به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بخش اول «نقد سینما» به نقد فیلم سینمایی «مقیمان ناکجا» اختصاص داشت که با حضور مینو خانی و علیاکبر عبدالعلیزاده از منتقدان سینما برپا شد.
مینو خانی ابتدا بیان کرد: «مقیمان ناکجا» فلسفه به زبان ساده است؛ فلسفه مرگ، زندگی، هستی و هر آنچه که بین آن میگذرد. این فیلم را میتوان به عنوان یکی از مصادیق نادر سینمای ایران در ارتباط با فلسفه ارزیابی کنیم. برخلاف آنچه که بین مباحث روانکاوی و فروید در فیلمسازان دهه ۲۰ فرانسه مطرح بود؛ فلسفه از همان ابتدا بسیار سریع وارد سینما شد. در واقع بسیاری از آثار تاریخ سینما را میتوان از منظر فلسفی بررسی کنیم؛ حتی سینمای وحشت. فلسفه، خلق مفاهیم و ابداع مفاهیم، اما فلسفه فیلم نوعی تبیین برای ادراک مفاهیم است. در واقع اگر مفاهیم تحت عنوان زمان و مکان بگنجد ما با سینما مواجه هستیم.
وی ادامه داد: اکثر دیالوگهای فیلم «مقیمان ناکجا» نظریههای اخلاق ارسطو است که اتفاقا بسیاری از نظریهپردازان به آن پرداختهاند. این اثر اقتباسی از یک نویسنده فیلسوف به نام «اریک امانوئل اشمیت» است که آثار زیاد و محبوبی دارد و همچنین در آثارش به فلسفهورزی میپردازد. حالا این نوشته دستمایه ساخت یک فیلم توسط یک کارگردان ایرانی قرار گرفته است. میخواهم بگویم از یک طرف فیلسوف غربی غیرمسلمان را داریم و کارگردان ایرانی مسلمان شیعه. مخاطب ایرانی با دیدن این فیلم احساس میکند این همان حرفهایی است که ما از آن در روزمره استفاده میکنیم و بسیار از جملات این فیلم کلمات قصاری هستند. فارغ از اینکه «مقیمان ناکجا» فلسفه به زبان ساده است از منظر فلسفی هم میتوان به آن پرداخت.
در ادامه علیاکبر عبدلعلیزاده ضمن یادآوری این نکته که نگاه شرقی «اریک امانوئل اشمیت» به کائنات، علت نزدیکی موضوع فیلم به مردم ماست، عنوان کرد: مساله و دغدغه من این است که ما در مبانی و مفاهیم فرهنگیمان چه در منابع گذشته و چه حال حاضر، اینگونه مباحث را بهتر و دقیقتر بررسی کردهایم؛ حتی میتوانم بگویم نظریات مختلفی که داریم عملیاتیتر و قابل فهم تر هستند. آدم آرزویش این است که فیلمسازان نخبه و کسانی که دنبال حرف و تکنیک تازه هستند، مانند «شهاب حسینی»، آثار فرهنگی خودمان را مرجع قرار دهند.
وی با بیان اینکه مباحث فیلم «مقیمان ناکجا» بیشتر به درد شبه روشن فکران جامعه میخورد، گفت: این فیلم برای افرادی است که دچار بحران معنویت هستند و برای ما و مخاطبان عمومی بدیهیات است. امروزه ما باید فراتر از این در سینما پیش برویم چرا که این فیلم حرف تازه مفهومی ندارد. ما جامعهای هستیم که نمیتوان دین را از آن جدا کرد؛ مقصود حرف من این است که شاید برای کشورهای مختلف حرف تازه داشته باشد اما در سینمای ایران مخاطب در طول تماشای فیلم دچار کسالت میشود.
در ادامه امیررضا مافی، میزبان برنامه مطرح کرد: منظر و دانش فلسفی متفاوت است؛ منظر در بسیاری از آثار به شکل آگاهانه یا ناخوآگاه حرف زدهاند. «اریک امانوئل اشمیت» اساسا یک متفکر است و حتما جهان فلسفی دارد. از سوی دیگر باید بگویم که کسی نیست مباحث فلسفی خودمان را دراماتیک کند. سالهاست که طبقه متوسط دچار بحران جدی معنویت شده است؛ این را میتوان در سوق یافتن به عرفانهای کاذب و حتی پناه مردم به یوگا دید. این بحران معنویت در طبقه متوسط یک تلنگر است و فیلمهایی ازین دست میتواند به آن طبقه متوسط کمک کند. متاسفانه ما اگر به سمت منابع خودمان برویم برای مردم جذاب نیست و حرف از غیر زدن برایشان جذابتر است.
مینو خانی در ادامه یادآور شد: من به عنوان مخاطب با تجربه زیستهام در فیلم مواجه میشوم. با وجود اینکه فیلم «مقیمان ناکجا» در یک لوکیشن بود اما من را کشید و توانستم دو ساعت و نیم با اشتیاق آن را نگاه کنم. اساسا تکرار حرفها در فیلم باعث یادآوری و پالایش درونی و این باعث تماشای آن تا پایان میشود.
وی افزود: کار ویژه «شهاب حسینی» استفاده از آینه در فیلم است. آینه کارکرد خودشناسی دارد و کارکرد دیگرش در فیلم تکثیر شدن است که به نظر من نشان از این بود که هر کدام از ما امکان دارد با این مساله مواجه شویم. مساله نمادین دیگر در فیلم بالا و پایین رفتن آسانسور بود که به مفهوم فیلم اشاره داشت. همچنین صحنه محدود تئاتری که «شهاب حسینی» استفاده کرده به معنی همین جهانی است که آمدن و بیرون رفتن از آن به دست خودمان نیست. میخواهم بگویم فضا و لوکیشن محدود فیلم به معنای محدودیت جهان است.
علیاکبر عبدالعلی زاده ضمن یادآوری این نکته که «شهاب حسینی» میخواهد مسیر تازهای ابداع و تجربه شخصیاش را با هزینه شخصی سینما کند، اظهار کرد: «مقیمان ناکجا» به شدت نمایش است و از ظریفیتهای سینمایی استفاده نکرده؛ به عنوان مثال به جای دکوپاژ، میزانسن دارد. کارگردان این اثر جهان بینهایت سینما را به صحنه تئاتر محدود کرده و این خطای بزرگی است. چون زمانی که بخواهید از یک اثر اقتباس میکنید، باید خلاقیت ویژهای در عناصر سینما داشته باشید. نقشها هم همینطور، برخی بسیار درشت و تئاتری اما بقیه نرم سینمایی بودند، اینها اشکال کارگردانی است که نتوانسته بازیها را یکدست کند.
در ادامه «نقد سینما» میز نقد سینمای جهان با موضوع نقد فیلم «داستان آمریکایی» و با حضور آرش خوشخو و محمدرضا مقدسیان برپا شد.
آرش خوشخو ابتدا بیان کرد: فیلم «داستان آمریکایی» درباره کلیشهها و این فیلم پارودی است درباره همه کلیشههایی که جامعه سفیدپوست درباره سیاهپوستها به کار میبرند. ما در این فیلم یک داستان ساده داریم؛ اینکه جامعه سفیدپوست آمریکا دوست دارد دلسوز جامعه تیرهپوست باشد و آنها در نقش بدبخت باشند؛ سفیدپوستان نمیتوانند مفهوم یک تیرهپوست هنرمند یا دکتر را درک کنند.
وی ادامه داد: بر خلاف بسیاری از آثار که تنها یک فرد سیاهپوست موفق را میبینیم، ما اینجا خانوادهای میبینیم که همهشان تحصیل کردهاند و از طبقات بالای جامعه آمریکا هستند. در فیلمهایی با موضوع سیاهپوستان دو گرایش مطرح میشود. گرایش اول این است که سیاهپوستان حقشان را میخواهند و ادعای برابری دارند؛ گرایش دیگر این است که سیاهپوست مهاجم است و سفیدپوست را تحقیر میکند. این فیلم با اینکه برمبنای داستانی است که سال ۲۰۰۳ نوشته شده اما نگاهی تحقیر آمیز به سفیدپوستها دارد و کار از آن سمت نژادپرستانه اتفاق افتاده است.
امیررضا مافی خاطرنشان کرد: فیلم «داستان آمریکایی» واکنش مجدد به نامزدی مجدد ترامپ است. آمریکاییها کِنِدی را کشتند تا بگویند قهرمانند، نیکسون را استیضاح کردند تا بگویند آنها ذیل قانوناند، اوباما را رئیس جمهور کردند تا بگویند سیاهپوستان نیز میتوانند رئیس جمهور شوند اما ترامپ نشان داد که در همچنان بر همان پاشنه میچرخد. به نظر میرسد که سینمای آمریکا برای خودش فیلم میسازد و بیشتر از مردم جهان، مصرف داخلی دارد. گویی که میخواهد تلنگر بزند و فریادی را نشان دهد.
در ادامه محمدرضا مقدسیان عنوان کرد: ترکیب کلیشه و مبارزه با کلیشه ترکیب متناقض فیلم «داستان آمریکایی» است. در واقع فیلم تلاش میکند اعتراضی باشد و تفکر مبنی با سودمحور را به نقد بکشد اما خودش در قالب کلیشه این کار را میکند. این مبنای هالیوود است که وقتی چیزی سرریز میکند قبل از اینکه بقیه بخواهند درباره آن اظهار نظر کنند خودشان دربارهاش حرف میزنند.
وی ادامه داد: نمیتوان گفت که سازوکار جریانات اجتماعی آمریکا در این فیلم دخیل نیست، زمانی که رئیس جمهوری مثل ترامپ که با آن شکل ادبیات و معاشرت جلب نظر میکند و چیزی حدود ۵۰ درصد مردم به او رای میدهند؛ پس آنها میبینند که اوضاع خراب است همه به نوعی تفکر آمریکایی رسیدهاند که سطحی و تحت تاثیر رسانه است، در واقع تعمق ندارند و به منافع لحظهایشان فکر میکنند.
مقدسیان خاطرنشان کرد: لایه مهمتر فیلم «داستان آمریکایی» بخشنامه هالیوود است که از ویژگیهای اخلاقی_انسانی یاد میکند اما اینکه چگونه پیاده شود هم مهم است. در هالیوود معتقدند که اگر ما به سراغ حقوق سیاهپوستان میرویم آنگونه که دوست داریم باشند و فکر میکنیم هستند، بهشان میپردازیم و بعد بهشان اسکار میدهیم درباره زنان هم همینطور است. آنها در این بازی سیاهپوستان را بزهکار و زنان را افرادی که مورد سواستفاده هستند، نشان میدهند.
خوشخو نیز اظهار کرد: من کلا با این نگاه مخالفم. من فکر میکنم که دیدگاه و جریانهای سیاسی در هالیوود وجود دارد، اما اینکه بگوییم مغز متفکری هست که نیازها را تشخصی دهد، به نظر من وجود ندارد. معتقدم که این فرآیند پیچیدهتر از این است و بیشتر ازینکه افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دهد، زائیده افکار عمومی هستند. قطعا فیلمهایی هستند که هدف موردی دارند اما در این فیلم چنین به نظر نمیرسد.
وی ادامه داد: آنچه درباره سیاهپوستها شکل گرفت به نفع سینما بود و آنها از آن حالت کلیشهای خارج شدند. من معتقدم که بده بستانی بین سینمای آمریکا و افکار عمومیشان وجود دارد. افکار عمومی جامعه ما با آمریکا متفاوت است؛ آنها افکار خاصی دارند. معتقدم فرآیند پیچیده است و من هنوز درک نکردهام که کسانی پشت پرده هستند، شاید روزی نظرم عوض شود. به نظر من این پروژهها از سالها قبل کلید خوردهاند. همیشه لحظات بحرانی زمانی مانند انتخابات وجود دارند، نمیشود همه را به اینها ربط داد.
مقدسیان مطرح کرد: این به تفاوت بین ظرافت در عملکرد و عملکرد زمخت برمیگردد. وقتی در خروجی ماجرا یک هدف به نظر میرسد، مرادمان این است که جریانات را بررسی میکنیم. در سالی که قرارست منتهی به انتخابات ریاست جمهوری شود، فیلمهایی که سازوکار اجتماعی دارند و ممکن است گسست ایجاد کنند، ناگهان زیاد و حتی اوباما تهیهکننده میشود. من نمیتوانم بگویم اینها اتفاقی است و بر مبنای ناخودآگاه جمعی پیش میرود.
این منتقد ادامه داد: نمیتوان هیچ جامعهای را باهم مقایسه کنیم اما میتوانیم نکات دیگری در نظر بگیریم. ما در ایران یک سازوکار فکری داریم که مبتنی بر آن به سینما نگاه میکنیم. اما وقتی با این نگاه به سینمای آمریکا نگاه کنیم دو خطا اتفاق میافتد؛ احتمالا فکر میکنیم این دستور یا بخشنامه است که مانند ما برای آنها ارسال شده یا بگوییم که در آنجا چنین بخشنامههایی وجود ندارد و به سازوکار خودمان نقد داشته باشیم. ما زمانی میتوانیم بحث علمی کنیم که تا حد ممکن از ایرانی بودن خودمان فاصله بگیریم و مبتنی بر قواعد بررسی پارادایمها و جریانهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آثار را بررسی کنیم.
وی در پایان درباره فیلم «داستان آمریکایی» خاطرنشان کرد: فیلم مجموعهای از کلیشههای همیشگی داستانهای هالیوودیست. علارغم اینکه به هالیوود طعنه میزند اما خودش تمام مولفههای هالیوود را دارد. در واقع در دلش تلاش میکند بگوید که جامعه آمریکایی اعم از سیاهپوست و سفیدپوست کسانی هستند که مدل تلاششان برای احقاق سیاهپوستان دلیلی بر عدم تحقق حقوق سیاهپوستان است که این باید تغییر کند.
خوشخو نیز در پایان این میز بیان کرد: فیلم پارودی از کلیشههای موجود است اما خودش به دام همان کلیشهها میافتد، چون کار سادهتر همین است. فیلم «داستان آمریکایی» ساده و روان است و احتمالا جایزه اسکار فیلمنامه اقتباسی را دریافت کند
۲۴۵۲۴۵
نظر شما