بارز هم اینکه همان هنجارها و ارزشهایی که مرد را رئیس خانواده معرفی کرده است، بار مالی خانواده را هم به دوش او گذاشته و در دنیای امروز میبینیم که چنین موضوع به ظاهر سادهای تا چه اندازه تبعات سنگین برای خانوادهها به همراه داشته است.
چگونه این خشونتها در پستوی خانهها میماند؟
دلیل اینکه خشونت علیه مردان مسکوت مانده هم از دل همان تعاریف و کلیشهها بیرون زده است. جامعهای که به مرد اجازه نداده احساسات و عواظفش را مطرح کند و از طرفی مردانگی آنها را با خطر مواجه میکند. پس همه قدرتشان از بین میرود. به همین دلیل هم ترجیح بر این است که سکوت کنند. درباره آن حرفی نزنند و اجازه بدهند که این تجربه تلخ فقط برای خودشان بماند. نه اینکه به کسی بگویند که حالا احتمالا خطر قضاوت شدن را هم به جان بخرند. فقط هم در همین حد نیست.
این سیکل خشونت علیه مردان از کجا آغاز میشود و به کجا میرسد؟
آموزههایی که از خانواده، مدرسه، جامعه، رسانه و حتی همسالان به آنها منتقل میشود که شما مرد هستید. همیشه قدرت در دستان شماست. شما نباید کتک بخورید. شما نباید زور بشنوید. و یک عالمه دستور دیگر، به محض اینکه مردی حس کند که در زندگی شخصی خود در تقابل با هر کسی این قوانین در حال شکستن است، با مشکل روبرو میشود. حالا تصور کنید که این خشونت را هم از طرف یک زن ببیند. اینجاست که دیگر به هیچ عنوان نمیتواند به راحتی با آن کنار بیاید. چون میداند که هیچ کسی آن را نمیپذرید. خطر دیگر این است که امکان دارد اصلا کسی باورش نکند. به طور مثال مردی که از نظر فیزیکی هم شرایط مناسبی دارد اما مثلا در خانه از سوی همسرش مورد خشونت کلامی واقع میشود. مثلا مدام تحقیرش میکند. اجازه تصمیم گیری به او نمیدهد. مدام به او توهین میکند. چنین مردی اگر هم تصمیم بگیرد که درباره این تجربهها با کسی، مثلا خانواده، همکار و یا دوستانش صحبت کند، خطر بزرگی که برایش وجود دارد این است که باورش نکنند و به او اتهام دروغگویی بزنند. یا از سوی دیگر امکان دارد که مسخره شود. یعنی همان چرخه خشونتی که در خانه تحمل کرده بود جالا از سوی دیگرانی بر او تحمیل شود و مجددا در چرخه باطلی از تحقیرو توهم و خشونت قرار گیرد. در نتیجه انتخاب این مرد سکوت است. سکوتی که دستکم به او امنیت خاطری میدهد که دیگران تو را همانطوری که باید بشناسند میشناسند و حالا اگر زنت هم در خانه نسبت به تو خشونتی میورزد، میتوانی آن را تحمل کنی.
پس در واقع کلیشههای جنسیتی که همواره زنان و نقش آنها در ساحت عمومی را زیر سوال میبرد، به بازویی برای خشونت علیه مردان بدل میشود؟
دقیقا همین اتفاق میافتد. همیشه در فعالیتهای مرتبط با احقاق حقوق زنان این موضوع مطرح میشود که اگر ما مقابل مردسالاری میایستیم و با کلیشههای جنسیتی مقابله میکنیم. اگر دنبال برابری هستیم و از حقوق زنان حرف میزنیم شاید در ظاهر صرفا دغدغه زنان را مطرح کنیم اما این دغدغهها در دل خود مطالبات مردان را هم جا داده است. چون فرهنگ مردسالار اگرچه بیشترین آسیب را به زنان میزند اما مردان را هم تحت انواع فشارها قرار میدهد. در نتیجه بهتر این است که نه صرفا به خاطر رسیدن به نفع شخصی مربوط به جنس و جنسیت خودمان بلکه به خاطر رسیدن به برابری همه در کنار یکدیگر در مقابل این فرهنگ مذموم بایستیم. هر کدام از ما در خانههایمان باید برای رسیدن به برابری تلاش کنیم. در واقع تفکیک جنسیتی در آموزش و تربیت و در جای جای زندگی شخصی و اجتماعی باید حذف شود.
بیشتر بخوانید:
خشونت روانی علیه مردها؛ معضلی که دیده نمیشود
مردان خودشان چگونه میتوانند مانع ایجاد خشونت در فضای خانوادگی علیه خودشان بشوند؟
ما خواه ناخواه نیازمند افزایش آگاهی فردی و جمعی خودمان هستیم. برای رسیدن به توسعه اجتماعی ابزارهای زیادی وجود دارد و جز با افزایش آگاهی و گفتگو درباره آنها به آن نخواهیم رسید. نخستین اتفاقی که باید رخ بدهد این است که اول خانوادهها آموزش ببینند و کلیشههای جنسیتی را پس بزنند. از هر سنی هم میتوان نسبت به یادگیری درباره این موضوع ورود کرد. هرچه در سن کمتر باشد راحتتر است اما هر جای داستان اگر خانوادهها نسبت به تبعیض جنسیتی که در تربیت دختر و پسر قائل است تغییر دهد میتواند کمککننده باشد. پس اگر پدر، برادر و یا همسر هستیم باید خودمان برای پیشبرد قدم برداریم. باور به برابری یکی از مهمترین پیش شرطهاست. مردی که زن را ناموس خودش نمیداند، در مقابل این وظیفه را هم برای خودش قائل نمیشود که هزینه صفر تا صد زندگی بر عهده اوست. پسری که وقتی خواهرش آخر شب به خانه آمد میداند که این موضوع به او ارتباطی ندارد، در مقابل اگر مشکل عاطفی هم براش رخ داد خجالت نمیکشد درباره آن با خواهرش حرف بزند. پدری که دخترش را مایملک خودش نمیداند، برایش فرقی نمیکند که پسرش بلوز صورتی بپوشد یا آبی.
و به نظر شما، فقدان گفتگو در خانوادهها تا چه اندازه در ایجاد خشونت و بازتولید بیشتر آن و از طرفی مسکوت ماندنش تاثیر بگذارد؟
جامعه از تکتک افراد تشکیل میشود و در صورتی که هر کدام از ما قدمی در جهت توسعه برداریم، این قدمها در کنار هم به سود کل جامعه انسانی ما خواهد بود. اینکه یاد بگیریم درباره تجارب زنگی خودمان به راحتی حرف بزنیم. در صورت لزوم اشک بریزیم. اگر نیاز بود از کمک مشاور و متخصص استفاده کنیم. درباره مسائلی که با آنها روبرو میشویم صحبت کنیم و دربارهاش بشنویم. همه اینها به ابزاری برای دانستن بهتر و پیدا کردن راهکارختم میشود. پس ابتدا باید خودمان با را به سلاح آگاهی تجهیز کنیم و سپس درباره آن با یکدیگر حرف بزنیم.
۴۷۲۳۵
نظر شما