یکی از مشکلات سیاسی در جامعه امروز ایران عدم تحمل مخالف است. اما چرا متفکران سیاسی و به تبع آن مردم در مباحث سیاسی یکدیگر را تحمل نکرده و یک بحث ساده به فحاشی و زدن انگ های متفاوت و گاه بسیار غیر اخلاقی می انجامد؟ آیا افراد در پناه خشونت کلامی، دنبال برتری جویی هستند و نه منطق؟
به نظر می رسد نبود تعریف درست و وجود چالش در مباحث اخلاقی، در زمینه سازی چنین ناشکیبایی های فکری، نقش جدی دارد. انسان ها به طور ذاتی نگاه خوبی به خود دارند؛ به شکلی که اگر فردی نسبت به خود دید منفی داشته باشد باید به مشاوره مراجعه کند. اما داشتن دید مثبت به خود نباید به خودشیفتگی بینجامد. به نظر می رسد گاه افراد به نوعی خودشیفتگی فراگیر دچار هستند. جامعه ایرانی به دلیل استقرار هزاران ساله در سایه ناعدالتی، شکلی از خود محق بینی در آن رشد و این گونه به آدمیان القاء کرده که او خیر مطلق و یک قربانی است و هر که با او نیست عین باطل است.
در این نقطه از آنجا که امر مطلقی وجود ندارد و در عدم ورود به این پارادایم جدید که «همه حق دارند حتی اگر بر حق نباشند»، فضای فکری و منازعه های سیاسی و اجتماعی نه تنها ختم به آرامش و صلح نمی شود که در یک فضای آنتاگونیستی، خشونت کلامی، جهنمی می سازد که بیرون آمدن از آن غیر ممکن مینماید. جوامع انسانی، در توسعه زیست اجتماعی خود با رویکرد به به فهم چیستی راز خوشبختی و راه های رسیدن بدان، به این رسیده که ضمن گسترش چنین مفاهیمی در عمل در جامعه فضایی امن و کم تنش ایجاد کند و با همین تفکر، تلاش کرده تا راه های گفت وگوی خلاق برای کاهش تنازعات فکری را بکار گیرد و در این مسیر، چالش با خود و جلوگیری از مطلق انگاری، به درک آنچه به واقع حق است و نه انچه او می پندارد که حق است،کمک کند.
در جوامع کمترتوسعه یافته به دلیل عدم تولید چنین محتواهایی که اخلاقیات افراد را به چالش بکشد، این خود حق بینی شیوع بیشتری دارد. به عنوان مثال تا چند سال پیش اگر فردی به بیماری غیرقابل درمانی دچار می شد، پزشک و اطرافیان سعی می کردند به منظور حفظ آرامش بیمار، مسئله را از او پنهان کنند. اما در دنیای امروز، اخلاق پزشکی نه تنها آن را مردود می شمارد که جرم می انگارد، چرا که چنین بینشی مبتنی بر همان «خود حق بینی» است که دیگرانی به خود حق می دهند اطلاعالت مربوط به فرد بیمار را از او پنهان کنند و به تعریف دیگر، کسانی گمان کنند که مصلحت فرد بیمار را بهتر از خود او می شناسند. این مسئله در جامعه ایرانی هنوز امری مرسوم است. حال می توان همین داستان را در الگوهای کلان تر تحلیلی در باره وضعیت عینی مورد تحلیل قرار داد. یک مسئول حکومتی می تواند با این مصلحت اندیشی که اعلام موضوعی می تواند ایجاد تشویش اذهان
عمومی کند، دست به پنهان کردن بخشی از اطلاعات مورد نیاز جامعه بزند. در واقع همه با نیتی خیر، کاری شر را انجام می دهند و از کارخود هم راضی هستند و همان نگاه مثبت به خویشتن و تبدیل آن به نوعی خودشیفتگی افراد را در جایگاهی قرار می دهد که نقش سلطه و نیروی مسلط را به عهده گرفته و بخواهند بر اساس نگرش خود حق بینی، دیگران را به خیر رهنمون شوند. در این مرحله نیاز است اخلاقیات مبتنی بر فرهنگ موجود، به چالش کشیده شود تا افراد با درک این موضوع که لزوما نیت خیر به عمل خیر منتهی نمی شود، میزان مراقبت از نیت و همزمان عمل مبتنی بر اخلاق را افزایش دهند. فراموش نکنیم که درفرهنگ ما توصیه به دروغ مصلحتی، بسیار
رواج دارد، اما کسی نمی پرسد مختصات این دروغ مصلحتی چیست؟ دروغ، دیوار اعتماد را فرو میریزد، و نتیجه فاسد آن بیش از نتیجه مثبت اش است. همین که افراد خود را مصدر تشخیص مصلحت می بینند، این باور در آنان تعمیق می شود که می توان بخاطر منافع بسیار ساده شخصی، بی هیج عذاب وجدانی، دروغ گفت چرا که فرد در ناخود آگاهش خود را فریفته، که دروغ اش مصلحتی بوده و او کار درستی انجام داده است. چنین باورهایی با آمیختن با تارو پود فرهنگی جامعه، به بخشی از هویت بدل می شود. مرد عرب بادیه نشین، نه تنها با زنده بگور کردن دخترش عذاب نمی کشید، که احساس شایستگی هم می کرد به این معنا که کار بزرگی نیز به ثمر رسانده است. این امر ضد اخلاق، بخشی از اخلاقیات جامعه عرب بادیه نشین بوده به دیگر روی این جامعه است که اخلاق را تعریف می کند و اگر در مسیر پالایش اخلاقی، کندی کند مسیر توسعه هم کند می شود. ولی در مسیر رشد و توسعه، این مصلحان اجتماعی هستند که با بحث های عالمانه خود کمک می کنند تا بنیان های اخلاقی را در سمت و سوی توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روزآمد کرده و به آن شتاب دهند.
*روزنامه نگار
۲۱۶۲۱۶
نظر شما