گروه اندیشه: سخنرانی دکتر بیژن عبدالکریمی به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی در نشست کلاب هاوس «صدای فردا» با موضوع «شریعتی و امر ملی» است که در روزنامه اعتماد منتشر شده. سخنان او تحت عنوان «شریعتی، فرونسیس یونانی و خودآگاهی تاریخی» ارایه شد. فرونسیس (Phronesis)، مفهومی یونانی است که نویسنده آن را برای نقد وضعیت روشنفکری و علوم انسانی در ایران و همچنین تبیین دلایل موفقیت دکتر علی شریعتی به کار میبرد.
عبدالکریمی در سخنان خود، به مفهوم فرونسیس (Phronesis)، که یک حکمت عملی یونانی باستان است، میپردازد. او با طرح چند پرسش اساسی در مورد کنشگری سیاسی و اجتماعی و معیارهای درستی و نادرستی آن، به نقد جریان روشنفکری ایران در دهههای اخیر میپردازد. به اعتقاد نویسنده، روشنفکران امروز دچار روزمرگی، انتزاعیبودن، عدم خلاقیت و عدم اثرگذاری شدهاند و در ورطه پوپولیسم و ابتذال گرفتار آمدهاند. او در مقابل، دکتر علی شریعتی را به عنوان نمونهای موفق از روشنفکری اصیل و دارای کنشگری سیاسی و اجتماعی معرفی می کند. عبدالکریمی معتقد است که راز موفقیت و اثرگذاری تاریخی شریعتی را باید در وجود "فرونسیس" و آگاهی "فرونتیک" در او جستجو کرد.
در ادامه، عبدالکریمی به شرح مفهوم فرونسیس میپردازد و بیان میکند که این واژه به نوعی آگاهی عملی اشاره دارد که با آگاهیهای نظری متفاوت است. فرونسیس با واقعیتهای زمانمند و مکانمند سروکار دارد، تعلیمدادنی نیست و حاصل یک تجربه زیسته و غیرمفهومی است. در نهایت، عبدالکریمی نتیجه میگیرد که فقدان فرونسیس در روشنفکری و علوم انسانی امروز ایران، علت اصلی ناکارآمدی و عدم اثرگذاری آن هاست، در حالی که وجود این آگاهی عملی در شریعتی، او را به یک کنشگر تاریخی موفق تبدیل کرده است. متن این سخنرانی در زیر از نظرتان می گذرد:
****
اجازه دهید قبل از آنکه به توضیح مفهوم فرونسیس یونانی بپردازم، چند نکته نظری و عملی را که سبب رجوع من به مفهوم فرونسیس یونانی شد بازگو کنم:
مسئله نخست معیار درستی و نادرستی کنش سیاسی است. هر موجود انسانی که به آن سطح از خودآگاهی دست یافته است که دغدغه فهم و تبیین درست محیط اجتماعیاش را داشته، خواهان کنشگری و اثرگذاری صحیح و حقیقی بر تقدیر فردی و اجتماعی خویش است و نمیخواهد شیگونه یا بردهوار نسبت به محیط خود منفعل و صرفا اثرپذیر باشد و خواهان تحقق وجه انسانی هستی خویش و لذا اثرگذاری بر محیط زندگی اجتماعی و سیاسی خویشتن است. کنشگری سیاسی و اجتماعی یکی از مولفههایی است که خلق معنا برای زیست کنشگر میکند و به کنشگر هویت میبخشد و نحوههستی وی را در این جهان رقم میزند. اما کنشگری سیاسی، صرف نظر از وجود موانع عملی و سیاسی و محدودیتها، با مشکلات و موانع نظری بسیاری نیز روبهروست: و لذا فرد کنشگر سیاسی و اجتماعی بیتردید همواره با این پرسشها روبهرو است. برای دقیقتر شدن بحث این سئوالات را مطرح میکنم:
۱- واقعیتهای زندگی، جامعه و حوزه سیاست را چگونه میتوان حتیالمقدور همانگونه که هست درک کرد؟
۲-چگونه میتوان به شناخت خود از واقعیتهای اجتماعی تکیه و اعتماد داشت؟ از کجا معلوم من درست میفهمم؟
۳-در قبال واقعیتهای زیستجهان، زندگی و جامعه خویش چه میتوان کرد و چه نمیتوان انجام داد؟ محدوه امکانات ما چیست؟
۴-با چه سنجههایی میتوان به کنش اجتماعی یا عمل سیاسی صحیح و حقیقی دست یافت و به اصالت و حقانیت کنش سیاسی و اجتماعی خویش اطمینان داشت؟ چه تضمینی هست که شکست نخوریم؟ چه تضمینی هست که در آینده از کنش سیاسی خود پشیمان و شرمنده نباشیم؟
۵-چرا برخی از اثرگذاری تاریخی برخوردارند و برخی نه؟ چگونه میتوان وارد تاریخاثرگذار شد؟ همه از یک چنین تقدیر و سرنوشتی برخوردار نیستند و چه بسیار اعمال و کنشها دچار احباط، تباهی، شکست یا پشیمانی میشوند.
نقد روشنفکری ایرانی
مسأله بعدی نقد کنشگری سیاسی و اجتماعی بخش عمده جریان روشنفکری در ایران است. به اعتقاد من جریان روشنفکری ایران، در دهههای کنونی دچار روزمرگی، عدم خلاقیت، عدم اثرگذاری درست و اسیر ذهنیت انتزاعی و غیرواقعبینانه است، به پوپولیسم و غوغاسالاری نزدیک شده، و فاقد اثرگذاری مثبت تاریخی، و در مبتذلترین دوران خود بسر میبرد. دلایل این امر: (فقدان الگو، فروپاشی ارزشها، شکست ایدئولوژیها، تبدیل نیروهای منفی به نیروهای اثبات، سیطره عالم تکنولوژیک و فرهنگ مصرف حاصل از آن، فقدان ایدئولوژی، فقدان آرمان، فقدات اتوپیا، فقدان جهت و ثبات در ارزشها، و...) .
شریعتی، نمونهای موفق از کنشگری سیاسی و اجتماعی
در این میان شریعتی را میتوان نمونهای موفق از روشنفکری دارای کنشگری سیاسی و اجتماعی دانست. شریعتی اسیر روزمرگی نبود، اسیر ذهنیت انتزاعی و غیرواقعبینانه نبود، اسیر پوپولیسم و غوغاسالاری هم نشد. او مبتذل نبود و اصیل بود.
سوالی که اینجا مطرح است اینکه فارغ از اینکه شریعتی را مصداق یک کنشگر و روشنفکر و متفکر اصیل بدانیم یانه، اساسا کنشگری اصیل چیست؟ و کنشگر اصیل کیست؟ چرا برخی از اثرگذاری تاریخی برخوردارند و برخی نه؟ چگونه میتوان وارد تاریخاثرگذار شد؟ و چرا بسیاری از اعمال و کنشهای کنشگران و روشنفکران دچار احباط، تباهی، شکست یا پشیمانی میشوند؟ یا حتی برخلاف ایدهها و آرمانها و برخلاف سعادت جامعه گام برمیدارند.
مفهوم فرونسیس یونانی
در راستای همین مسائل بود که با مفهوم فرونسیس یونانی، بهخصوص در تلقی ارسطویی آن روبهرو شدم و کوشیدم آن را بهانهای برای برخی تأملات در خصوص دغدغههای مذکور قرار دهم. یعنی مفهوم فرونسیس افقی را ایجاد میکند که ما بهتر بتوانیم درباره مسائل عملی و سیاسی، نقد جریان روشنفکری و حتی نقد نظام دانشگاهی و وضعیت خود در حوزه علوم انسانی بیندیشیم.
شاید بتوان گفت فقدان فرونسیس یکی از مهمترین مسائل در زمانه کنونی، چه در سطحی جهانی و چه در سطح محلی و بومی ماست. در واقع انتقاد/ انتقادات اصلی مرا به جریان روشنفکری ایران میتوان تحت لوای «فقدان فرونسیس یونانی» صورتبندی کرد، و نیل به فرونسیس و آگاهی فرونتیک را میتوان راهحل و درمانی برای بحران روشنفکری ایران تلقی کرد. به همین ترتیب، انتقاد/ انتقادات اصلی مرا به علوم انسانی در ایران، مشخصا جامعهشناسی و علوم سیاسی، میتوان تحت لوای «فقدان فرونسیس» صورتبندی کرد، و بازسازی علوم انسانی در ایران را میتوان نیل به فرونسیس و نوعی آگاهی فرونتیک تلقی کرد. همچنین به اعتقاد من، راز موفقیت شریعتی و خلاقیت و اثرگذاری تاریخی وی را باید در فرونسیس و وجود آگاهی فرونتیک در وی جستوجو کرد. به تعبیر دیگر آشنایی با مفهوم فرونسیس یونانی میتواند به ما در امر مقایسه کنشگری شریعتی با کنشگری خیل انبوه روشنفکران و کنشگران عقیم، ناکارآمد و غیرخلاق یاری رساند.
درباره مفهوم فرونسیس
واژه فرونسیس (Phronesis) مفهومی بنیادین در فرهنگ، ادبیات و فلسفه یونان باستان است. فرونسیس واژهای یونانی و برای بیان نوعی از حکمت یا شیوه تفکر خاصی است. این اصطلاح ترکیبی است از «فِرونِئو» (phreno) و پسوند «سیس» (sis) در زبان یونانی. واژه «فرونئو» خود مأخوذ از واژه «فِرِن» (phren) به معنای فهم و آگاهی است. «فرونئو» نیز به معنای داشتن فهم و ادراک یا تفکر است. «سیس» در زبان یونانی پسوندی است که به کلماتی که مبتنی بر یک حالت عملی هستند اضافه میشود آن چنان که فرضا در واژه پراکسیس (praxis) دیده میشود.بنابراین با ترکیب دو جزو گفته شده، معنای ترکیبی و تحتالفظی واژه فرونسیس عبارت است از برخورداری از آگاهی خاصی که مرتبط با عمل است.
به بیان سادهتر، واژه فرونسیس یونانی نشان میدهد که از نظر یونانیان در ساحت عمل فرد نیازمند آگاهی خاصی است که با آگاهیهای نظری در ساحت نظرورزی بسیار متفاوت است. فرونسیس مفهومی بسیار ناپایدار و لغزنده و در طول تاریخ بسیار متحول بوده است، لذا ارائه تعریفی معین و مشخص از آن بسیار دشوار است. از نظر برخی از صاحبنظران در اندیشه و زبان مدرن واژهای معادل با فرونسیس یونانی وجود ندارد و معنای اصیل و حقیقی این واژه را صرفا میتوان در فرهنگ و تمدن یونان باستان و در بستر و زمینهها تاریخی آن دوران یافت و آنچه امروزه در آثار شارحان متون فلسفی یونان باستان و مفسران متون متفکرانی چون افلاطون و ارسطو دیده میشود، تنها پرداختن به جنبهای خاص از معانی متعدد و ذوابعاد اصطلاح فرونسیس است.

پیشینه مفهوم «فرونسیس»
کاربرد تعبیر فرونسیس در یونان پیشینهای بسیار دیرینه دارد. هومر، شاعر و داستانسرای یونانی حدود قرن نهم یا هشتم (و به روایتی هفتم) قبل از میلاد مسیح، یعنی چند قرن قبل از افلاطون و ارسطو از واژه فرونسیس استفاده کرده است.
آیسخولوس یا آشیل (۴۵۵/ ۴۵۴- ۵۲۵/ ۵۲۴ ق.م)، اولین تراژدینویس یونان باستان، که از وی به «پدر تراژدی» نیز یاد میگردد، فرونسیس را «مشورت الهی» [با خدایان] مینامد. شاید بیان این نکته برای گوش زمانه ما بسیار سنگین، نامأنوس، نامعقول و حتی عصبیکننده باشد که هدف این نوشته کوششی به منظور بازگشت به همین معنای آیسخولوسی از واژه فرونسیس یونانی است. (مشورت خدایان/ لوگوس یونانی/ تفکر عبارتست از شنیدن ندای لوگوس/ پدیدارشناسی هستی و جامعه)
اما اولین فیلسوفی که کاربرد کلمه فرونسیس در وی دیده میشود هراکلیتس (۵۴۰ ـ ۴۸۰ ق.م)، است، کسی که وی را میتوان از نخستین چهرههایی دانست که در اندیشههایش تفکر اسطورهای و دینی یونانی آرام، آرام به تفکر عقلانی متافیزیکی منتقل میشود.
فرونسیس و لوگوس
هراکلیتوس نیز از واژه فرونسیس استفاده کرده، آن را با شنیدن ندای لوگوس، در معنای عقل جهانی حاکم بر تمام موجودات یا با نوس، عقل کلی و شهودی، همسان میکند. و نوعی استعداد مشترک در میان همه آدمیان میداند که میتواند به فعلیت درآید. از نظر هراکلیتوس فرونسیس امری شخصی و تابع احوالات فردی نیست و با نوس و لوگوس نسبت دارد و حکمت و دانایی شرط و لازمه سعادت انسان در زندگی است و اساس و بنیاد این حکمت و دانایی نیوشایی ندای لوگوس و سخن گفتن و عمل کردن آگاهانه مطابق با ندای لوگوس است. لذا میتوان گفت فرونسیس از نظر هراکلیتوس عمل بر اساس قانون لوگوس است. افلاطون نیز در آثار خویش از واژه فرونسیس بارها استفاده کرده است. در افلاطون نیز، همچون هراکلیتس، ارسطو و بسیاری از یونانیان، سعادت حقیقی و راستین انسان جز از رهگذر فرونسیس یا همان حکمت عملی امکانپذیر نیست .
فرونسیس در فلسفه ارسطو
به هر تقدیر، فرونسیس اصطلاح و موضوعی متداول هم در میان ادبا، شاعران و نمایشنامهنویسان یونانی و هم در میان متفکران پیشاسقراطی و پساسقراطی بود. لیکن، این ارسطو بود که برای نخستینبار فرونسیس را تا سر حد یک مقوله فلسفی و معرفتی در نظام فلسفی خویش ارتقا بخشید و آن را در درسگفتارهای خود در کتاب اخلاق نیکوماخوس به بحث گذاشت. (هایدگر و تحت تأثیر او) از نظر ارسطو فرونسیس نوعی آگاهی و معرفت است که بهواسطه فضایل اخلاقی، عقلانی و عملی ما را به عالیترین، اصلیترین و فینفسهترین غایت زندگی، یعنی سعادت میرساند.
از نظر ارسطو نیکبختی یا سعادت، غایت برین انسان است، هر چند وقتی بپرسیم سعادت یا نیکبختی چیست، پاسخ واحد و یکسانی برای این پرسش وجود ندارد. اما نکته اینجا است تحقق عالیترین خیر و غایت فینفسه، یعنی سعادت یا نیکبختی صرفا نه بهواسطه نظر و نظرپردازی بلکه از رهگذر عمل، آن هم عمل درست و حقیقی دستیافتنی است و فرونسیس همان معرفتی است که به ما در انتخاب عمل درست و حقیقی در هر شرایطی یاری میدهد.
فرونسیس چیست؟
اما بهراستی فرونسیس یونانی چیست؟ به نظر میرسد فرونسیس را نتوان به نحوی سلیس و روان تعریف کرد و در ذات آن ابهامی نازدودنی وجود دارد. نه پیشینیان ارسطو و نه حتی خود ارسطو هیچیک نه توانستند و نه حتی درصدد برآمدند تا تبیینی روشن از آن ارایه دهند. شاید بهتر باشد از این مفهوم معنایی سلبی را مراد کنیم و به عبارت دیگر بپرسیم: چه چیز فرونسیس نیست؟ شاید کوتاهترین پاسخ و البته نخستین پاسخ این باشد که فرونسیس انبوه اطلاعات نیست.
فرونسیس، غیر از دانش نظری
از نظر ارسطو این فرونسیس و حکمت عملی، و نه سوفیا و حکمت نظری، است که میتواند به فرد توانایی سازگار کردن اصول و قواعد کلی درست را مطابق با شرایط جزئی و خاص ببخشد، توانایی بهکار بردن حکمت نظری در حوزه عمل به نحوی که به نتایجی موثر و کارآمد منتهی شود. بنابراین فرونسیس یک دانش نظری منسجم نیز نیست. نکته دیگر اینکه فرونسیس تعلیم دادنی نیست. از نظر ارسطو نیز راه فراگرفتن فرونسیس یا فضایل عملی با راه یادگیری اموری که از طریق آموزش یا عادت میآموزیم بسیار متفاوت است، و از طریق طبع و استعداد فردی کسب نمیشود، بلکه طبع آدمی صرفا می تواند ما را بر اخذ فرونسیس و فضایل عملی توانمند سازد. همچنین فرونسیس امری متعین نیز نیست.
وجوه ایجابی فرونسیس
اما از وجوه ایجابی فرونسیس میتوان گفت که این مقوله با جزییات سروکار دارد. از نظر ارسطو فرونسیس نوعی توانایی است که به انسان یاری میرساند تا چگونه برای تحقق سعادت فردی و اجتماعی وسایل مناسب و شایستهای را برگزیند. لذا فرونسیس از نقشی بسیار اساسی و بنیادین در نیل انسان به سعادت برخوردار است. از دیگر کارکردهای فرونسیس، تعیین خوب و بد در حوزه عمل است: فرونسیس معرفتی است که توانایی تعیین خوب و بد را چه در حوزه حیات فردی و اخلاقی و چه در حوزه حیات اجتماعی و سیاسی به انسان میبخشد. در توضیح بیشتر این مفهوم میتوان گزارههای زیر را اضافه کرد:
-فرونسیس با واقعیت و امور زمانمند، مکانمند، غیرثابت و صیرورتپذیرسروکار دارد. (خودآگاهی تاریخی و عدم غرقه شدن در اصول حکمی کلی و ضروری، بلکه درک واقعیتهای تاریخی).
-فرونسیس نوعی آگاهی است. اما نه از سنخ آگاهیهای مفهومی، نوعی آگاهی زیسته و تجربیات غیرمفهومی و غیرنظری بشری است.
-فرونسیس حاصل همزبانی با هستی و قیام در حقیقت است.
-فرونسیس حاصل نحوهای از بودن فرد (و نه یک امر روانشناختی، امری اگزیستانسیل) است. همچنین فرونسیس را نمیتوان تعین بخشید اما نسبی و بیمعیار نیز نیست.
در پایان میخواهم اینطور نتیجه بگیرم که شریعتی، واجد فرونسیس و آگاهی فرونتیک (خودآگاهی اجتماعی و تاریخی به تاریخ و جامعه خاص ایران) بود و لذا وارد تاریخ اثرگذار شد و در مقابل او روشنفکران فاقد فرونسیس هستند که فاقد تأثیرگذاری عمیق در ساحت کنشگری سیاسی و اجتماعیاند.
نتیجه گیری: فرونسیس چیست؟
جریان روشنفکری ایران، در دهههای کنونی دچار روزمرّگی، عدم خلاقیت، عدم اثرگذاری درست و اسیر ذهنیت انتزاعی و غیرواقعبینانه است، به پوپولیسم و غوغاسالاری نزدیک شده و فاقد اثرگذاری مثبت تاریخی و در مبتذلترین دوران خود بهسر میبرد. در این میان شریعتی را میتوان نمونهای موفق از روشنفکری دارای کنشگری سیاسی و اجتماعی دانست. شریعتی اسیر روزمرّگی نبود، اسیر ذهنیت انتزاعی و غیرواقعبینانه نبود، اسیر پوپولیسم و غوغاسالاری هم نشد. او مبتذل نبود و اصیل بود.
راز موفقیت شریعتی و خلاقیت و اثرگذاری تاریخی وی را باید در فرونسیس و وجود آگاهی فرونتیک در وی جستوجو کرد. واژه فرونسیس یونانی نشان میدهد که از نظر یونانیان در ساحت عمل فرد نیازمند آگاهی خاصی است که با آگاهیهای نظری در ساحت نظرورزی بسیار متفاوت است. فرونسیس مفهومی بسیار ناپایدار و لغزنده و در طول تاریخ بسیار متحول بوده است، لذا ارائه تعریفی معین و مشخص از آن بسیار دشوار است.
از نظر برخی صاحبنظران در اندیشه و زبان مدرن واژهای معادل با فرونسیس یونانی وجود ندارد و معنای اصیل و حقیقی این واژه را صرفا میتوان در فرهنگ و تمدن یونان باستان و در بستر و زمینههای تاریخی آن دوران یافت و آنچه امروزه در آثار شارحان متون فلسفی یونان باستان و مفسران متون متفکرانی چون افلاطون و ارسطو دیده میشود، تنها پرداختن به جنبهای خاص از معانی متعدد و ذوابعاد اصطلاح فرونسیس است.
کاربرد تعبیر فرونسیس در یونان پیشینهای بسیار دیرینه دارد. هومر، شاعر و داستانسرای یونانی حدود قرن نهم یا هشتم (و به روایتی هفتم) قبل از میلاد مسیح، یعنی چند قرن قبل از افلاطون و ارسطو از واژه فرونسیس استفاده کرده است.
اما فرونسیس نیست؟ شاید کوتاهترین پاسخ و البته نخستین پاسخ این باشد که فرونسیس انبوه اطلاعات نیست. فرونسیس یک دانش نظری منسجم نیز نیست. نکته دیگر اینکه فرونسیس تعلیم دادنی نیست. فرونسیس با واقعیت و امور زمانمند، مکانمند، غیرثابت و صیرورتپذیر سر و کار دارد (خودآگاهی تاریخی و عدم غرقه شدن در اصول حکمی کلی و ضروی، بلکه درک واقعیتهای تاریخی). فرونسیس نوعی آگاهی است، اما نه از سنخ آگاهیهای مفهومی، نوعی آگاهی زیسته و تجربیات غیرمفهومی و غیرنظری بشری است. فرونسیس حاصل همزبانی با هستی و قیام در حقیقت است.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما