۰ نفر
۱۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۲
آیا علم توانست اسطوره را کنار بزند؟

سرآخر می توان گفت اگر چه علم جدید، جدال بی رحمانه ای را با اساطیر سامان داد، اما نتوانست حریف را به کلی از میدان به در کند. تفکر آخرالزمانی را به خوبی می توان در برخی ایدئولوژی های نو همانند مارکسیسم، فاشیسم و بنیادگرایی ملاحظه کرد. علاوه بر آن، سینمای معاصر و هالیوود به عنوان مظهر اعلای آن، هنوز هم محل جولان تفکر اسطوره ای است. عناصر آخرالزمانی همانند جدال قهرمان (مسیح) در مقابل ضد قهرمان (دجال) و پیروزی نهایی نیروی خیر را می توان در فیلم های برجسته‌ای مانند «شوالیه تاریکی» «هنکاک» و یا «مرد عنکبوتی» مشاهده کرد.

 با ورود روشنگری به اروپا، بسیاری بر این تصور بودند که با غلبه علم و عقل، جهان پیش روی ما، از دین و اسطوره خالی خواهد شد و علم، کار تفسیر جهان را برعهده خواهد گرفت. متفکران بزرگی مانند وبر و هابرماس، سیر تحول تاریخ را به سوی عقلانیت می بینند، اما اسطوره شناسان برجسته‌ای مانند یونگ، الیاده و کمبل، نظر دیگری دارند. 

اسطوره (Myth)، از میتوس یونانی (Mythos) به معنای سخن، داستان و افسانه می‌آید. اساطیر، روایت‌هایی کهن درباره ایزدان، پدیده‌های طبیعی و فراطبیعی بودند که انسان عصر باستان برای فهم جهان پیرامون خود به آن چنگ می‌زد. یونانیان، در مقابل میتوس، لوگوس (Logos) را به کار می بردند که به معنای استدلال و کلام منطقی بود. البته لوگوس گاهی به معنای قانون کلی حاکم بر هستی نیز استفاده می شد. 

همان گونه که آوردم، در دوران جدید، اندیشمندانی مانند وبر و هابرماس اعتقاد داشتند که تاریخ در جهت عقلانیت و خروج اسطوره از زندگی بشر حرکت می کند. عقلانیت، هسته اصلی منظومه فکری ماکس وبر را تشکیل می‌داد. از نظر این متفکر، در دوران جدید، علم، به راززدایی از جهان می‌پردازد و آن را عقلانی و پیش‌بینی پذیر می کند.

به باور وبر، افسون زدایی از جهان، طی دو مرحله انجام می شود: در ابتدای تاریخ و در جوامع قبیله ای، خدایان و اساطیر، در همه جا حضور داشتند و انسان ابتدایی با استفاده از آن، به مهار واقعیت و فهم جهان پیرامون خود پرداخت. با ظهور ادیان بزرگ توحیدی، بساط خدایان متعدد برچیده شد و ارزش‌های گوناگون زندگی آدمی، در یک نظام کلی معنایی گردآوری شد.

ماکس وبر، از این مرحله به عنوان مرحله اول افسون زدایی یاد کرد. مرحله ای که خدایان، ارواح، سحر و جادو، جای خود را به نظام منظمی از احکام نظری و عملی واگذار کردند. روحانیون تلاش کردند تا با گذر از اساطیر، تبیین های عقلانی از طبیعت و اجتماع انسانی ارائه کنند و به کمک احکام دینی، به مهار واقعیت بپردازند.

اما این پایان کار نبود. با رشد دانش، مرحله دوم افسون زدایی اتفاق افتاد. در این مرحله، علم و تکنولوژی، ادیان توحیدی را به عنوان اموری غیرعقلانی شناختند و زیرپای آن ها را جارو کردند. در این دوره بود که علم، جای مذاهب را گرفت و افسون زدایی کامل شد.

یورگن هابرماس نیز تاریخ جهان را غایتمند می دانست و سیر آن را به سوی عقلانی شدن می دید. این متفکر، در نظریه تکامل اجتماعی خود از سه دوره در زندگی بشر سخن می‌گوید. از نظر وی، انسان از سه مرحله ابتدایی، سنتی و مدرن می گذرد، که به ترتیب با جهان بینی های اسطوره‌ای، دینی-متافیزیکی و علمی- فلسفی تناسب دارد.

مرحله اول، دوران ابتدایی یا نوسنگی (Neolithic) را دربر می گیرد. در این مرحله، سازمان جامعه بر خویشاوندی استوار است. در چنین حالتی، فرد، جامعه و طبیعت، در پیوستگی با هم به سر می برند و همه آن‌ها زیر تاثیر اسطوره ها و خدایان متعدد قرار دارند.

در مرحله دوم، جهان از تمدن های باستانی همچون مصر، به تمدن های پیشرفته تری گذر کرد. در این مرحله، دین و سنت، اساس آگاهی بشر را تشکیل می داد، اما تفاوت آن با مرحله ابتدایی این بود که سنت ها، توسط دین یاران عقلانی شد.

مرحله آخر تکاملی از نظر هابرماس، از رنسانس آغاز شد و دوران مدرن را دربرگرفت. در این دوره، اعتبار احکام دینی و متافیزیکی کاهش یافت و جهان بینی علمی- فلسفی، برجای آن تکیه زد.

اما واقعیت این است که برخلاف نظر متفکرانی مانند وبر و هابرماس، اسطوره ها در جهان ما حضور دارند و مداوم در حال بازتولید و نو شدن هستند. کارل گوستاو یونگ، اساطیر را خِرد انباشته ای می دانست که از درازنای تاریخ عبور کرده، به دست ما رسیده است.

جوزف کمبل، برای اسطوره کارکرد تربیتی قایل است و اعتقاد دارد که انسان امروز برای غلبه بر بحران های زندگی مدرن، مانند تنهایی، اضطراب و رویارویی با مرگ، به راهنمایی اسطوره نیازمند است. از نظر کمبل، هر چیزی که وارد رویای جمعی بشر شود، به موقعیتی اسطوره‌ای دست می یابد. او سینما را معبدی جدید می داند که هنرپیشگان آن به موقعیت ایزدان اساطیری پهلو می‌زنند. 

سرآخر می توان گفت اگر چه علم جدید، جدال بی رحمانه ای را با اساطیر سامان داد، اما نتوانست حریف را به کلی از میدان به در کند. تفکر آخرالزمانی را به خوبی می توان در برخی ایدئولوژی های نو همانند مارکسیسم، فاشیسم و بنیادگرایی ملاحظه کرد. علاوه بر آن، سینمای معاصر و هالیوود به عنوان مظهر اعلای آن، هنوز هم محل جولان تفکر اسطوره ای است. عناصر آخرالزمانی همانند جدال قهرمان (مسیح) در مقابل ضد قهرمان (دجال) و پیروزی نهایی نیروی خیر را می توان در فیلم های برجسته‌ای مانند «شوالیه تاریکی» «هنکاک» و یا «مرد عنکبوتی» مشاهده کرد.

216216

کد خبر 2138590

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار