در این نوشتار، مفهوم جهانی‌شدن یا جهانی‌سازی و برداشت‌‌های مختلف مثبت و منفی از آن تبیین گردیده است.

بی‌شک، جهانی‌شدن از متداول‌ترین اصطلاحات دهه حاضر در جهان و پدیده‌ای جدی و جاری، در عرصه کنونی و دهه‌‌های آینده است. روزنامه‌نگاران، سیاست‌مداران، مدیران تجاری، دانشگاهیان و دیگران، با به کار بردن این اصطلاح قصد دارند نشان دهند که پدیده‌ای ژرف در حال وقوع است که جهان را دگرگون می‌سازد و نظمی نو در عرصه اقتصاد، سیاست و فرهنگ جهانی ظهور و پدید می‌آورد. افراد متفاوت و با اغراض گوناگون، این اصطلاح را در موارد مختلف، چندان فراوان به کار برده‌اند که تعیین موضوع مورد بحث در جهانی‌شدن، کارکردهای این اصطلاح و آثارش بر نظریه و سیاست معاصر را دشوار کرده است. بنابراین، به رغم تداول اصطلاح جهانی‌شدن یا جهانی‌سازی، هنوز تعریف جامع و مانع و با زوایا و ابعاد روشن و محسوس برای این مفهوم جدید و دست‌خوش تحول که عمری کمتر از دو دهه دارد، بیان نشده است. البته تعاریف متعددی در این مورد عرضه شده است. برای نمونه، در تعریفی بسیط، جهانی‌شدن را با چرخش آزاد سرمایه، نیروی کار و اطلاعات تعریف کرده‌اند، یا آن را برای توصیف روندی به کار برده‌اند که در آن اقتصاد جهانی، نیروهای سیاسی و فرهنگی، به سرعت کره زمین را زیر نفوذ قرار می‌دهند و به خلق یک بازار تازه جهانی، سازمان‌‌های سیاسی فراملّی و فرهنگی جهانی تازه دست می‌زنند. به نظر اینان، دورنمای جهانی‌شدن، گسترش بازار جهانی سرمایه‌داری، زوال دولت ملت، گردش پرشتاب‌تر کالاها، انسان‌‌ها، اطلاعات و قالب‌‌های فرهنگی است و از منظری دیگر، شکوفایی جوامع مدنی، عامل کاهش موانع در راه تجارت آزاد و تعمیق وابستگی متقابل را دربرمی‌گیرد و به یک‌سان‌سازی و یا مشابه کردن کشورها و فرهنگ‌‌های جهان می‌انجامد. در این زمینه، با توسعه ماه‌واره‌‌ها، گسترش نظام‌‌های ارتباطی و الکترونیکی و افزایش رسانه‌ها و کاربرد اینترنت و ازدیاد کانال‌‌های تلویزیونی و نفوذ فرامرزی آنها، مرزهای ملی از بین رفته و یا کم‌رنگ می‌شود؛ کشورها نقش گذشته خود را از دست می‌دهند و به جای قوانین داخلی، قوانین بین‌المللی حاکم می‌گردد.

در گذر همین فرآیند، قید و بندهای جغرافیایی، فرهنگی، مذهبی و... که بر روابط انسانی سایه افکنده، از بین می‌رود. بدین ترتیب، می‌توان جهانی‌شدن را به فرایندهایی تعریف کرد که بر اساس آن، همه مردم جهان در جامعه‌ای واحد و فراگیر به هم می‌پیوندند.

این مفهوم در نمایی عام عبارت است از: «در هم ادغام شدن» بازارهای جهانی در زمینه‌‌های تجارت و سرمایه‌گذاری مستقیم و جابه‌جایی و انتقال سرمایه، نیروی کار و فرهنگ در چارچوب آزادی بازار و شکافته شدن مرزهای ملی، رقابت بی‌‌قید و شرط در سطح جهانی، به‌ویژه در سطح قدرت‌‌های بزرگ، گسترش نوآوری‌‌های تکنولوژیک، رشد روزافزون تجدد و نوگرایی، جهانی‌شدن تولید و مبادله با هدف گذر از اقتصاد ملی به اقتصاد جهانی، حرکت از جامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی، تمرکززدایی، توسعه فضای رقابتی مبتنی بر ائتلاف و ادغام، یک‌پارچگی بازارهای مالی جهانی و گسترده شدن مبادلات تجاری، مقررات‌زدایی و برداشته شدن ضوابط حمایت‌گرایانه بازرگانی داخلی و ملی.

