به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، حضرت آیت الله العظمی مکارم در پاسخ به این پرسش اورده است: انسان موجودی «مختار» است، که بر مبنای اختیار و انتخاب خویش، اقدام به انتخاب همسر و تشکیل زندگی می نماید. لذا «انتخاب درست یا غلط انسان» و همچنین داشتن «دانش و مهارتهای زندگی و همسرداری»، تعیین کننده تلخیها و شیرینیهای بعد از ازدواج خواهد بود. بنابراین اعتقاد به امور موهومی چون: قسمت، بخت، اقبال، شانس، طالع، تصادف، و مانند اینها هیچ کدام پایه و اساسی ندارند و از لحاظ شرع و عقل فاقد اعتبار هستند.
پاسخ تفصیلی:
بنابر روایت شفقنا، ازدواج یکی از زیباترین اتفاقات زندگی انسان است که تامین کننده نشاط، شادابی، آرامش، و تکامل روحی و جسمی انسان در عرصه حیات است و در دین مبین اسلام توجه فراوانی به آن شده است. احساس خوشبختی و آرامش در کنار همسر یکی از اهداف ازدواج است.
تحقق این هدف والا قطعا نیازمند «شناخت دقیق و رعایت اصول انتخاب همسر» و «فراگیری مهارتهای زندگی و همسرداری» است که متاسفانه در برخی موارد عدم رعایت این اصول منجر به وقوع اتفاقاتی تلخ و ناگوار در زندگی می شود و زن و شوهر احساس بدبختی و افسردگی و شکست در امر ازدواج می کنند.
برخی افراد این بدبختیها و خوشبختیهای بعد از ازدواج را به اشتباه به عاملی بنام «قسمت» نسبت می دهند، بدین معنا که برای هر کسی در مورد همسر آینده اش، از همان روز ازل قسمت و سرنوشت مشخصی قرار دارد که غیر قابل تغییر است و بنا بر همین تفکر غلط سایر تلخیها و شیرینیهای بعد از ازدواج را هم ناشی از همان قسمت می دانند. شاید برخی به خاطر عدم فهم صحیح مسئله قضا و قدر چنین می پندارند که آفریدگار جهان سرنوشت هر فردی را معین کرده و ما ناگزیریم از آن سرنوشت پیروی کنیم و نمی توانیم سرنوشت خود را تغییر دهیم. چنین پندار غلطی از تقدیر خرافه و افسانه ای بیش نیست و حقیقت آنست که این خود انسان است که با اراده و اختیار خویش تقدیر خود را می سازد و آثار خوب یا بد اعمال او به خود او و اختیار و انتخابش بر می گردد.
توضیحی پیرامون قضا و قدر الهی و اراده انسان:
بعضی از مردم قضا و قدر را چنین تفسیر می کنند که سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطّلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده است، بنابراین هر کس با سرنوشت معیّنی از مادر متولّد میشود که قابل دگرگونی نیست. هر انسانی نصیب و قسمتی دارد که ناچار باید به آن برسد، چه بخواهد و چه نخواهد، و کوششها و تلاشها برای تغییر سرنوشت، نصیب و قسمت، و قضا و قدر بیهوده و مبارزه با مشیّت الهی است.
امّا این تفسیر بشدّت از طرف اسلام محکوم شده است و قبول آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامی را، از قبیل تکلیف، جهاد، سعی و کوشش، استقامت، پاداش و کیفر، بهشت و دوزخ، سؤال و حساب و … به هم میریزد، و مفهومی برای آنها باقی نمیگذارد. برای روشن شدن این حقیقت لازم است تفسیر صحیح این دو کلمه را در منابع اصیل اسلامی مورد بررسی قرار دهیم.
«قضا» در اصل به معنا حکم و فرمان و «قدر» به معنا اندازهگیری است که گاهی قضا و قدر در زمینه «احکام تکوینی» و جهان آفرینش به کار میرود و گاهی در زمینه «احکام تکلیفی و تشریعی».
منظور از قضا و قدر تکوینی این است که هر حادثه، پدیده و هر موجودی در عالم، علّت و اندازهای دارد، نه چیزی بدون علّت بوجود میآید و نه بدون اندازهگیری معیّن.
فرض کنید سنگی پرتاب میکنیم و شیشهای می شکند، شکستن شیشه یک حادثه است که به یقین علّتی دارد، این که میگوییم دارای علّت است، «قضای تکوینی» است و به طور قطع میزان شکستگی و اندازه و حدود آن به کوچکی و بزرگی سنگ، قوّت و فشار دست، نزدیکی و دوری فاصله و مانند اینها بستگی دارد؛ ارتباط حادثه فوق، با چگونگی علّت آن، همان «قدر تکوینی» میباشد، بنابراین به طور خلاصه به یک معنا قضا و قدر، به رسمیّت شناختن قانون علیّت و نظام خاصّ علّت و معلول است.
اما قضا و قدر تشریعی به معنای فرمان الهی در تعیین وظایف فردی و اجتماعی انسانها و مقدار و حدود این وظایف است، مثلًا اینکه می گوییم نماز واجب است، خود یک فرمان الهی و قضای تشریعی است، سپس وقتی میگوییم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده رکعت است، این خود یک قدر الهی و تشریعی است.
اکنون می توان گفت که اعمال بشر بدون شک در قلمرو قضا و قدر تکوینی است، زیرا همان طور که گفتیم طبق قضا و قدر تکوینی، سلسله نظام علّت و معلول به خداوند منتهی میشود، ولی این موضوع هیچ گونه مخالفتی با آزادی اراده و اختیار و مسئولیّت انسان در برابر اعمال او ندارد.
توضیح این که اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، امّا استناد آن به خود او به خاطر این است که با آزادی اراده و اختیار، آن را انجام میدهد، و امّا استناد آن به خدا به خاطر این است که هستی انسان و تمام نیروهای او و حتّی آزادی اراده او نیز از ناحیه خالق هستی است.
قابل توجّه این که، طبق قانون علّت و معلول، این نیروها لحظه به لحظه از ناحیه مبدأ هستی به انسان میرسد، بنابراین هر لحظه بخواهد، هستی، قدرت و آزادی اراده او را میگیرد و به این ترتیب انسان در اعمال خود هیچ گاه نمی تواند خدا را مغلوب ساخته و از محیط قدرت او گامی بیرون نهد، بلکه اوست که می خواهد انسان آزاد باشد و مسیر تکامل را با پای خود طی کند، ولی با تمام این اوصاف، به خاطر وجود اراده و اختیار، اعمال انسان مستند به خود انسان نیز هست و مسئولیّت آنها را به دوش میکشد.
این موضوع درست به آن می ماند که ما سوار یک قطار برقی شده باشیم که انرژی لازم برای حرکت را از سیم مخصوصی که در سرتاسر جاده کشیده شده و با حلقهای به آن مربوط است دریافت میدارد، از نظر تکوینی ما آزادیم که این قطار را به هر سو که میخواهیم ببریم، به سوی اهداف پاک ومقدّس و یا به سوی اهداف ناپاک و غیر مشروع، ولی در عین حال از نظر مقرّرات قانونی به ما دستور دادهاند که مسیر اوّل را بپیماییم نه مسیر دوّم را.
بدیهی است آن کس که سرپرست مرکز مولّد برق است، هر لحظه اراده کند، میتواند جریان برق را قطع نماید و قطار ما را در جای خود، در همان لحظه، میخکوب کند، ولی در عین حال به ما مهلت میدهد، تا مسیر خود را انتخاب کنیم. در این جا رفتن ما به یکی از این دو مسیر به طور قطع هم به او و هم به ما استناد دارد، ولی استناد به او هیچ گاه از ما سلب مسئولیّت نمی کند، بلکه با احساس آزادی به ما تحرّک میبخشد. پس افعال انسان دو فاعل دارد، یکی خدا و دیگری انسان که در طول هم قرار دارند، نه در عرض هم و به همین دلیل تضادّی با یکدیگر ندارند.(۱)
در قرآن نیز آیات زیادی وجود دارد که با وجود قضا و قدر الهی به صراحت به نقش انسان و اراده و اختیار او در تعیین سرنوشتش اشاره دارد و انسان را در برابر اعمال خود مسئول میشناسد که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:
«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»(۲)؛ (هر کس در گرو اعمال خویش است).
«وَ أَنْ لَیْسَ لِلإنْسانِ إلَّامَا سَعَی»(۳)؛ (و این که برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست).
«إنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأنْفُسِهِمْ»(۴)؛ (خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آن که آنان آن چه در خودشان است تغییر دهند).
این آیات به روشنی بیان می کنند که سرنوشت انسانها معلول قضا و قدر جبری نیست، بلکه معلول تلاش و مجاهدتها و یا سستی و تنبلی، خود آنهاست.
نتیجه:
بنابر این توضیحات اعتقاد به امور موهومی چون: بخت، اقبال، قسمت، شانس، طالع، تصادف، و مانند اینها هیچ کدام پایه و اساسی ندارند و از لحاظ شرع و عقل فاقد اعتبار هستند و حقیقت اینست که انسان موجودی مختار و انتخابگر است، که بر مبنای همین اختیار و انتخاب خویش، اقدام به انتخاب همسر و تشکیل زندگی می نماید. لذا «انتخاب درست یا غلط انسان تعیین کننده تلخیها و شیرینیهای بعد از ازدواج خواهد بود».
لذا اگر انسان بر اساس معیارهای دینی و آگاهی و تحقیق و مشورت با افراد دانا و مورد اعتماد، خصوصا پدر و مادر اقدام به اتخاب همسر نماید تا حدود زیادی می تواند در امر ازدواج موفق باشد، اما اگر انسان صرفا بر اساس احساسات و عشقهای کاذب و زودگذر، و بدون آگاهی و تحقیق و مشورت و رعایت معیارهای دینی، اقدام به انتخاب همسر نماید، احتمال عدم موفقیت و بروز مشکلات حاد زناشویی بسیار بالاست.(۵)
نظر شما