به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محمد ابوالحسنی در سرویس دین و اندیشه ایبنا نوشت: بهنام جودی، مترجم و پژوهشگر فلسفه سیاسی، اخیراً به نگارش و انتشار مجموعهای دست زده تحت عنوان «بحران در آگاهی اروپایی». وی قبلاً آثاری را در حوزه تاریخ مفهومی و اندیشه سیاسی به فارسی ترجمه کرده بود و اکنون به پروژهای جاهطلبانه برای تالیف دست یازیده است.
مجموعه بحراناندیشی با عنوان فرعی «اندیشه سیاسی جدید و بحراناندیشی» یک روایت تاریخی کلی از تکوین مفاهیم فلسفی و سیاسی مدرن در اروپا به دست میدهد. در این کتاب متوجه میشویم که نقاط کلیدی و چرخشهای اندیشه اروپایی در چه شرایطی رخ دادهاند، میفهمیم که اندیشه سیاسی مدرن در اروپا چگونه تکوین یافت و چگونه آن زبان سیاسی و فلسفی پدید آمده که ما وارثش هستیم. دامنه زمانی مورد بررسی در این مجموعه گسترده است به طوری که خاستگاههای مدرنیته را شامل میشود. جلد اول از ۱۵۰۰ تا ۱۶۸۰ میلادی را شامل میشود و جلد دوم از ۱۶۸۰ تا ۱۸۳۱ میلادی.
در ابتدای هر دو جلد منابع پراستناد و کلاسیکی معرفی شدهاند که مباحث آنها در سراسر کتاب حضور دارد؛ این متون اغلب مهم هستند و نشانه آشنایی خوب نویسنده: مشروعیت عصر مدرن از هانس بلومنبرگ، نقد و بحران (روشنگری و آسیبزایی جامعه مدرن) از راینهارد کوزلک، لویاتان از توماس هابز، رساله الهیاتی-سیاسی از اسپینوزا، بنیادهای اندیشه سیاسی مدرن از کوئنتین اسکینر، جدال قدیم و جدید در الهیات و سیاسات از سید جواد طباطبایی، اسطوره دولت از ارنست کاسیرر، پدرسالار یا قدرت طبیعی شاهان از رابرت فیلمر و سایر کتب مشابه.

در جلد اول این مجموعه به بحران اندیشه اروپایی در سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۶۸۰ پرداخته شده است. مطالب این جلد در شش فصل تنظیم شدهاند: ۱) بحران در آگاهی پیشامدرن، ۲) بحران در سنت (۱۱۰۰-۱۵۰۰ میلادی)، ۳) بحران سنت و رنسانس (۱۵۰۰-۱۶۰۰ میلادی)، ۴) ماکیاولی، بحران و طرحی برای بنیادگذاری دولت ملی، ۵) آگاهی جدید، بحران و ایدههای نوآیین، ۶) دیالکتیک امنیت و آزادی: تامس هابز، جان لاک و باروخ اسپینوزا. آرای نویسندگان مختلفی در کتاب حضور دارد: لئو اشتراوس، جواد طباطبایی، ارنست کاسیرر، راینهارد کوزلک و شاید مهمتر از همه هانس بلومنبرگ.
مولف بر بحران اندیشه تاکید خاصی داشته و در مقدمه به توضیح جوانب این واژه میپردازد. «نظریهها و ایدههایی مختلف برای توضیح پیدایش و سیر تکوین اندیشه سیاسی و به ویژه اندیشه سیاسی جدید مطرح شده است. در طیفی از این نظریهها، «بحران» در کانون بحثها قرار دارد. البته این نکته را نباید چیزی غیرمعمول یا عجیب در نظر گرفت، چراکه اندیشه و زیست انسان همواره ربطی مستقیم با بحران دارد و انسان اروپایی نیز از این قاعده مستثنی نیست.»
