۰ نفر
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۹
به نام پیراهن زردمان، به نام خوزستان، به نام صنعت نفت

صنعت نفت آبادان در یک قدمی لیگ برتر در یک بازی دراماتیک امیدهایش پرپر شد.

گاهی وقت ها نمی‌شود که نمی‌شود. این آتشی که از پالایشگاه آبادان میزند بالا نفت نیست، شعله های دلهای بیقرار بچه های آبادان است که انگار خدا هم باهاشان قهر کرده باشد. قلب شعله ور ما خاموش شد. نه برای صعود نکردن با پنالتی طالب، برای پاره کردن گلویمان سر سکو ها وقتی عمو حسین میگفت: رنگ پیرهن تو زرد طلایی، عشق ما صنعت ما برزیل مایی... .

مساوی ما در اصل باختی به سنگینی یک فصل بود. دردی که همه شهر را دعوت به سکوت کرد و طالبی که نای ایستادن نداشت. طالب در آن لحظه غرور خود را همراه با توپ به تیرک کوباند. و آبادانی که دیگر برزیل نیست، دیگر عمو شهرام امشب ترانه نمی‌خواند، دیگر عمو حسین بالای سکو ها بندری نمی‌رقصد. دیگر تمام رنگ های زرد طلایی به خاکستری تبدیل شده اند.

آخ طالب، دل کاپیتان شکست. مردی که سال‌ها نام نفت را با غرور بر دوشش کشید و با شوت هایی به سنگینی و دقت یک بمب افکن تختی آبادان را پر از شور و هیجان می‌کرد. عمو طالب آن لحظه برخلاف باجو تنها نبود. هزاران هزار دعا پشت توپ و ساق های نیمه جان ریکانی در کوچه پس کوچه های شهر خوانده می‌شد؛ اما گویی خدای آنان قویتر بوده باشد توپ بمب افکن خطا رفت و بغض در گلوی همه هواداران خشک شد.

صنعت مال مردمی است که سال‌هاست زیر آفتاب سوزان، زیر فشار و بی پولی با عشق به تیم‌شان زنده‌اند. زخم آن صیاد است که با بازوان ناتوانش روی سکوها آوای هلل‌یوس هلیوسه سر می‌دهد، زخم آن لیدری که با عشق و از ته قلب برای ما دمام می‌زند و هواداران در جوابش " ای همه دنیا هی تو همه دنیا؛ هی نمیشه مث آبادان پیدا" می‌خوانند. امشب دلم یک دنیا سیر شَروِه می خواهد برای مظلومیت آبادان که زمانی منیژه ای بود توی شهرهای ایران ، که دیگه دستمایه ی هرزه گویی های یه فیلسوف حزب باد نباشد.

ما اشک ریختیم، با صدای توپی که طالب زد ،به تور نزد، به تیر زد، آن هم چه تیرکی. تیرکی که صدای ترک خوردن قلبمان را شنیدیم ولی تسلیم نشدیم. وولک، ما بچه ی جنوبیم. این تیم، با همه‌ی دردها، درد بیکاری،درد بی برقی، درد بی آبی، درد بی هوایی، درد بی دردی، دوباره برمی گردد. چون طالب هنوز هست، چون عمو شهرام هر روز در مغازه فلافلی اش از عشقش به صنعت میگوید و چون هنوز نفت زنده‌ست... .

به اشک های طالب که مثل پک سنگین سیگار در آخرهای یک شب زمستانی روی لب یک پیرمرد هوادار میماند روی دل و رو نمی‌آید و تمامی ندارد قسم که این چمن دوباره سبز خواهد شد. ما بازمی‌گردیم، دیر و زودش را نمی‌دانم ولی به عشق صنعت، به نام غیرتمان و به نام آبادان...

257 251

کد خبر 2066251

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین