به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین استان چهارمحال وبختیاری، قدرتالله غفاری، از مردان بزرگ و بیادعای روزهای دفاع مقدس، در جوانی با شنیدن ندای امام خمینی(ره) بیدرنگ لباس رزم بر تن کرد و به صف سربازان عاشورایی پیوست. او ایمان، غیرت و عشق به میهن را نه در کلمات، بلکه در میدان نبرد معنا کرد و بارها مرگ را از نزدیک دید.
در یکی از عملیاتهای سنگین، ترکش و موج انفجار بدنش را از هم شکافت و او را تا آستانه شهادت پیش برد. پزشکان امیدی به بازگشتش نداشتند، اما اراده خداوند بر این بود که هنوز فصلهای دیگری از زندگیاش نوشته شود. او دوباره چشم گشود؛ زخمی، اما زنده، و با قلبی که بیشتر از همیشه به عشق ولایت و حسین(ع) میتپید.
سالها با درد جراحت و حملات مکرر تشنج گذشت، اما هیچگاه اخم بر پیشانیاش ننشست. او لبخندش را با درد معامله نکرد و ایمانش را در طوفان سختیها حفظ نمود.
در سال ۱۳۹۸، هنگامی که شمیم اربعین در کوچهپسکوچههای دلها پیچیده بود، شوق زیارت حرم سیدالشهدا(ع) آرام و قرارش را ربود. خانواده نگران بودند، پزشکان هشدار میدادند، اما او با لحنی آرام و مطمئن گفت: «من باید بروم؛ شاید این آخرین سفرم باشد.» در روزهای پایانی ثبتنام، در حالی که همهچیز ناممکن به نظر میرسید، گویی آسمان درهای خود را گشود و معجزهای رخ داد؛ کاروانی جا باز کرد و نام قدرتالله در فهرست زائران حسین(ع) ثبت شد.
سفر آغاز شد. در هر قدم، نگاهش به افق بینالحرمین گره خورد و زمزمه لبهایش «یا حسین» بود. برخلاف پیشبینیها، مسیر را با آرامش طی کرد. زیارتش را با اشک و نجوا به پایان رساند؛ گویی روحش را در حرم جا گذاشته بود و تنها جسمش به وطن بازمیگشت.
شب بازگشت به تهران، با خانواده تماس گرفت و گفت: «فردا صبح به کرج میآیم.» خانواده از شوق آمدنش، پلاکاردهای خوشامد نصب کردند. همه منتظر دیدار بودند.
اما صبح که رسید، داستان دیگری رقم خورد. او نماز صبحش را با آرامشی وصفناپذیر خواند، لبهایش را با ذکر حسین(ع) تر کرد، و در حالی که بوی کربلا هنوز در جانش موج میزد، آرام پر کشید؛ این بار، بیبازگشت.
قدرتالله غفاری، جانبازی که روزی تا آستانه شهادت رفته و بازگشته بود، سرانجام در ایام اربعین حسینی، با دلی سرشار از عشق و زیارت تازه، به کاروان شهیدان پیوست. نامش ماندگار و یادش، همچون پرچم عزای حسین(ع)، تا همیشه برافراشته خواهد ماند.
السلام علیک یا اباعبدالله
نظر شما