یا رب، سلام!- 2
دستها- یا مُقیم(نگهدار)!
یا رب، سلام!
از لابهلای دود...
از باغهای وَهم...
از آرزوی خار فرو مانده در کویر
از صبحهای دیر!
از خوابهای ماه...
ماهی که روزهدار...
ابروی آسمان سحرگاه میشود...
بیرون پریدهام
ابرم که سالها...
خورشید روی پشت...
نوری ندیدهام
یارب سلام!
دلتنگِ دلنشینیِ شبهای ماه تو...
سجاده زیر پا...
خم مانده در رَدا...
گمکرده راه خانه تو، کفر گفتهام
در کوچه غبار...
محروم از بهار...
بیدار، خفتهام
بیتو چگونه برگ...
دستان زِبر شاخه خود را رها کند؟
یا ابر مهربان...
فرزند تشنه را
- باران صبح را-
از خود جدا کند؟
بیتو چگونه کوه...
آن کوه سربهزیر...
توفان سالهای عبور گذشته را...
نادیده بگذرد؟
بی دستهای تو...
دریا چگونه بگذرد از موجهای خود؟
ساحل چگونه باز نشیند به جای خود؟
ای سایبان مهر!
بیرق به بام جان پریشان من زدی
آرامشی که باز...
خیمه به دشت مضطرب جان من زدی
دست حضور تو...
با شانههای من...
کاری شبیه تشنهگی و آب میکند
دستان مادرانه ذکر خیال تو...
طفل دعای خام مرا خواب میکند
بالابلند شوق!
ای پرکشیده سایه مهر تو بر سرم!
از ذره کمترم...
با دستهای خالی و سرشار آرزو...
از راه آمدم
در سایه محمد و آل محمدم.
نظر شما