مولف با استناد به توماس اسپریگنز بحرانهای عمده در اندیشه غربی را ذکر میکند: «بحران عدالت آتنی که افلاطون به آن واکنش نشان داد؛ بحران ثبات در باب سامان سیاسی که ماکیاولی آن را طرح میکند؛ بحران امنیت که لویاتان هابز پاسخ آن است؛ بحران مشروعیت که لاک حکومت لیبرالی را مطرح میکند؛ بحران رژیم کهن که اندیشمندان روشنگری در باب آن به اندیشهورزی پرداختهاند؛ بحران نابرابری اخلاقی که روسو برای این وضع ضرورت استفاده از اراده عمومی را طرح کرد؛ بحران اجتماع سیاسی که ادموند برک اصالت سنت را پیش میکشد، و در نهایت بحران سرمایهداری که مارکس فرایند واقعی حرکت در تاریخ را در جهت استقرار جامعه فارغ از اعمال قدرت میخواست.»
به زعم مولف، بحرانها در شکلگیری اندیشهها تاثیر تعیینکنندهای دارند. مولف همچنین به مسئله سکولاریزاسیون اشاره کرده که پیرامون آن بحثهایی در ایران شکل گرفته است؛ وی اشاره میکند که فهم فرایند مدرنیته بدون شناخت تحولاتی که در قرون وسطای متاخر و اندیشه مسیحی رخ داد ممکن نیست. شناخت عصر مدرن نیازمند شناخت بحرانها و مسائلی است که متفکران با آنها دست و پنجه نرم کردهاند و این هم به نوبه خود نیازمند شناخت قرون وسطای متاخر به عنوان ریشه یا زمینه آن مسائل است. بنابراین برای شناخت اندیشه مدرن باید مسائل و چشماندازهای اروپای قرون وسطا را هم بشناسیم.
در فهم متعارف، تاریخ اروپا به سه بخش باستانی، قرون وسطایی و مدرن تقسیم میشود اما امروزه تلاشهایی برای ریزتر کردن این تقسیمبندی یا حذف و بازبینی برخی بخشهای آن وجود دارد و مولف این نکته را لحاظ کرده است. وی با ارجاع به ژاک لوگوف مورخ تذکر میدهد که برهههای مختلف تاریخ اروپایی نمیتوانند به شکل منفک و مستقل نگریسته شده و باید ارتباط درونی آنها بیان شود. مولف در نگارش کتاب تلاش کرده از رویکرد «شرقشناسی وارونه» و «غربشناسی» پرهیز کرده و جستاری با محور مفهوم بحران و تغییر در اندیشه سیاسی مدرن تدارک ببیند. وی روایت خود را از انتهای قرون وسطا آغاز میکند یعنی در قرون ۱۲ تا ۱۵ میلادی که آستانه دوران مدرن شمرده میشود.
مولف بیان میکند که بحران یک مفهوم مدرن و بنیادین بوده اما از ریشه یونانی آمده و در تمامی زبانهای اروپایی شیوع یافته است. در یونانی این کلمه به معنی «جدا کردن»، «انتخاب کردن»، «قضاوت کردن»، «تصمیم گرفتن» و شیوه یا ابزاری برای «خودکاوی» یا «مبارزه کردن» بوده است.

جلد دوم این مجموعه بازه زمانی ۱۶۸۰ تا ۱۸۳۱ میلادی را در بر گرفته و چالش فیلسوفان با بحرانها و مسائل فلسفی این دوران را بررسی میکند. این جلد بر دو جنبش یا جریان فلسفی متمرکز است: «روشنگری» و «ایدئالیسم آلمانی». بخش نخست با عنوان «روشنگری و مناقشه بر سنت» شامل چهار فصل میشود: ۱) تداوم مناقشه بر سنت و پیدایش اندیشه روشنگری، ۲) تکوین جهان بورژوایی: سوژه مدرن و حوزه عمومی، ۳) بحرانآگاهی روشنگری: افقی به جانب آینده، ۴) ژان ژاک روسو: بحران و آزادی. بخش دوم هم با عنوان «بحران روشنگری و پیدایش ایدئالیسم آلمانی: فلسفه آزادی» شامل دو فصل است: ۱) مناقشات درباره خودآیینی سوژه در حوزه عمومی بورژوایی، ۲) بحران روشنگری و ایدئالیسم آلمانی.
برای تعریف روشنگری از همان آغاز پیدایش این جریان در سالهای پایانی قرن هفدهم اختلاف نظر وجود داشته است. این جنبش مدافعانی پرشور و مخالفانی سرسخت داشته است. تاریخ مطالعات مربوط به روشنگری چهار بازه زمانی را از سر گذرانده: در فاز اول، بسیاری از مباحث اساسی روشنگری توسط سرآمدان این جریان مطرح شدند؛ در فاز دوم، که تا سه نسل بعد از انقلاب ۱۷۸۹ میلادی به طول انجامید، واکنشهای محافظهکارانه و انتقادی به روشنگری جلوه کرد؛ در فاز سوم، یعنی بعد از ۱۸۷۰، با تودهای شدن سیاست، علاقه به روشنگری احیا شد؛ و سرانجام در قرن بیستم روشنگری مورد بازاندیشی و مطالعه جدی قرار گرفت، بخصوص با برآمدن فاشیسم و در تلفیق با دیدگاههای پساساختارگرایانه، فمنیستی و …. در قرن بیستم تقابل روشنگری / ضدروشنگری به وضوح در مطالعات مختلف آشکار شد.
یکی از کسانی که به دفاع از روشنگری پرداخت ارنست کاسیرر بود که کتاب فلسفه روشنگری (۱۹۳۲) را نوشت. همچنین اولین مطالعه جدی و مستقل درباره مخالفان روشنگری، احتمالاً مقاله ضدروشنگری (۱۹۷۲) اثر آیزایا برلین است. از نگاه برلین، ضدروشنگری عمری به درازای خود روشنگری دارد. آنچه ضدروشنگران را برانگیخت ایدههای روشنگری بود مبنی بر خودمختاری عقل و برتری روشهای علوم طبیعی به عنوان یگانه روش موثق معرفت. به زعم برلین نوعی «نسبیگرایی» در اندیشه ضدروشنگری برجسته است که در جهان باستان ریشه دارد. استرن هل هم در کتاب سنت ضدروشنگری (۲۰۱۰) به بیان این نظر میپردازد که از قرن هجدهم ما با دو مدرنیته مواجه هستیم: مدرنیته اول روشنگری و مدرنیته دوم ضدروشنگری نامیده میشود.
در بخش مربوط به ایدئالیسم آلمانی، مولف اظهار میکند که این جریان به لحاظ جایگاه، تاثیر و شکوفاییاش با عصر طلایی آتن مقایسه میشود. در ایدئالیسم آلمانی چهرههای شاخصی همچون کانت، راینهولد، یاکوبی، فیشته، هگل و شلینگ حضور دارند. ضدروشنگری آلمانی که در قالب رمانتیسم ظهور یافت و متفکرانی همچون هلدرلین، نووالیس، شلگل و شلایرماخر را شامل میشد تاثیر ویژهای بر تکوین ایدئالیسم آلمانی گذاشت. به نظر مولف، آگاهی ما ایرانیان از تحولات فکری ایدئالیسم عمدتاً از رهگذر آثار انگلیسی بوده است و کمتر متنی را میتوان در زبان فارسی یافت که مولف آن آلمانی بوده باشد.
بنابراین برداشت تاریخی و فکری دنیای انگلیسیزبان در برداشت ما از تفکر آلمانی نیز بازتابیده است. برداشت انگلیسیزبان تا مدتها تحت تاثیر فلسفه تحلیلی، تصویر یکسویهای از تفکر آلمانی را ارائه میداد اما به تدریج این برداشت گستردهتر شد و فیلسوفان و اندیشمندان فرهنگی پدید آمدند (چارلز تیلور، ریچارد رورتی، استانلی کاول، آیزایا برلین، تری ایگلتون، تزوتان تودوروف، ژاک دریدا) که تصویر جامعتری از تفکر آلمانی عرضه کردند.
سخن پایانی
بحران در آگاهی اروپایی (اندیشه سیاسی جدید و بحراناندیشی) نوشته بهنام جودی در دو جلد توسط شرکت هزاره سوم اندیشه منتشر شده است. این کتاب، راهنمایی بر اندیشه فلسفی و سیاسی مدرن، از خاستگاههای قرون وسطایی آن تا قرن نوزدهم، بوده و برای دانشجویان فلسفه، جامعهشناسی و علوم سیاسی و همچنین علاقهمندان فلسفه مدرن مفید است.
۲۱۶۲۱۶







نظر شما