می‌توان جهانی‌شدن را بر حسب تعاریف موجود، شکل‌گیری شبکه‌ای دانست که در چارچوب آن، اجتماعاتی که پیش از آن بر کره خاکی دورافتاده و منزوی بوده‌اند، بر پایه وابستگی متقابل و وحدت جهانی ادغام می‌شوند و ارتباط آنها با یک‌دیگر، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، بسیار نزدیک و متقارن و حتی چهره‌به‌چهره می‌گردد و هویت انسان‌ها از سیطره جامعه و ساختار اجتماعی ثابت خارج می‌شود و از هویت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در عرصه بین‌المللی متأثر خواهد گشت. کوتاه سخن آن‌که بسیاری از صاحب‌نظران، ویژگی‌‌های عصر جهانی‌شدن را در مفاهیمی چون ظهور دهکده الکترونیکی جهانی، انقلاب اطلاعاتی، فشردگی زمان و مکان، گسترش جهان‌آگاهی، پایان جغرافیا و عصر «سیبرنیتیک» خلاصه کرده‌اند. دوره‌ای که روابط «فراملّی» جانشین «روابط بین‌المللی» می‌گردد و جامعه مدنی جهانی به منزله شبکه‌ای از سازمان‌هایی که اهداف و آرمان‌‌هایش مرز نمی‌شناسد، به مثابه مظهری از روابط فراملّی آشکار می‌گردد.

دیدگاه‌ها و دریافت‌های متنوعی درباره مسئله جهانی‌شدن وجود دارد. برخی جهانی‌شدن را چیزی فراتر از مرحله‌ای گذرا و موقت در تاریخ بشر نمی‌دانند. برعکس، عده‌ای دیگر آن را تبلور رشد سرمایه‌داری غرب و نوسازی تلقی می‌کنند. گروه سوم، جهانی‌شدن را تحولی اساسی در سیاست جهانی برمی‌شمرند که فهم آن نیازمند تفکر جدیدی است.

از منظر برخی صاحب‌نظران، در ره‌یافت‌‌های مختلف، سه نوع جهانی‌شدن به چشم می‌خورد: یکی جهان‌گرایی راستین و کامل که هم مادی و هم معنوی است و علاوه بر توسعه اقتصادی، تعادل سیاسی و اجتماعی و تعالی فرهنگی و انسانی را دربردارد؛ دیگری، جهان‌گرایی ناقص و نارسا که تنها اقتصادی و تک‌ساحتی است؛ سوم، جهان‌گرایی کاذب و سلطه‌جویانه و تنازعی که همان جهانی‌سازی امریکایی با ماهیتی سیاسی و سلطه‌جویانه و انحصارطلبانه است که امریکا را در رأس قدرت جهانی در نظر می‌آورد و یکه‌تازانه، افزایش قدرت این کشور و افزایش وابستگی جهانی به امریکا را پی‌می‌گیرد.

شاید بتوان گفت که درباره فرآیند جهانی‌سازی یا جهانی‌شدن دو دیدگاه اساسی وجود دارد: یکی دیدگاه مثبت‌نگر و دیگری منفی‌نگر. از دیدگاه مثبت، جهانی‌سازی می‌تواند با استفاده از عرصه فن‌آوری اطلاعات (IT) همانند پلی تمام دنیا و شهروندان آن را متحد کند و محرومیت‌‌های علمی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را از بین ببرد یا کاهش دهد؛ هنجارهای پسندیده دینی، اخلاقی یا دست‌کم انسانی را بر جهان حکم‌فرما کند و نوعی وحدت بهینه، مثبت و متکامل را در میان بشر برقرار سازد. جهانی‌سازی می‌تواند مردم دنیا را هم‌پیکر کند تا همانند یک اندام در فکر صلاح و اصلاح یک‌دیگر برآیند و در سنگری یگانه، علیه تمام عوامل بازدارنده از تکامل مبارزه کنند.

اما بر مبنای دیدگاه دوم، فرآیند جهانی‌سازی فعلی اگرچه دارای برخی فواید از موارد پیش گفته است، در حقیقت هدف اصلی آن، چیزی نیست جز یک‌پارچه کردن جهان و ادغام آن در بازار مشترک جهانی، به رهبری دنیای سرمایه‌‌داری و به سردمداری امریکا؛ بازاری که همه مؤلفه‌‌های حیات اجتماعی (اقتصاد، سیاست و فرهنگ) را به سود منفعت‌طلبی و استکبارورزی داد و ستد می‌کند و سلطه بی‌‌چون و چرای تمدن غرب و استیلای بیشتر کشورهای ثروت‌مند علیه کشورهای فقیر را به دنبال دارد. امروزه حتی برخی از متفکران غربی از جهانی‌شدن به منزله خطر و تهدیدی بالفعل و بالقوه به منظور «امریکایی شدن» جهان، نام می‌برند.

به همین دلیل، برخی همانند والرشتاین، دان دویچ ولستی، با نگاهی بدبینانه، جهانی‌سازی را اقتصادی‌سازی جهان و استثمارگری (استعمار شوندگی) جهانی می‌دانند؛ زیرا نظریه آنان به جوهر هژمونیک، تنازعی و «هابسی ـ داروینیستی» این فرابرد معطوف شده است؛ فرایندی که در حقیقت، داروینیسم جهانی را ترویج می‌کند. نظریه «سیاست قدرت» ‌‌هانس مورگنتا، راه‌برد و دکترین تنازع تمدن‌‌های هانتینگتون، سیاست جنگ صلیبی نومحافظه‌کاران امریکایی، یکه‌تازی، یک‌جانبه‌گرایی، نظامی‌گری آنان تحت عنوان مبارزه با تروریسم، تهدید و ارعاب نظامی و امنیتی و براندازی یا اشغال‌گری و تجزیه کشورها و دولت‌ها، از جمله آثار و عوامل تحقق جهانی‌سازی غربی است که مدعی جامعه جهانی تک‌قطبی و سرمایه‌سالارانه با سلسله‌مراتب قدرت و سلطه بوده و علاوه بر استفاده از میلتیاریسم، از شیوه‌ها و ابزارهای تازه تحمیق علمی و فرهنگی و تطمیع اقتصادی و تکنولوژیک بهره می‌گیرد. بی‌‌دلیل نیست که دانش‌ورانی مانند پولانی، اسکات گری، هوتن و فرکلا نیز از این فرابرد جهانی‌سازی، با تعابیری مانند غربی‌سازی، امریکایی‌سازی، وگاه «نئوامپریالیسم» در قالب نظام تازه تک‌قطبی و دهکده جهانی یاد کرده‌اند.

جهانی‌سازی از نوع غربی، پروژه‌ای تحمیلی و طرحی مهندسی ـ اجتماعی در سطح کلان سیستمی است که ایدئولوژی غربی را تحمیل می‌کند و با تکیه بر بنیادهای نئولیبرالیستی و سرمایه‌داری، در صدد فراگیرکردن شیوه زندگی امریکایی و غربی کردن انسان‌ها و ترویج فرهنگ مصرف و اصالت سرمایه است. پیروان این نگرش، جهانی‌شدن را مقوله‌ای ارادی و در کنترل عده‌ای خاص می‌دانند. به زعم آنان، این اراده در حال حاضر در اختیار جهان سرمایه‌داری قرار دارد. از این دیدگاه، جهانی‌شدن مرحله تازه‌ای از امپریالیسم به شمار می‌آید که در آغاز به صورت هم‌بستگی ظاهر شده و تازگی خود را در چهره جهانی نمایانده است. شون هیلی، از مخالفان جهانی‌شدن، آن را پروژه‌ای تحمیلی می‌داند و عقیده دارد که تنها حوزه‌‌های به‌خصوصی، جهانی شده‌اند. به گفته وی، «ثروت» در دهه نود، جهانی نشد، بلکه در دست عده‌ای خاص متمرکز گردید. تکنولوژی با آن‌که بسیار تواناتر از گذشته شده، اما جهانی نگشته و حتی رشد اقتصادی که پایه و اساس برتری تاریخی سرمایه‌داری به شمار می‌آید، صورت جهانی نیافته است.

نگارنده در نوشتارهایی دیگر به جهان‌شمولی تعالیم عالیه اسلام و سزاواری آموزه جهانی‌سازی مهدوی برای ارائه الگویی جهان‌شمول، فراگیر، امیدزا و تحرک‌آفرین برای تکامل جامعه بشری و نجات آن از ورطه‌ها، حرمان‌ها و تنگناهای موجود، به گونه‌ای مستدل اشاره نموده است.

بهرام اخوان کاظمی( دانشیاردانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز )


 

کد خبر 190695

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =