گروه اندیشه: مسعود تقی آبادی در یادداشتی در صفحه اندیشه اعتماد در باره تغییرات بزرگ ایران نوشت:« برای من، نشانههای این تغییر در زبان و تصویر، دقیقا همان چیزی است که اسمیت از آن به عنوان «بازتولید مستمر خاطرهها، اسطورهها، ارزشها و نمادها» یاد میکند.» این یادداشت را در زیر می خوانید:
****
به عنوان کسی که سالهاست دغدغه فهم گفتمان ملی در ایران را دنبال میکند -و رسالهام را نیز به بررسی تحول گفتمانی هویت ملی در ایران پس از انقلاب اختصاص دادهام- این روزها بیش از هر زمان، نشانههایی را میبینم که برایم هم آشناست و هم تازه؛ هم بازمانده حافظه تاریخی و هم زاییده رخدادهای روز. در هر تاریخ ملتی، لحظاتی هست که زمان در آن فشرده میشود؛ لحظاتی که نه فقط سیاست، که زبان نیز تکان میخورد. نه فقط خون میبارد که واژهها نیز از نو معنا مییابند. رخدادهای بزرگ ـ همانگونه که آنتونی اسمیت میگوید ـ نه تنها معادلات سیاسی را جابهجا میکنند، بلکه ستونهای گفتمان ملی را نیز به لرزه درمیآورند.
ملتها در این لحظات خود را دوباره بازمیخوانند؛ خاطرهها را از نو مینویسند، اسطورهها را از طاقچه ذهن به میدان عمل میآورند و زبان را دوباره تنظیم میکنند. ایران، کشوری با حافظهای زخمی اما زنده، بارها با این لحظات آزموده شده است؛ از آن هشت سال آتش و آسمان تا گرد و غبار سوریه و اکنون در سایه جنگ دوازدهروزه با اسراییل. این جنگ، هر چند در میدان نبرد کوتاه بود، اما در ساحت گفتمان، طنین آن بلند و ماندگار است. برای من، نشانههای این تغییر در زبان و تصویر، دقیقا همان چیزی است که اسمیت از آن به عنوان «بازتولید مستمر خاطرهها، اسطورهها، ارزشها و نمادها» یاد میکند.
او ملت را نه یک واقعیت بیواسطه، بلکه ساختاری گفتمانی میداند که در زمانههای خاص، بازخوانی میشود و چه زمانی خاصتر از هنگامه جنگ، از آن نوع که مرزها را، هراس را و امید را همزمان احضار میکند. در سالهای نخست پس از انقلاب، گفتمان هویت ملی بر دالهایی چون «امت»، «شهادت»، «ولایت»، و «جهان اسلام» استوار بود؛ واژگانی برخاسته از منطق مقاومت و ایدئولوژی. اما امروز دالِ «ایران» دوباره در مرکز گفتار رسمی ایستاده است؛ واژهای کهن، اما اکنون با زبانی تازه، در بافتی دیگر و در بزنگاهی تاریخی معنا میشود. هنگامی که رهبر انقلاب در یک مجلس مذهبی رو به مداح میگوید: «اگر خسته نیستی، ای ایران را بخوان»، این تنها یک توصیه شاعرانه نیست؛ بلکه لحظهای است گفتمانی.
لحظهای که واژه «ایران» از حاشیه به متن گفتمان رسمی بازمیگردد؛ نه صرفا بهمثابه سرزمین، بلکه بهمثابه دالِ محوری معنا، خاطره و افق. در این روزها، شهرها نیز زبان یافتهاند. بر دیوارها، چهره کاوه، آرش، رستم و آریوبرزن، در کنار شهیدان جنگ و مقاومت نشستهاند. انگار حافظه ملی، دست در دست خیابان، در حال مرور خویشتن است، اسطورهها را از طاقچه ذهن بیرون کشیده، در میدان حاضر میکند. و این برای من، تجسم همان ملتِ بازاندیش است که اسمیت و رنان از آن سخن گفتهاند؛ ملتی که در لحظههای حاد تاریخی، خود را از نو تعریف میکند. رنان در تعریف ملت، آن را نه محصول صرف یک گذشته مشترک، بلکه پیمان حافظهای میداند که مبتنی بر اراده جمعی برای تداوم آن گذشته است.
و امروز، بهگمان من، ما شاهد بسته شدن پیمانی تازهایم؛ پیمانی که در آن، «ایران» نه یک نام خنثی، بلکه گرهگاهِ معناست؛ هم خاطره، هم آرزو، هم پرسش و هم پاسخ، پیمانی میان اکنون و گذشته، میان اسطوره و واقعیت. ملت ایرانی، در مواجهه با مخاطرات جهانی، دارد از میان غبار جنگ و بحران، چهرهای تازه برای خویش میسازد؛ چهرهای که هم از ایمان سخن میگوید و هم از ایرانیت. این بازگشت به «ایران» اما، بازگشتی نوستالژیک نیست؛ بلکه یک بازتعریف گفتمانی است. ایرانِ امروز، همان ایرانِ اسطوره نیست، اما از اسطوره میآید؛ همان ایرانِ سیاست نیست، اما سیاست را با خود حمل میکند.
ایران، بهمثابه دال پیونددهنده، اکنون جایگاهی دوباره یافته است: پلی میان خون و خاک، میان تاریخ و حال. و این، به باور من، نشانهای است از تداوم پویای ملت. ملتی که نه فقط در سنگر، که در زبان، در تصویر، در نغمه مداح، در تابلوهای شهر و در نگاه نسل تازه، خود را بازمیآفریند. امید آن دارم که این رویکرد جدید و آگاهانه، چنین بماند که بار دیگر، طبل پیشین را نکوبیم که واژگان تازه، در سایه نیازهای واقعی تداوم یابند، نه در چنبره نمایش و تاکتیک.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما