روایتی از قهرمانی یک مهندس بی ادعا در ماجرای بمباران پالایشگاه گازی فاز۱۴/ابرمردانی گذشته از نام و نشان

وحید در همان بحبوحه با هزارجور دردسر نامه ای از سوی نیروی انتظامی منطقه گرفت و خطرهای پیش رو را به جان خرید تا بتواند پمپ های آمین شیرین سازی و قطعات مکانیکال خسارت دیده را به کارگاه بازسازی و تعمیر برساند.کار شاقی که در جو بسیار نا امید بعد از حمله ی دشمن امید آفرین بود.

به گزارش خبرآنلاین،وحید از ۲۶ پست ایست بازرسی رد شد، چون مدام بهش مشکوک می شدند. او تجهیزاتی را در جبعه های شبیه به مهمات جنگی حمل می کرد. قطعاتی آسیب دیده از بمباران پالایشگاه فاز ۱۴. هیچ کسی از او نخواسته بود، قلبش به شماره افتاد که باید کاری کرد.

نفت خبر در یادداشتی نوشت:پالایشگاه آتش گرفته و بمب بر سرش آوار شده بود. در آن میانه وحید به فکر کاری می افتد. متجاوز بالای سرکنگان آمده بود و بر سر پالایشگاه فاز ۱۴ بمب ریخته بود. روایت وحید روایت مردان بی ادعایی است که در کشاکش روزهای سخت از جان مایه میگذارند و بی صدا کاری قهرمانانه میکنند. مصاحبه نمی کنند. از رسانه ای شدن هم پرهیز دارند. این اما روایتی است که از چند نفر و منبع شنیدیم و حاصل سرراست آن اینی است که می بینید.

مهندس وحید یکی از آن گمنام هایی است که هیچ علاقه ای ندارد که روایتش از روز های بعد از حادثه تخریب بخشی از تجهیزات حیاتی پالایشگاه فاز ۱۴ را برای کسی تعریف کند و خود را قهرمان جا بزند.

بی تردیداو یک مهندس ملی است.مهندسی که روز ۲۶ خرداد ماه بعد از دیدن تخریب ناشی از بمباران پالایشگاه فاز ۱۴ ،دست بر زانوی همت زد و تجهیزات آسیب دیده را بار ماشین کرد و از کنگان استان بوشهر تا هشتگرد استان البرز، یعنی چیزی در حدود۱۲۵۳ کیلومتر راه را رانندگی کرد و دنده عوض، تا این وسایل را هرچه زودتر به کارگاه های تعمیراتی وبازسازی برساند.

اینها همه در حالی بود که در همان روزها بسیاری و کسان پر شماری، مربوط و نامربوط به وزیر نفت نامه میزدند که آمادگی خود برای بازسازی و تعمیرات قطعات پالایشگاه را اعلام کنند اما وحید نامه نزد، کاری که باید را کرد.

وحید در همان بحبوحه با هزارجور دردسر نامه ای از سوی نیروی انتظامی منطقه گرفت و خطرهای پیش رو را به جان خرید تا بتواند پمپ های آمین شیرین سازی و قطعات مکانیکال خسارت دیده را به کارگاه بازسازی و تعمیر برساند.کار شاقی که در جو بسیار نا امید بعد از حمله ی دشمن امید آفرین بود.

۲۴ ساعت رانندگی در گرمای خرداد ماه از جنوبی ترین منطقه کشورِ در حال جنگ به غرب استان البرز واقعا امان آدم را می برد.با اینحال وحید مجبور شد مسیر بوشهر و شیراز و اصفهان را طی کند و از اراک و خرم آباد و اهواز بازگردد و به چشم خود مرتب موشک باران ها و حملات وحشیانه اسراییل را ببیند و خم به ابرو نیاورد.

داستان البته وقتی پیچیده تر شد که او مجبور شد ۲۶ واحد ایست و بازرسی در طول مسیر را طی کند.آنهم در حالی که قطعات مربوطه در جعبه هایی مانند جعبه مهمات جای داده شده بود و به خودی خودی و به اندازه کافی می توانست شک ماموران ایست بازرسی های بین راهی را برانگیزد.

در بسیاری از این ایست بازرسی ها که شهر به شهر بود و حتی برخی نقاط در روستاها بود ، او باید به ده ها سوال مربوط و نامربوط پاسخ می داد و مدارک اداری و شخصی خود را ارائه می کرد و ساعت ها معطل می ماند چرا که قطعاتی و تجهیزاتی که برای تعمیرات به همراه می برد برای عموم ناشناخته بودند و در آن شرایط بدجوری بدگمانی برمیانگیخت. جدا از اینکه در جعبه هایی حمل میشد که شبیه جعبه های حمل مهمات بود. این هم از طنز ماجرای وحید است.

او حاضر به مصاحبه با نفت خبر نشد فقط یک جمله گفت: من نماینده بسیاری از همکاران زحمت کشم بودم که بی ادعا آنجا مشغول هستند و کاری را کردم که دیگران هم انجام می دادند. نفت خبر با احترام به کسانی چون وحید و کارکنان شجاع نفت خطابش می کند که :

پیشکش باد به یکرنگی ات ای پاک ترین

آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان

با توام ای یل نام آور باقی مانده..........

۲۱۷

کد خبر 2084825

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین