گروه اندیشه: گفت و گو با دکتر رضا منصوری دارای دکترای نجوم و فیزیک از دانشگاه وین، توسط فاطمه زارع پیرحاجی برای روزنامه ایران ، بر ظرفیتهای عظیم "میهندوستی" و "فرهنگ ایرانی" تأکید دارد، بهویژه پس از جنگ ۱۲ روزه اخیر. نویسنده مفهوم "ایران" را فراتر از مرزهای سیاسی، به عنوان یک تجربهی تمدنی کهن و فرهنگی دُرافزا تعریف میکند که توانایی جذب تفاوتها و همافزایی اقوام مختلف را دارد. او توضیح میدهد که در مخاصمه اخیر، "حس تعلق به وطن" و "همبستگی ملی" حتی در میان منتقدان حکومت نیز تقویت شد که این نشانهای از "آگاهی جمعی" و هشداری به سیاستگذاران است: "بدون ملت، نمیتوان ایران را اداره کرد." منصوری مهمترین راه برونرفت از بحرانها و ایجاد امید، "خرد علمی" و "عقلانیت مدرن" در تصمیمگیریها و حکمرانی است. در نهایت، نویسنده تأکید میکند که عشق به ایران با نقد سیاستها تناقضی ندارد؛ بلکه نقد آگاهانه نشانهی تعلق واقعی است و ساخت "روایت جمعی واقعی از ایران"، با تکیه بر خرد علمی، میتواند به امیدآفرینی و حرکت به سوی شکوفایی ملی منجر شود. از نظری منصوری وقتی شور ملی، از خرد علمی محروم بماند، به ضد خود بدل شده و به جای امیدآفرینی، موجبات یأس عمومی را فراهم میآورد. اکثر تألیفات منصوری استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف، متمرکز بر دو موضوع «ایران» و «سیاستگذاری علم» است و در این مصاحبه از کتاب در دست انتشارش با عنوان «انسان ایرانی؛ آینده ایران» خبر میدهد که در آن «چیستی ایران» را به بحث میگذارد. این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذارد:
****
جناب دکتر منصوری، «میهندوستی» چه ظرفیتهایی برای ایران خلق میکند؟
میهندوستی برای ما ایرانیان مفهومی چندلایه است. در لایه اول، ایران کشوری مستقل با مرزهای سیاسی مشخص است، اما در لایهای عمیقتر، ایران مفهومی فرهنگی و تاریخی است که فراتر از مرزهای امروزی امتداد دارد؛ مفهومی که از هزاران سال پیش شکل گرفته و نسل به نسل منتقل شده است. این تمدن کهن بعدها در قالب فرهنگ ایرانی تبلور یافت؛ فرهنگی که امروز فراتر از مرزهای سیاسی، در بخشهایی از کشورهای همسایه نیز حضور دارد. اگر از جغرافیا فراتر رویم، وطن، خانهای است که حس «تعلق»، «دفاع» و «همبستگی» ذیل سقف بزرگ آن شکل میگیرد.
فرهنگ ایرانی همواره ظرفیت همافزایی داشته و اقوام، زبانها و آیینهای مختلف در آن با تعامل، بر غنای آن افزودهاند. این فرهنگ با جذب تفاوتها، نه حذف آنها، تابآوری بالایی در برابر بحران و تغییر نشان داده است. در دنیای مدرن، این ویژگی تاریخی به مزیتی مهم برای اداره جوامع تبدیل شده است و به آنها توان همزیستی و مشارکت داده است. میهندوستی، اگر برخاسته از این فرهنگ باشد، تنها به معنای «عشق به خاک» نیست؛ بلکه به معنای پاسداری از یک تجربه تمدنی است که الهامبخش آینده میشود.
چه امری باعث شد در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، «حس تعلق به وطن» بیش از همیشه در میان ایرانیان نمود پیدا کند؟
آنچه اهمیت دارد، نه چرایی این پدیده، بلکه خود رخداد است؛ اتفاقی واقعی با نمودهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آشکار که نمیتوان نادیده گرفت. در این مخاصمه ۱۲ روزه، برخلاف انتظار برخی در خارج و حتی گروههایی در داخل، ملت ایران واکنشی معنادار نشان داد. علت را باید در ۴۵ سال گذشته جست. شور ابتدای انقلاب، با هدف ساختن جامعهای آرام و مدنی، کمکم جای خود را به جریانی داد که بر تفکری واحد پافشاری داشت و با حذف صداهای دیگر، جامعه را به سوی قطبی شدن کشاند که با فرهنگ دُرافزا و پذیرای ایران در تضاد بود.
اوج این انحراف زمانی نمود پیدا کرد که برخی گفتند:«اگر ناراضی هستید، جمع کنید و از ایران بروید!» چنین نگاهی راه را برای سوءاستفاده دشمنان باز کرد؛ کسانی که همواره در پی شکاف و تفرقه بودهاند. اما ملت ایران در لحظهای تاریخی ایستاد. حتی منتقدان حکومت نیز در برابر دشمن سکوت کردند یا در جبهه ایران قرار گرفتند. این هشداری روشن به سیاستگذاران ما بود:«بدون ملت، نمیتوان ایران را اداره کرد.»
کدام ظرفیتهای فرهنگ ایرانی، ما را از بحرانها گذر داد؟
نخستین ظرفیت، همان احساسی است که ایرانیان نسبت به فرهنگ خود دارند؛ فرهنگی دُرافزا که در طول تاریخ توانسته اقوام و باورهای مختلف را در خود جای دهد و هویتی منسجم بسازد. اما ظرفیت مهمتری نیز هست که من آن را «خِرَدمندی علمی» مینامم. یعنی اتکای فرد و حکمرانی به دانشی که نه بر مفاهیم منسوخ، بلکه بر دستاوردهای علمی چهارصد سال اخیر بشر استوار باشد. متأسفانه در برهههایی، این خِرَدمندی علمی کمتر در ساختارهای تصمیمگیر ورود پیدا کرد. بر خلاف تبلیغات گسترده درباره علم، واقعیت این است که در علم مدرن سرمایهگذاری کمی انجام دادیم. مردم ما درک و پذیرش درستی از خرد علمی دارند. اکنون باید این ظرفیت مردمی را جدی گرفت و وارد فرآیندهای تصمیمسازی کرد. «تکیه بر عقلانیت علمی و مدرن» راه عبور ما از بحرانهاست.
پیش از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، ادعا میشد ایرانیان چشماندازی روشن و امیدی به آینده ندارند. آیا میشود یک جامعه ناامید چنین مقاومت امیدوارانهای از خود نشان دهد؟
امید یا ناامیدی، بیشتر تجربهای فردی است اما از منظر جامعهشناختی، نمیتوان به طور مطلق گفت ایرانیان ناامید بودهاند. در بخشی از جامعه، احساس یأس وجود داشته، اما در بخش بزرگتری از مردم و نهادهای مدنی، امید همواره زنده بوده است. پیش از مخاصمه اخیر نیز نهادهای اجتماعی و شهروندان در لایههای گوناگون فرهنگی و در نقاط مختلف کشور، با نگاهی خوشبینانه برای آینده ایران تلاش میکردند. آنچه این روزها برجسته شد، «آگاهی جمعی» بود؛ اینکه امیدواری و مشارکت، حتی در سطح فردی، نه فقط بر آینده ایران، بلکه بر آرامش منطقه اثر میگذارد.
ساخت «روایت جمعی از ایران» چه سهمی در امیدآفرینی دارد؟
ساخت «روایت جمعی از ایران»، نحوهای که یک ملت تجربیات تاریخیاش را بازگو میکند، خالق امید اجتماعی است، اما به شرطی که این روایت واقعی باشد، نه کاذب. خطر زمانی جدی میشود که روایتهایی برجسته شود که ظاهراً امیدبخش است، اما جامعه را از مسیر واقعی توسعه منحرف میکند. امید زمانی مؤثر است که به حرکت منتهی شود؛ حرکتی برای بهتر زیستن، رشد اقتصادی و شکوفایی ملی. باید دید پس از این رخداد ۱۲ روز جنگ تحمیلی، مردم چگونه از آن یاد خواهند کرد. اگر «خردمندی علمی» را در حکمرانی به کار گیریم، روایت امیدبخش ساخته میشود. امید واقعی زمانی شکل میگیرد که روایت جمعی ما با خرد علمی مدرن پیوند برقرار کند. در غیر این صورت، امید هم به ابزاری برای انکار واقعیت بدل میشود.
آیا ما توانستهایم چنین «روایتهای ملی» خلق کنیم تا در سایه آن، مصالح عمومی ایرانیان مشخص شود؟
این پرسشی بنیادی است. در این زمینه میخواهم به کتابی اشاره کنم که به زودی با عنوان «انسان ایرانی؛ آینده ایران» منتشر میشود. در این کتاب، با نگاهی تحلیلی و تاریخی، تلاش کردهام به این پرسش پاسخ دهم که ایران چیست، چگونه آن را شناختهایم، از تاریخ پرفرازونشیبمان چه آموختهایم و چگونه میتوانیم با عبور از دورانهای انحطاط، آیندهای روشنتر برای آن ترسیم کنیم. پیشنهاد میکنم منتظر انتشار آن باشید؛ چراکه این مباحث در آن با دقت و عمیق دنبال شده است.
میتوان عاشق ایران بود، اما منتقد برخی سیاستها شد؟ این تناقض چگونه قابل درک و مدیریت است؟
بله، این مسأله در تفاوت میان «فرد» و «جامعه» ریشه دارد. جامعه فقط مجموعهای از انسانها نیست؛ بلکه از کنار هم قرار گرفتن رفتارها و نگرشها و برهمکنشهای فردی، ویژگیهایی جمعی برمیآید که لزوماً در تکتک افراد وجود ندارد. این تناقض که مطرح میکنید، ناشی از نادیده گرفتن همین تمایز است. حکمرانی، امری مقدس یا تغییرناپذیر نیست. سیاستگذار باید به منافع و خواست مردم توجه کند، اما ما هنوز گرفتار این تصور هستیم که اگر «افراد اصلح» به قدرت برسند، همه چیز حل میشود.
در حالی که تجربههای جهانی نشان داده حتی نیکنیتترین مدیران نیز در اثر پیچیدگی ساختار اجتماعی، تصمیمهایی میگیرند که «ناخواسته» یا «نامنتظر» به نتایج منفی منجر میشود. آنچه اهمیت دارد، نقدپذیری و یادگیری از پیامدهاست. دوست داشتن ایران به معنای سکوت در برابر خطا نیست؛ بلکه نقد آگاهانه، نشانهای از تعلق واقعی به این سرزمین است.
216216
نظر شما