به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، کتاب «داستانهایی از نماز» که با بهرهگیری از میل و علاقهی فراوان انسان به شنیدن و خواندن داستانها به نگارش درآمده است، با داستان های متنوع و آموزنده از نماز نگاشته شده که در شمارههای گوناگون تقدیم شما فرهیختگان خواهیم کرد.
بنا بر روایت حوزه نیوز،«امّ سلمه» همسر پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله) «اَسماء بنت عُمَیس، جابربن عبداللّه انصاری، ابوسعید خدری، ابوذر غفاری و عبدالله بن عباس» و جماعت بسیاری از صحابه رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) گفته اند که روزی رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله)، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را به دنبال کار مهمّی فرستاد؛ در آن روز، رسول خدا (ص) نماز عصر را خواند، وقتی امیرالمؤمنین (ع) برگشت و قضایای کار مزبور را برای پیامبر (ص) شرح می داد، در همان حال، حضرت رسول اکرم (ص) را وحی فراگرفت (تَغْشاه الوحی).
رسول خدا (ص) بر امیرالمؤمنین (ع) تکیه زد و سر به زانوی او نهاد، مدّت وحی طولانی شد و آفتاب به غروب نزدیک شد. علی (ع) نماز عصر را به ایما و اشاره و نشسته خواند و آفتاب کاملاً غروب کرد.
وقتی رسول خدا (ص) از حالت وحی بیرون آمد، علی (ع) را متغیّر و ناراحت دید، فرمود: یا علی ! تو را چه شده؟ عرض کرد: خیر است یا رسول الله ! نماز عصر را نخوانده بودم که بر شما وحی نازل شد و سر مبارک شما در آغوش من بود لذا نخواستم سر مبارک شما را بر زمین بگذارم بدین جهت به اشارت نماز کردم به خاطر همین جهت، دلم خوش نیست.
رسول خدا (ص) فرمود:
«دلتنگ نباش که من دعا می کنم تا خدای تعالی آفتاب را برای نماز تو برگرداند و تو نماز را در وقت و با تمام شرایط و ارکان آن بجا آوری».
آنگاه پیامبر (ص) دست به دعا برداشت و عرض کرد: «خدایا! تو می دانی که علی (علیه السّلام) در طاعت تو و رسول تو بود خدایا! آفتاب را برگردان تا نمازش را بخواند».
راویان خبر گفته اند به حق آن خدایی که محمد (صلّی اللّه علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود، ما آفتاب را دیدیم که بر در و دیوار تابیده بود و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نماز عصر را به وقتش خواند و چون سلام نمازش را داد، آفتاب یکباره فرو نشست.
نظر شما