گروه اندیشه: مهدیه سادات نقیبی در گروه اندیشه روزنامه ایران نوشت: «پنج سال از درگذشت دکتر داود فیرحی، استاد برجسته علومسیاسی دانشگاه تهران، میگذرد؛ اندیشمندی که کوشید با نگاهی تازه به میراث فقهی، از دل سنت اسلامی راهی به سوی مفاهیم مدرن بگشاید. فیرحی در دهههای اخیر، یکی از چهرههای شاخص در «بازسازی فقه سیاسی» و احیای اعتبار آن در مواجهه با جهان مدرن بود؛ گفتمانی که اگرچه به لحاظ نظری پربار بود، اما در تبدیل شدن به یک جریان اجتماعی فراگیر با چالش روبهرو شد. در گفتوگو با دکتر سیدصادق حقیقت، استاد علومسیاسی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی و از چهرههای شاخص گفتمان نواندیشی حوزوی، از منظری درونگفتمانی به تحلیل پروژه فکری فیرحی پرداختیم. او معتقد است فیرحی توانست وجوه مردمسالارانه فقه را برجسته کند اما پروژه فکری او هنوز ناتمام است؛ چراکه چالش پیوند «سنت فقهی» با «مفاهیم مدرن» همچنان باقی است.» این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذرد:
****
جناب دکتر حقیقت، آیا میتوان پروژه فکری فیرحی را تلاشی برای «بازسازی فقه سیاسی» در پاسخ به مسائل جهان مدرن دانست؟
بله، پروژه فکری دکتر فیرحی را میتوان تلاشی برای احیای اعتبار فقه در مواجهه با جهان مدرن تفسیر کرد. او همزمان در پی بازخوانی سنت و ایجاد زبانی مشترک با نسل جدید بود. برخلاف بسیاری از روشنفکران دینی و غیردینی که فقه سیاسی را فاقد اعتبار میدانستند، فیرحی بر این باور بود که فقه سیاسی ظرفیت و اعتبار دارد و باید قرائتی تازه از آن ارائه شود.
او نشان داد که وجوه دموکراتیک فقه در تاریخ مغفول مانده و آنچه امروز از فقه سیاسی در اختیار ماست، بیشتر وجه قدرتمحور آن است. فیرحی در کتاب «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» با بهرهگیری از روش دیرینهشناسی و تبارشناسی فوکو تلاش کرد نشان دهد که قدرتمحوری، امری عارضی بر فقه سیاسی است و فقه در ذات خود میتواند واجد ظرفیتهای دموکراتیک باشد.
گفتمان «نواندیشی حوزوی» که فیرحی به آن عمق و اعتبار بخشید، چرا با وجود جذابیتش برای نسل جوان، نتوانست به جریانی پایدار در بدنه حوزه و دانشگاه تبدیل شود؟ موانع نهادی یا فکری آن چه بود؟
دکتر فیرحی به جریانی به نام «نواندیشی حوزوی» یا «نواندیشی دینی» تعلق داشت؛ گفتمانی که ریشه در نواندیشی محقق نایینی و آخوند خراسانی دارد. این گفتمان با «روشنفکری دینی» تفاوت دارد؛ چراکه روشنفکری دینی اساساً «فقه سیاسی» را معتبر نمیداند، اما دکتر فیرحی نهتنها به فقه و فقه سیاسی اعتبار میداد، بلکه معتقد بود میتوان اثبات کرد که دموکراسی در متن دین وجود دارد و همخوانی میان «دین» و «دموکراسی» قابل دفاع است.
نکته درستی که شما اشاره کردید این است که متأسفانه «گفتمان نواندیشی حوزوی» چندان قرین موفقیت نبوده است. خود من شخصاً در ذیل گفتمان نواندیشی حوزوی قرار میگیرم، اما باید اقرار کنم که این گفتمان نتوانست در جامعه جای خود را باز کند و بویژه در میان جوانان، حرکت مؤثری ایجاد کند. اینکه چرا یک گفتمان در طول زمان با موفقیت یا عدم موفقیت مواجه میشود، نیازمند بررسی زمینههای سیاسی و اجتماعی است.
بهطور مثال، در دهه ۱۳۷۰ گرایش جوانان به مسائل فکری بسیار زیاد بود و در آن دوران روشنفکری دینی، که متفاوت از نواندیشی حوزوی است، موفقیتهای فکری قابل توجهی بهدست آورد. اما در دهههای ۱۳۸۰ و پس از آن، جامعه ایران مسائل گوناگونی در داخل و خارج کشور را شاهد بود که موجب شد هم «نواندیشی حوزوی» و هم «روشنفکری دینی» به حاشیه رانده شوند.
در داخل کشور میتوان به مسائل سیاسی، اجتماعی و بویژه اقتصادی و معیشتی مردم اشاره کرد؛ بهگونهای که در هرم مازلو، جامعه ایران دغدغهمند سطوح پایینتر معیشت شد. در نتیجه، نسل جوانی که بعدها به «نسل زد» معروف شد و مشابهتهایی با نسل زد در دهه ۱۹۹۰ اروپا و آمریکا داشت، با دغدغهها و اولویتهای متفاوتی شکل گرفت؛ دغدغههایی که گفتمان نواندیشی حوزوی پاسخگوی آن ها نبود و نتوانست با این نسل ارتباط مؤثر برقرار کند.
بزرگترین چالش نظری پروژه فکری فیرحی چیست؟
پیش از پرداختن به چالش نظری، باید یادآور شد که دغدغه اصلی دکتر فیرحی بازخوانی سنت فقهی با هدف سازگار کردن آن با مفاهیم مدرن، بویژه دموکراسی بود. سرسلسله جنبان این کوشش، مرحوم نایینی است. فیرحی کوشید نشان دهد فقه و فقه سیاسی در ذات خود میتوانند با مردمسالاری و عقلانیت سیاسی همزیستی داشته باشند.
فیرحی برای پیشبرد این هدف از روش «دیرینهشناسی» و «تبارشناسی» فوکویی استفاده کرد تا ریشههای قدرت را در تاریخ اندیشه اسلامی بررسی کند و نشان دهد چگونه میتوان قرائتی مطابق با دموکراسی از فقه ارائه داد.
آیا این روششناسی، که متعلق به سنت فکری غرب است، قابلیت انطباق با فقه اسلامی را دارد؟
پرسش دقیقی مطرح کردید. چالش نظری مهمتر آن است که دموکراسی و مردمسالاری مفاهیمی مدرناند و در ذات سنت اسلامی به معنای امروزی وجود ندارند. فیرحی بر این باور بود که مفاهیمی چون «بیعت» و «شورا» میتوانند مبانی دموکراتیک در فقه اسلامی باشند، اما منتقدان معتقدند این مفاهیم به خودی خود معادل دموکراسی نیستند.
بنابراین، چالش اصلی پروژه فکری فیرحی یافتن راهی بود برای پیوند دادن «سنت فقهی» با «مفاهیم مدرن»، بدون آنکه یکی در دیگری حل شود. در ادامه این مسیر، میتوان از رویکردی به نام «ظرفیتسنجی» بهره برد؛ یعنی سنجش میزان سازگاری و ظرفیت سنت و فقه برای پذیرش شاخصهای مردمسالاری و عقلانیت سیاسی. در واقع، این رویکرد میتواند ادامه منطقی «پروژه ناتمام فیرحی» تلقی شود.
دکتر فیرحی چطور توانست هم در مجامع سنتی محل ارجاع باشد و هم در محافل دانشگاهی پایگاهی معتبر بهدست آورد؟
دکتر فیرحی شخصیتی خوشبیان، خوشقلم و مردمی بود که توانست در دانشگاه و جامعه، بویژه با نسل جوان، ارتباطی صمیمی و مؤثر برقرار کند. او از معدود اندیشمندانی بود که هم در محافل علمی و دانشگاهی و هم در مجامع سنتی حضور داشت و با هر دو طیف، زبانی مشترک مییافت. از همین رو، جایگاه فکری و ارتباطی او منحصربهفرد بود و بسیاری معتقدند که خلأ حضورش هنوز احساس میشود.
مهمترین دستاورد فیرحی برای امروز ایران چیست که بتوان با آن برای چالشهای امروز جامعه پاسخ یافت؟
از نظر فکری، مهمترین دستاورد او تلاش برای نشان دادن ظرفیتهای مردمسالارانه در درون فقه اسلامی بود. بهزعم او، همانگونه که در آثار فارابی میان «فقه مدنی» و «فلسفه سیاسی اسلامی» پیوندی وجود دارد، در جهان معاصر نیز میتوان این ارتباط را بازسازی کرد. با این حال، او تنها آغازگر این مسیر بود و فرصت نیافت بحث رابطه «فقه» و «فلسفه سیاسی» را بهصورت مبسوط و نظاممند بسط دهد. با این وجود، میراث فکری فیرحی در علومسیاسی ایران، طرح پرسشهایی تازه درباره نسبت سنت اسلامی با مفاهیمی چون دموکراسی، مردمسالاری و الهیات سیاسی بومی است؛ پرسشهایی که همچنان در اندیشه سیاسی معاصر ایران زنده و الهامبخش هستند.
اگر دکتر فیرحی امروز حضور داشت، به نظر شما دغدغه فکری و مسأله محوری اندیشه او چه بود؟
اگرچه نمیتوان جز با حدس و گمان سخن گفت، اما به نظر میرسد که اگر دکتر فیرحی امروز زنده بود، علاوه بر دغدغه همیشگیاش یعنی دموکراتیک نشان دادن فقه و سنت اسلامی، مسأله «ایران» نیز برای او اهمیت پیدا میکرد. همانطور که دکتر طباطبایی «نظریه ایرانشهری» را مطرح کرد، احتمالاً دکتر فیرحی نیز در چهارچوب فکری خود به این میاندیشید که چگونه باید به مسألهای به نام «ایران» پرداخت.
فیرحی ناقد نظریه ایرانشهری طباطبایی بود، اما خودش به شکل ایجابی چندان به «مسأله ایران» نپرداخت. واقعیت این است که امروز، بویژه با توجه به تحولات سیاسی و بینالمللی، «مسأله ایران» برای بسیاری از اندیشمندان محوریت یافته است. دکتر فیرحی نیز با دستگاه فکری خاص خود، احتمالاً توجه ویژهای به این مسأله نشان میداد و آن را در پرتو فقه سیاسی و نواندیشی دینی مورد تحلیل قرار میداد.
۲۱۶۲۱۶







نظر شما