خاطرات ناصرالدین‌شاه: کوفه شهری است خراب، به جز تل خاک چیزی نیست

محرابی که حضرت امیرالمؤمنین را ضربت زده‌اند، در سمت دیوار رو به جنوب که قبله است بود. مردم و زوار، آن‌قدر یادگار در اطراف محراب و دیوارها و غیره نوشته بودند - با ذغال و مرکب و غیره - که حساب نداشت، کمال فضولی و بی‌ادبی است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز جمعه پانزدهم رمضان ۱۲۸۷ (۱۸ آذر ۱۲۴۹) نوشت: امروز صبح سوار شده رفتیم به مسجد کوفه، مسجد سهله، قبر مسلم‌بن‌عقیل، هانی‌ابن‌عروه، شهر کوفه. رو به مشرق رفتم، از صحرای بالای وادی‌السلام انداختیم رفتیم، تا رسیدیم.

به نهر وکیل‌الملک مرحوم که می‌خواهد آب شیرین از فرات بیاورد به نجف؛ اما حاصلی الی حال نبخشیده است، بی‌فایده شده است، ان‌شاء‌الله تا بعد چه شود. پلی خاکی داشت، از آن‌جا عبور کردیم. تیمورمیرزا، امین‌الملک، هاشم، میرزا علی‌خان، عرفانچی، پاشایان، یحیی‌خان و غیره، امین‌السلطان بودند. قدری که راه رفتیم گرسنه شدم، در صحرا به ناهار افتادیم. ناهار خورده، بعد سوار کالسکه شده، رو به مسجد کوفه راندیم تا رسیدیم به نهر بزرگ قدیمی - یا خندق و قلعه کوفه بوده است، الله اعلم – آن‌جا سوار اسب شده، داخل خرابه‌های کوفه شدم. الحمدلله تعالی که شهری است خراب، به جز تل خاک چیزی نیست، مثل شهرری، آجرهای کوچک ریخته است. رسیدیم مسجد کوفه. وزیر خارجه، حسام‌السلطنه، پاشایان، والی‌پاشا، کامل‌پاشا، علی‌بیگ و غیره دم در مسجد ایستاده بودند. پیاده شدم.

اول بعضی محوطه‌هاست برای بستن مال و غیره. چاه آب و آب‌انبار و شیر گذاشته‌اند به آب‌انبار. جای متعفنی بود. بعد داخل مسجد می‌شود. حیاطی است بزرگ، دور تا دور حُجره و مثل طاق‌نماطور، شبیه به اطراف مدرسه دارالفنون طهران، اما بی‌ستون دراز؛ این‌جا پایه زده طاق‌نماطوری است دور تا دور - یعنی شبستان است - وسط مسجد که حیاط باشد، مقام‌های اولیا و انبیا و امام‌ها است که در هر یک سکویی از آجر ساخته‌اند، با یک محراب بلندی که قبله را مشخص کرده‌اند. باید در هر مقام دو رکعت نمازی کرد. یک میل سنگی به ارتفاع دو ذرع در مقام امام محمدتقی علیه‌السلام بود که به کلفتی یک بغل آدم است. هرکس او را بغل می‌کرد، اگر دستش به هم نمی‌رسید می‌گفتند حرام‌زاده است - یعنی همچه می‌گویند – والی‌پاشا مردم را برده بود آن‌جا، می‌گفت میل را بغل کنند، شوخی می‌کرده است.

محرابی که حضرت امیرالمؤمنین را ضربت زده‌اند، در سمت دیوار رو به جنوب که قبله است بود. مردم و زوار، آن‌قدر یادگار در اطراف محراب و دیوارها و غیره نوشته بودند - با ذغال و مرکب و غیره - که حساب نداشت، کمال فضولی و بی‌ادبی است.

بعد رفتم، از دیوار سمت مشرق مسجد دری است می‌رود به مقبره مسلم‌ابن‌عقیل؛ آن‌جا هم حیاطی است بزرگ و محوطه‌ای است طاق‌نماطور - دورتادور - اما مقبره در گوشه است. گنبدی دارد، ضریحی دارد برنجی که مادر آقاخان محلاتی ساخته است.

خادم و زیارت‌نامه‌خوان داشت. زیارت کردیم. چهار تا تخم‌مرغ شترمرغ از میان ضریح از بالا آویزان کرده بودند، گویا وقف کرده‌اند. اِزاره توی گنبد ان‌شاء‌الله باید سنگ شود. توی گنبد هم با بالای گنبد باید کاشی بشود. فرش هم باید از تازه بیندازند. روبه‌روی مسلم، مقبره و گنبد دیگر است، قبر هانی است آن‌جا هم رفته زیارت شد، اما قبر هانی ضریحی چیزی ندارد؛ همان قبر است، فقط پیدا است. حکم شد این‌جا را امین‌الملک تعمیر کند و ضریح چوبی بگذارد.

بعد آمدم در محراب و مقام حضرت امیر علیه‌السلام، نماز ظهر و عصر را خواندم. بعد سوار شده رفتم کنار مجدن و فرات؛ یک میدان اسب بود. کنار این آب را تازه بنای آبادی گذاشته‌اند، ده سال پیش از این هیچ آبادی نبوده است. از آب فرات - نه از رودخانه اصلی فرات، بلکه از فاضلاب و شعبه‌ای است از فرات که نشر کرده است - به این‌جاها نهر می‌کنند، به زمین می‌نشیند. باغ و نخلستان، سبزی‌کاری‌های خوب از هر قسم، پنبه، درخت هلو و غیره، میوه‌جات، کاهو، درخت گزهای بزرگ، از هرجور درخت کاشته‌اند. بسیار خوب زراعت می‌شود. کل رعیتش هم از عجم است، بوشهری، خراسانی، اصفهانی، تبریزی، از همه ولایات آمده این‌جا زراعت می‌کنند. چند درّاجی هم از توی باغات پرید، امین‌خلوت با قوش گرفت. جایش خوب نیست برای شکار.

از باغات گذشته، رفتیم کنار آب چمن بود. عرض آبادی و باغات کم است، اگر دویست ذرع بشود، اما به طول رودخانه آبادی است – این‌ور و آن‌ور آب.

مقبره حضرت یونس(ع) این طرف آب، لب آب بود. گنبد بارگاهی داشت. نرفتم به زیارت. یک مرغ سقّای خری در آب نشسته بود. سیاچی سوار نو شد، رفت نزدیک، با چهارپاره زد افتاد روی آب. آدم آقاوجیه - محمد قزوینی - که خیلی ناپاک است، گفتیم لخت شد، اسب را هم لخت کرده، سوار شد زد به آب. قدری که اسب رفت، به شنا افتاد، بعد باز بیرون آمد، الی آن طرف آب رفت. در این بین مرغ سقّائی که سیاچی زده بود توی آب بود. محمد از اسب پایین آمده، مرغ را با یک دستش گرفت، با یک دست هم دم اسب را گرفت، اسب شنا کرده - اسب و آدم، مرغ – همین‌طور آمدند این طرف، خیلی کار کرد.

خلاصه کسانی که از کربلا از روی آب به نجف می‌آیند، باید از همین‌جا از پهلوی مقبره یونس(ع) بیرون آمده، در مسجد کوفه سوار الاغ بشوند، یا پیاده بروند شهر نجف؛ اما محقق که یک روز پیش از ما از کربلا درآمده بود از راه آب به نجف بیاید، هنوز نرسیده است، بسیار تعجب کردم، نمی‌دانم چه شده است.

خلاصه سوار شده، از کوچه‌باغی کوچک و کم‌طول گذشته، به صحرا افتادیم. رفتیم مسجد سهله. این‌جا هم مثل مسجد کوفه است - اما کوچک‌تر - به همان ترکیب است. وسط این هم مقامات انبیا و اولیا دارد که همان‌طور سکو و محراب ساخته‌اند. قدری ایستاده، برگشتم سوار کالسکه شده، از دم مقبره کمیل ابن زیاد که بسیار چهاردیوار کوچکی بود گذشته از همان راهی که صبح آمده بودیم رفتم به منزل.

شب خوابیدیم. یوشی.

منبع: منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۱۹۶-۱۹۳

۲۵۹

کد مطلب 2153736

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 11 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین