تاثیر موسیقی بر شعر فارسی / شرایط تحول پذیری شعر فارسی از سلیقه جامعه / تلاشی بزرگ برای حفظ اصالت و توجه به تحول

همین که میزان در میان یک ملتی باشد وزن هم طبعا تابع آن میزان موسیقی خواهد بود. هر وقتی که این میزان ها تغییر پیدا بکند، به طور طبیعی اوزان شعری هم  تغییراتی پیدا خواهد کرد. بنابراین اوزانی که امروز ما دوست داریم، همان اوزانی نیست که در قرن چهارم و پنجم همه دوست داشتند. بلکه خیلی از اوزان ها را آن ها نمی شناخته اند، یا به کار نبرده بودند. و هیچ استبعاد ندارد که فرزندان یا نواده های شما، یک روزی اوزانی به کار ببرند که شما امروز از آن شناختی نداشته باشید.

گروه اندیشه: دکتر سید ذبیح‌الله صفا شهمیرزادی شناخته‌شده با نام ذبیح‌الله صفا در ۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۰ چشم به دنیا گشود و ۹ اردیبهشت ۱۳۷۸ چشم از دنیا فروبست. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، او پژوهشگر، مترجم، مصحّح متون، استاد ممتاز دانشگاه تهران، حماسه پژوه و شخصیّت برجستهٔ ادبی در ایران معاصر و ملقب به «پدر تاریخ ادبیات ایران» و از جمله نویسندگان اصلی دانشنامه ایرانیکا نیز بود. او دارای ۲۰ اثر تالیفی، ۵ اثر تصحیحی، و سه ترجمه ارزشمند است که همگی جزو متون ممتاز و مرجع محسوب می شوند. برخی مهمترین کتاب های او شامل تاریخ ادبیات در ایران و کتاب حماسه سرایی در ایران ، دورنمایی از فرهنگ ایرانی و عصر جهانی آن، ۱۳۵۰، تاریخ علوم و ادبیات ایرانی، ۱۳۴۷، مقدمه‌ای بر تصوف، ۱۳۵۴، سیری در تاریخ زبان‌ها و ادب ایرانی، ۱۳۵۵ (تالیف) و مرگ سقراط، لامارتین، ۱۳۱۴، رافائل، (ترجمه)، ۱۳۱۷ و کیانیان (نوشتهٔ کریستین‌سن)، ۱۳۴۳ (همگی ترجمه) هستند. رادیو ایران قبل از انقلاب گفت وگویی در باره نگاه منطقی و ادبی به شعر با او انجام داده (منتشر شده در کانال سخنرانی ها) که از نظر نوع بررسی بی نظیر به نظر می رسد. ذبیح الله صفا از آن دست از متفکرانی است که رابطه میان زمان و مکان، تجربه زیسته شاعر و ادیب را در آثاری که می نگاری و اشعاری که می سراید بسیار دخیل می داند. در این میان او سهم بسیار زیادی به موسیقی و شکل دهی به تخیل شاعر و شعر او می دهد. در این گفت و گو او از زمره یک ادیب صرف خارج شده، و بحثی برون ادبیاتی و برون شعری را در حوزه مهندسی متد اندیشگی شاعر، شعر، موسیقی و رابطه متقابل آن ها و تحول پذیری شعر و ادبیات فارسی را به بحث می نشیند. این گفت و گو از نظرتان می گذرد.

***

ماهیت و تعریف شعر از نگاه منطقیون و ادیبان

آقای دکتر می خواستم بدانم از نظر حضرتعالی ماهیت شعر چیست؟

خاطر مبارک مسبوق هست که شعر فارسی را غالب ادبای فارسی قدیم ما، تعریف کرده اند، و بر روی هم، یک تعریف جامعی از شعر، داده اند که ما می توانیم آن را به منزله تعریف شعر در هر زبانی به کار ببریم. قدمای ما شعر را به دو صورت تعریف کرده اند:

۱-یک عده از طریق منحصر و خاص ادبی شعر را تعریف کرده اند. یعنی شعر را فقط از لحاظ کلام و از لحاظ ظاهر عبارت نگاه و تعریفی در باره اش کرده اند.

۲-دسته دیگر شعر را بیشتر از حیث منطقی مورد مطالعه قرار داده اند، و تعریف منطقی در باره آن کرده اند.

آن تعریفی که ادبا بدون توجه به مبانی منطق از شعر کرده اند، این است که گفته اند شعر عبارتست از کلام موزون مقفای، متکرر مقصود. البته اگر بنده بخواهم که وارد توضیح در باره هر یک از اجزای این تعریف بشوم، فکر می کنم که وقت زیادی می برد. فقط به طور اختصار عرض می کنم که مقصودشان از کلام موزون، کلامی است که دارای وزنی باشد، و در بحری از بحور، عروض به آن نحوی که ادبای قدیم ما فکر می کردند قرار داشته و مقفا باشد، یعنی دارای قافیه باشد، و متکرر یعنی از یک مصراع متجاوز باشد، دو مصراع، دو مصراع، و در حقیقت بیت بیت، حساب بشود، و مقصود باشد یعنی آن که دائر و گوینده قصد شعر داشته باشد. نه این که به طور اتفاقی یک کلام موزونی بر زبان او جاری شده باشد.

تاثیر موسیقی بر شعر فارسی / شرایط تحول پذیری شعر فارسی از سلیقه جامعه / تلاشی بزرگ برای حفظ اصالت و توجه به تحول
نفر وسط شادروان دکتر ذبیح الله صفا

البته این تعریف از لحاظ نشان دادن ماهیت منطقی و واقعی شعر، کافی نیست. و اگر بخواهیم که تعریف واقعی و درستی از شعر پیدا بکنیم، باید به سروقت منطقیون برویم. منطقیون شعر را گفته اند که عبارت است از یک کلام موزونی که مبتنی بر تخیل باشد. یعنی کلام موزون متخیل و ضمنا منطق آن طبعا منطق تخیل خواهد بود. یعنی منطق خیال و منطق عواطف در این جا کار خواهد کرد. در صورتی که در سایر مباحث منطق، منطق عقل در حقیقت حکمفرماست.

به عقیده بنده شعر عبارتست از کلامی که در درجه اول موزون باشد، یعنی با این قید و با این حد، از نوع کلام منثور و کلام ساده و عادی ای که ما با آن حرف می زنیم، یا مقاله می نویسیم، بیرون برود، موزون بوده و وزن داشته و مبتنی بر عواطف باشد. به این ترتیب شعر از صورت یک کلام ساده ای که با آن ما حوائج روزانه خودمان را مرتفع می کنیم، بیرون می رود. همچنین یک عالم جدیدی را در برابر گوینده باز می کند که آن عالم، عالم خاص خیالی گوینده است. یک عالمی است که ممکن است در خارج به آن نحوی که گوینده تخیل می کند نیابیم، و یا کمتر بیابیم. و اتفاقا لطف آن عالم هم در همین هست. یعنی عالمی نیست که به طور کامل منعکس در بیرون باشد و نتواند آلام ما را تسکین بدهد، بلکه عالمی است که وسیله تسکین آلام ما است. یا عالمی است که وسیله تهذیب روح ما است. یا عالمی است که وسیله تشخیص ذهن و خاطر ما است. و صفایی به باطن ما می بخشد.

بنابراین عالمی که در برابر شاعر گشوده می شود عالمی خیلی بالاتر از حدود عالم مادی و عالم فرودین است که مردم عادی در آن زندگی می کنند. و شاعر مادام که در آن عالم هست، البته از حدود یک آدم عادی و معمولی بالاتر است. به این جهت است که می بینیم عده ای از متفکران معمولا شاعر را در ردیفی پشت سر انبیاء قرار داده اند.

پیش و پسی بست صف کبریا

پس شعرا آمد و پیش انبیاء

علت این که شاعر را در تالی انبیاء تصور کرده اند، این است که شعرا هم در یک عالم بالایی منتها مادون عالم انبیاء و مافوق عالم مردم عادی زندگی می کنند.

تحول در شعر در چه حوزه هایی صورت می گیرد

تعریف شما از شعر گویی آن گونه است که تعریفی جهانی برای شعر قائل شده اید، ضمنا در شعر فارسی هم قابل انطباق است، به عبارت دیگر شعر فارسی هم از نظر جنابعالی باید واجد این صفات باشد؟

صحیح است.

حال بفرمایید که آیا به نظر جنابعالی با توجه به تعریفی که از شعر فرمودید، آیا در شعر فارسی باید تحولی رخ بدهد یا این که به سیر قبلی خودش باید ادامه بدهد؟

البته هیچوقت ممکن نیست که شعر یک ملتی در حالت رکود به نحوی که سابقا بوده است، باقی بماند، مگر آن که آن ملت در حالت رکود باقی مانده باشد. زیرا همانطوری که عرض کردم، شعر صدایی از باطن انسان است و در حقیقت روح انسان و آنچه را که انسان در مخیله و قلب و جان خودش نهفته است، و به هر کسی نمی گوید، در شعر خودش منعکس می کند.

بنابراین شعر یک کلام عادی تقلیدی نیست که شاعر بیاید و یک مشت کلمات استعمال شده، یا ترکیبات به کار رفته شده در نزد شعرای دیگر را جمع بکند و روزی این ها را به یکدیگر پیوند بدهد، سرهم بکند، و کلامی از آن ها دربیاورد، و بگوید این شعر من است.

بلکه شعر در صورتی واقعا شعر است که گوینده در نتیجه تاثرات قلبیه، و در نتیجه تفکراتی که گاه گاه به او دست می دهد، بگوید. این تاثرات، تفکرات یا تخیلات و امثال این ها، غیرممکن است که در عالم مادی و عالم حیاتی شاعر به عبارت دیگر آن عالمی که شاعر در آن زندگی و روزانه در آن زیست می کند، و با مردم و افکار مختلف ارتباط دارد، با مطالعات مختلف همراه است، و الی آخر، دور و گسیخته از آن عالم نیست، درست است که بالاتر از عالم مادی عادی قرار دارد، ولی به هر حال از این عالم مادی و عالمی که ما در آن زندگی می کنیم، مایه می گیرد و متاثر است.

پس نوع تفکر و تخیل به تناسب تغییر محیط، در مقایسه با سابق، تغییر پیدا می کند. یعنی اگر یک روزگاری شاعری در باره زندگانی عهد خودش یا کیفیت نظام اجتماعی عهد خودش، یا دین عهد خودش، یا مسایل اقتصادی عهد خودش، یا هر چیزی، افکار خاصی داشت، یا افکار او متاثر از این مبانی بوده است، اگر کسی دیگری در یک دوره ای که برای مثال ۱۰۰ سال یا ۱۰۰۰ سال با آن فاصله داشته باشد، زندگی بکند، تبعا باز تحت تاثیر عواملی قرار دارد، که همان شاعر قبلی، منتها با ۱۰۰۰ یا ۲۰۰ سال یا با کمتر و یا بیشتر فاصله قرار داشت.

و چون این عوامل در ادوار مختلف تفاوت پیدا می کنند، تابع تحولات اجتماعی، اقتصادی، زمانی و مکانی هستند، طبعا آن چه از این مبانی و مقدمات، نتیجه می شود، و در ذهن انسان راه پیدا می کند، آن ها هم دچار همین تحولات و تغییرات خواهند بود. آن طوری که شما امروز تخیل یا تفکر می کنید یا آن عواطفی که امروز شما دارید، یا آنچه را که شما را امروز متاثر یا خوشحال می کند، مسلما آدمی را در ۵۰۰ سال پیش متاثر یا خوشحال نمی کرد. یا یک آدم ۵۰۰ سال پیش مثل شما آن افکار و آن تخیلات را نداشت.

یک آدمی که در ۵۰۰ سال پیش زندگی می کرده است، این وسعت نظر را نداشت، و نمی توانست داشته باشد. چرا؟ زیرا این ارتباطی را که شما امروز با دنیای خارج از شهر ، مملکت خود دارید، او نداشته است. بنابراین شما آدم دیگری از لحاظ نوع تفکر و تخیل و روحیات هستید و آن شخص آدم دیگری بوده است. طبعا کلام و عواطف آن شخص با کلام شما تفاوت پیدا می کند. پس سخنی که شما می گویید باید لامحاله متفاوت باشد با سخنی که آن آدم در ۵۰۰ سال پیش می گفته است.

این است که ما نمی توانیم بگوییم که شعر فارسی باید به یک حال رکود باقی بماند. تکان نخورد، و هیچ تغییری در آن رخ ندهد. به این ترتیب طبعا و خودبه خود نتیجه می گیریم که بنده معتقدم به این که باید در شعر فارسی یک تحولی رخ بدهد. منتهی این تحول باید چگونه باشد؟ آیا نتیجه این تحول باید این باشد که ما نسبت به شعر، راه انقلابی سختی را پیش بگیریم و به کلی مبانی شعر را واژگون بکنیم؟ یا نه؟

البته می دانید طبقاتی در میان ما هستند که معتقدند ما باید یک حرکت شدیدی در شعر فارسی انجام بدهیم. به نحوی که شعر فارسی را از آن چه هست، به مراحل خیلی زیادی دور ببریم. البته به عقیده آن ها جلو می بریم، ممکن است طبقاتی وجود داشته باشند که فکر کنند عقب خواهیم برد.

بنده معتقدم که شعر دوقسمت دارد: یکی جزء معنوی و روحانی و دیگری جزء لفظی. جزء معنوی آن جزیی است که امروز در حال تغییر و تحول شدید است. یعنی همانگونه که روحیات شما، بنده و دیگران در نتیجه عوامل خاص جدید و تمدن جدیدی که امروز ما داریم و داریم به آن دست می یابیم، و البته روز به روز قوی تر خواهد شد، دچار یک تحول بسیار شدید شده است، بنابراین باید آنچه زاییده افکار ما هست نیز یک تحول و تازگی را نشان بدهند. یعنی آن افکار و عواطفی که دارا هستم، حتما باید فرق داشته باشد با آنچه یک مرد در قرن هفتم هجری دارد.

اما جزء دوم یعنی کلام، جزیی که دقیقا ظاهری و آنچه مربوط به زبان است، در این جا بنده معتقد به تحول شدید و یا به شدت دور شدن از آنچه در سنت ادبی ما وجود دارد، نیستم. بلکه معتقدم به این که ما باید سنت کلام خودمان را در شعر به آن نحوی که از دوران قدیم وجود داشته است، و فُصحای ما آن را حفظ کرده اند و سینه به سینه به طرف جلو آورده اند، و به ما رسانده اند، ما باید آن سنت ادبی را از ظاهر کلام حفظ کنیم. یعنی کلام ما باید همان کلام استوار زیبای فصیحی باشد که در اشعار شعرای بزرگ سابق ما به کار رفته است.

از آن ها نباید تجاوز بکنیم، مگر در مورد حاجت. یعنی مگر در موردی که به کلمه و ترکیبات جدیدبرای نشان دادن مفاهیم جدید احتیاج پیدا بکنیم. در این صورت البته مجاز هستیم که با توجه به مبانی دستوری و لغوی زبان خودمان، کلمات و یا تعبیرات جدیدی خلق بکنیم. اما در غیر این صورت باید در همان حدود و قیود لفظی بمانیم که قدمای ما نسبت به زبان خودشان داشتند. آنان با آن قیود زبان را زیبا نگاه می داشتند. به نحوی که برای شعر یک کلام دارای موسیقی زیبای و دارای آهنگ به کار می بردند. ما نیز باید از آن کلام استفاده بکنیم.

بنابراین به نظر من شعر خوب فارسی امروز آن شعری خواهد بود که از لحاظ مسایل معنوی و افکار نشان دهنده تحول عمیقی در شعر فارسی باشد، به همان نحوی که تمدن ایرانی دچار یک تحول عمیق شده، و در حقیقت تکاملی در آن راه یافته است. اما از لحاظ لفظی بنده معتقدم، باید سنن قدما را حفظ کنیم. همچنین سعی کنیم کلام ما از لحاظ موازین فصاحت، بلاغت، زیبایی، گیرندگی و جذابیتی که در کلام قدما هست، همان وضع را حفظ کنیم. و تغییری در آن ایجاد نکنیم. البته بنده باید عرض کنم که وزن و قافیه جزو سنن ظاهری کلام هست. یعنی همان هایی هستند که بنده عرض کردم باید آن ها را حفظ کرد.

وزن خودبه خود در حال تحول و تغییر است. این وزن طبعا تابع موازین موسیقی ما است. یعنی همان طوری که ما در موسیقی، آهنگ هایی خاص را درک می کنیم، و از آن ها خوشمان می آید، در شعر هم وزن های خاصی را درک می کنیم و از آن ها خوشمان می آید. اگر بخواهیم از این حدود تجاوز بکنیم، درست مثل آن است که از حدود آهنگ ها و اوزانی که در موسیقی داریم، تجاوز بکنیم. همانگونه که آن جا از این تجاوز بدمان خواهد آمد، در این جا هم بدمان خواهد آمد. البته تا آنجایی که پیدا کردن اوزان ایجاد یک لذتی در شنونده می کند، و برای مردم مطبوع واقع می شود، تا آن جا مجاز است. چنانچه برای قدما هم مجاز بوده است.

هر یک از شعرا بسیاری از اوزان را به کار برده اند که شعرای قدیمی تر از آنان، به کار نبرده بودند. همان طور که ما به آن ها ایرادی نمی گیریم، البته به یک شاعر امروزی که بخواهد از حدود و آن چهاردیواری اوزان قدیم تجاوز بکند و اوزان تازه ای که مطبوع مردم باشد به دست بیاورد، به او هم ایرادی نخواهیم گرفت. اما اگر او بخواهد مبانی وزن را طوری به هم بزند که قابل انطباق بر ذوق موسیقی ایرانی نباشد، و ایرانی درک وزنی در آن نکند، البته غیرقابل قبول است.


موسیقی در چه حوزه هایی برای شعر و ادبیات تاثیر می گذارد

خیلی ممنون آقای دکتر، مساله روشن شد، منتهای نکته ای به جا مانده است، و آن این که آیا عادت منتج از قرون متمادی، تاثیری بر روی ارزش وزن نمی گذارد؟ و ذوق را به وزن های معینی عادت نمی دهد؟

اولا باید عرض بکنم که اگر ملاحظه می فرماییدکه همه ما به یک مقداری از اوزان، عادت داریم، و آن ها را یاد می گیریم زیرا خوشایند می دانیم، باید متوجه این نکته باشیم که آن اوزان منطبق است بر آن موازینی که از لحاظ موسیقی در ذهن و وجدان ما وجود دارد. مگر شما یادتان نیست که مقدار زیادی از اوزان شعرای قدیم در شرایط کنونی ترک شده است. بسیاری از اوزان نزد رودکی وجود دارد، ولی امروز برای ما غیرقابل استفاده است. چرا؟ برای این که موازینی که در موسیقی عهد رودکی وجود داشته ، امروز مقداری از آن ها تغییر پیدا کرده است.

در حقیقت موسیقی امروز، غیر از موسیقی است که در دوره رودکی برای مثال وجود داشته است. در مبانی و اساس با آن یکی است، ولی در خیلی از جهات با آن تفاوت پیدا کرده است. این است که ما برای مثال در قرن چهارم هجری، به اوزان متعددی برمی خوریم، که آن اوزان برای شاعر امروزی قابل تقلید نیست. یا شاید اصلا متوجه آن اوزان نشود، مگر این که خوانده و یاد گرفته باشند.

برای مثال این وزنی که رودکی دارد،

می آرد شرف مردمی پدید

وازاده نژاد از درم خریدم

ملاحظه می فرمایید که این وزنی نیست که امروزه قابل تقلید باشد. یا برای مثل این وزنی که فرخی به کار برده است. برای مثال

مجلس بساز ای بهار پدرام

باده در افکن به یک منی جام

این هم وزنی است که یک روزی مطبوع بوده است. شاید اساسا وزنی بوده که مردم را به طرب می آورده است. امروز شاید این وزن مطبوع نباشد. بنده نمی توانم بگویم این وزن حتما امروز خوب نیست، شاید عده ای باشند که این وزن را دوست داشته باشند. به هر حال تلقی وزن، و کیفیت تلقی وزن، به کیفیت تلقی ما نسبت به موسیقی و اوزانی که در آن هست، بستگی دارد. یعنی آن قواعدی که در آن جا هست که با آن قواعد، ما اوزان را تشخیص می دهیم. و درک می کنیم که فلان صدا وزن یا آهنگ دارد، و یا ندارد.

همین که این میزان در میان یک ملتی باشد وزن هم طبعا تابع آن میزان موسیقی خواهد بود. هر وقتی که این میزان ها تغییر پیدا بکند، به طور طبیعی اوزان شعری هم تغییراتی پیدا خواهد کرد. بنابراین اوزانی که امروز ما دوست داریم، همان اوزانی نیست که در قرن چهارم و پنجم همه دوست داشتند. بلکه خیلی از اوزان ها را آن ها نمی شناخته اند، یا به کار نبرده بودند. و هیچ استبعاد ندارد که فرزندان یا نواده های شما، یک روزی اوزانی به کار ببرند که شما امروز از آن شناختی نداشته باشید.

چرا؟ برای این که حتما موسیقی ، موسیقی ایرانی تا آن دوره نواده های جنابعالی با امتزاج هایی که امروز با موسیقی های مختلف دارد پیدا می کند، دچار تحولات سخت خواهد شد. و به همان میزان اوزان شعر هم با او تغییر خواهد کرد. در آن روز بعضی از اوزانی که ما امروز از آن ها لذت می بریم، آن روز به کار نرود یا خوب شناخته نشود. یا اگر بخواهند آن اوزان را بشناسند مثل ما که امروز به تاریخ برای شناختن اوزان دوره رودکی مراجعه می کنیم، آن ها هم باید به تاریخ مراجعه بکنند، برای آن که برخی اوزان دوره ما را درک بکنند و بفهمند. ممکن است چنین وضعی پیش بیاید.

اما در حال حاضر ما باید پایبند آن اوزانی باشیم که برای ما مطبوع و زیبا شمرده می شود؛ می خواهد که قدما این اوزان را به کار برده باشند، یا به کار نبرده باشند. چون بنده در چهاردیواری استعمال قدما باقی نمی مانم. از آن جا بیرون می آیم. اما موظفم که در چهاردیواری ذوق ایرانی باقی بمانم. چون ذوق ایرانی است که در این مورد حاکم است . اوست که یک وزنی را می پذیرد یا یک وزنی را دور می اندازد. البته شاعر باید کاری بکند که مورد علاقه و مورد توجه همزبان های خودش قرار بگیرد. مقصود از شعر خلق کلامی است که ایجاد تاثری، یا ایجاد انبساط خاطری در شنونده بکند.

آقای دکتر بسیار از بحث ممتع و دلنشین جنابعالی لذت بردم، و شنوندگان گرامی این برنامه هم مسلما لذت برده اند. و حتما مشتاق هستند که مثل بنده باز هم بحث های تازه تری در موارد دیگری بشنوند.

بیشتر بخوانید:

کاشتن نهال دشمنی ملک را بر باد می دهد / توسعه بدون شهروندان آزاد محال است
گفت و گوی میان ادیان و اقوام راه حل توسعه ایران / نقش یک آیت الله در زندگی تکمیل همایون / پرویز ثابتی چرا او را به ساواک احضار کرد؟
دکتر داوری: علوم انسانی نباید بی‌توجه به تاریخ باشد
مطالعات جدید برای ایجاد توازن میان مناطق غنی و فقیر درون استان ها / شاخص های توسعه درون استان‌ها نامتعادل توزیع شده اند

216216

کد خبر 1897881

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 3 =