یزدان سلحشور

در کشوری زندگی می‌کنیم که باید آدم مواظب باشد هر حرفی می‌زند به کسی برنخورد گاهی این آدم، سوپرمارکتی محل است گاهی همسایه طبقه پایین یا بالاست گاهی هم همکار است. روزنامه‌نگاری در چنین شرایطی دشوار است مخصوصا در حوزه فرهنگ و هنر.
خب، چه باید کرد؟ می‌شود البته همه را تأیید کرد اما تأیید این یکی ممکن است به مذاق آن یکی خوش نیاید و این، به آن معناست که به طرف دوم برخورده! پس نمی‌شود همه را تأیید کرد؛ نمی‌شود یک گروه یا حتی آدم را تأیید کرد و بقیه را تأیید نکرد؛ نمی‌شود بی‌طرف ماند چون می‌گویند زیر نیم‌کاسه، حتما کاسه‌ای است! نمی‌شود چیزی ننوشت چون آن وقت اولا روزنامه‌نگار نیستی و ثانیا دیگر درآمد نداری و باید بروی دنبال مسافرکشی یا هر شغل دیگری غیر از این شغل؛ تازه باز هم به عده‌ای برمی‌خورد چون فکر می‌کنند اگر ریگی به کفش‌ات نبود که نمی‌رفتی دنبال یک کار دیگر!
الان من می‌خواهم بروم به پیشواز جشنواره فیلم فجر اما نمی‌دانم چه طور بنویسم که به کسی برنخورد! چون اگر شکایت کنم از مکان نمایش فیلم‌ها برای اصحاب رسانه، ممکن است به آن شرکتی که طرف قرارداد ارشاد است و «ون» در اختیار می‌گذارد برای تردد تا برج میلاد بر بخورد یا به مسئول بوفه آنجا که حضور بستگانش در سالن نمایش فیلم را حق مسلم خود می‌داند یا به آن رستوران پرستاره‌ای که هرسال غذای گرم می‌دهد به اصحاب رسانه و گرچه آش نمی‌دهد اما مراقب است تا غذاهایش دهن‌سوز نباشند. حتی ممکن است به آن نقشه‌کش عزیزی که زحمت کشیده و نقشه سالن اصلی نمایش را کشیده بربخورد چون عملا دو ثلث بالکن، نقطه کور است نسبت به پرده نقره‌ای.
ببینید! اصلا نمی‌خواهم بروم سر این مشکل شخصی خودم که دو سال است فیلم خارجی ندیده‌ام در این کاخ جشنواره چون مهمان داخلی هستم نه مهمان خارجی؛ واقعیت این است که یک منتقد فیلم داخلی باید فیلم داخلی ببیند. اگر می‌خواهد فیلم خارجی ببیند برای لذت شخصی یا آشنایی یا هر علت دیگری، برود از جیب خودش مایه بگذارد و تو صف بایستد و از بیت‌المال سوء‌استفاده نکند. من هم می‌دانم احکام فیلم دیدن برای یک منتقد ایرانی مثل احکام ازدواج است: فیلم ایرانی، یک نظر، از نقطه کور بالکن اشکالی ندارد اما فیلم فرنگی را باید با سر پایین و بدون نظر دید، آن هم در شرایط اضطرار.
باور کنید دارم سعی می‌کنم طوری حرف بزنم که به کسی برنخورد حتی به آن منتقدان شش ماهه تا پنجساله‌ای که در این چند سال اخیر لطف کرده‌اند و به اتفاق خانواده تشریف می‌آورند کاخ جشنواره و با «اوئه اوئه» یا «مامان! بریم بیرون پلی استیشن بازی کنم» به جشنواره رونق می‌بخشند؛ اصلا نمی‌خواهم آن دسته از منتقدان دبیرستانی که با در دست گرفتن عکس چند ستاره مشهور حاضر در کاخ جشنواره، دنبال امضاء گرفتن و شماره تماس هستند از دستم ناراحت شوند.
یک نفر راهنمایی‌ام کند که درباره چه چیزی بنویسم که کسی را ناراحت نکنم؟ دوست ندارم کارگردان‌های باسابقه‌ای که آخرین فیلمشان نسبت به اولین فیلمشان، در رده‌بندی نظرات، گاهی تک‌ستاره هم نمی‌گیرد، دلخور شوند؛ نمی‌خواهم بازیگران باسابقه‌ای که تازه‌ترین بازیشان نسبت به بازی یک بازیگر جوان کم‌درخشش است، به‌شان بربخورد؛ از بقیه حرف نمی‌زنم چون ممکن است که آوردن اسمشان باعث دلخوریشان شود چون نزدیک انتخابات مجلس است و بعد از انتخابات هم اغلب کابینه تغییر می‌کندو دوستان آن «بقیه» ممکن است فکر کنند که من مقاصدی دارم مطامعی دارم.
خدا رفتگان شما را مشمول رحمتش کند من یک بابابزرگ دنیادیده‌ای داشتم که به بچه‌ها و نوه‌های‌اش می‌گفت: «بچه‌جان! بله بگو و راه‌ات را برو!» حالا هم من دارم سعی می‌کنم راهم را بروم اما مثل اینکه بله نگفته‌ام؛ خب! مسئله‌ای نیست؛ انسان، جایز‌الخطاست؛ می‌گویم: «... بله؟!»
5858
کد خبر 193343

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین