چرا «خاموشی اجتماعی» از فریادهای خیابانی خطرناک‌تر است؟

اتفاقات اخیر تهران شاید در ظاهر نزاعی بر سر قیمت‌ها باشد، اما در عمق، نشانه تلاش جامعه برای بازتعریف رابطه خود با آینده است. جامعه ایرانی امروز در نقطه‌ای ایستاده که ناچار است به این پرسش پاسخ دهد که چگونه می‌خواهد در شرایط بی‌ثباتی اقتصادی و سیاسی، زندگی جمعی خود را معنادار نگه دارد. پرسش اصلی امروز این نیست که چرا بازاریان اعتراض کردند، بلکه این است که جامعه چگونه به مرحله‌ای رسید که بخش‌های مختلف آن ناچار به بیان اعتراض شدند به ویژه از این زاویه که بعد از جنگ ۱۲ روزه هنوز با پاداش متناسب با عمل بزرگ خود مواجه نشده اند. پاسخ به این پرسش نه در یک تصمیم اقتصادی خلاصه می‌شود و نه در یک اقدام مقطعی. برای پاسخ به این سوال، به تحولی جدی در نگاه به مردم، در فهم معنای امنیت اجتماعی و در اهمیت دادن به احساس عمومی جامعه نیازمندیم.

گروه اندیشه: خانم فرشته حقیقی پژوهشگر فرهنگ و رسانه، در یادداشتی که متن آن را در اختیار خبرآنلاین قرار داده، به ابعاد و عمق اعتراضات این روزها در بازار تهران می پردازد. او معتقد است،  اعتراضات اخیر بازار تهران، دیگر یک کنش صرفاً صنفی بر سر قیمت ارز نیست؛ بلکه هشداری است جدی،در باره «زندگی کردن» در استرس «لحظه به لحظه و تلاش برای بقا» که چشم انداز روشنی در باره آن متصور نیست.  این متن به بررسی فرآیندی می‌پردازد که در آن فشار اقتصادی به یک بحران روحی روانی اجتماعی مزمن بدل شده و بازار را به آینه‌ای برای نمایش بی‌اعتمادی، خستگی و ابهام در لایه‌های عمیق اجتماعی تبدیل کرده است. این تحلیل به پیوند میان «بازار»، «روان‌شناسی توده» و «بحران معنا»، در جامعه ایران پرداخته و در آن « فراتر از یک گزارش اقتصادی، صرف به کالبدشکافی لایه‌های زیرین جامعه ایران می پردازد. این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد.

****

  اعتراض‌ها و اعتصاب‌های اخیر که از دل تهران و با محوریت بازاریان دیده شد، فقط یک رخداد صنفی نیست. این اتفاق را باید به‌عنوان بخشی از یک تصویر بزرگ‌تر دید؛ تصویری که در آن جامعه نه صرفا با تورم و گرانی، بلکه با نوعی از دست رفتن احساس امنیت روانی و اجتماعی مواجه شده است. ما با جامعه‌ای طرف هستیم که سال‌ها در معرض فشار اقتصادی بوده اما امروز فراتر از فشار معیشتی، با بحران معنا و پیش‌بینی‌پذیری مواجه شده است. مردم دیگر فقط نگران دخل و خرج نیستند، نگران این هستند که چگونه می‌شود در جهانی که هر روز تغییر می‌کند، زندگی معناداری ساخت.

عبور از اقتصاد به جامعه

در تحلیل این رویداد نباید گرفتار تقلیل گرایی شویم. اعتراض به قیمت ارز و طلا سطح آشکار ماجراست. در لایه عمیق‌تر، مسئله مربوط به احساس بی‌ثباتی در نظام اجتماعی است. وقتی قواعد اقتصادی دائما تغییر می‌کند، وقتی ارزش‌ها هر روز در حال جابه‌جایی است، وقتی سیاست‌ها دیرهنگام توضیح داده می‌شود یا اساسا برای مردم قابل فهم نیست، جامعه به نقطه‌ای می‌رسد که تجربه روزمره‌اش آمیخته با اضطراب و تردید می‌شود.

این وضعیت فقط اعداد را متزلزل نمی‌کند، بلکه رابطه مردم با آینده را متزلزل می‌کند. جامعه‌ای که آینده‌اش را نمی‌فهمد، دیر یا زود نسبت به حال خود نیز بی‌اعتماد می‌شود. به همین دلیل آنچه در تهران دیده شد نه یک واکنش لحظه‌ای، بلکه بازتاب یک وضعیت مزمن است که در عمق جامعه رسوب کرده است.

تبدیل فشار اقتصادی به بحران روانی

هر جامعه‌ای ظرفیت مشخصی برای تحمل فشار اقتصادی دارد. اما آنچه امروز مسئله را جدی‌تر می‌کند این است که فشار اقتصادی به بحران روحی روانی ، و بحران معنا بدل شده است. مردم دیگر با دشواری‌های اقتصادی به عنوان یک مشکل بیرونی برخورد نمی‌کنند، بلکه آن را بخشی از تجربه زیسته خود می‌دانند. اضطراب به عنصر همیشگی زندگی تبدیل شده و این خطرناک‌ترین مرحله است. جایی که ناامنی، نه به عنوان استثنا، بلکه به عنوان قاعده تجربه می‌شود.

در چنین شرایطی، انسان‌ها به جای برنامه‌ریزی برای آینده، به مدیریت لحظه به لحظه زندگی مشغول می‌شوند. افق دید کوتاه و تصمیم‌ها صرفا واکنشی شده، جامعه به حالت بقا فروکاسته می‌شود. جامعه در این حالت زندگی نمی‌کند، خود را حمل می‌کند. این همان لحظه‌ای است که باید از آن ترسید.

بازار به عنوان نشانه، نه مسئله

بازار تهران در این میان فقط یک نهاد اقتصادی نیست. بازار در ایران تاریخی طولانی به عنوان یک نهاد اجتماعی داشته است. وقتی بازار معترض می‌شود، یعنی لایه‌ای از جامعه که معمولا به تعادل و انعطاف مشهور است، احساس کرده است که دیگر نمی‌تواند با شرایط کنار بیاید. به همین دلیل باید اعتصاب بازاریان را نه به عنوان یک مسئله برای اعتراض، بلکه به عنوان نشانه‌ای از یک وضعیت کلی‌تر اجتماعی دید.

بازار آینه‌ای شده است که تصویر بی‌اعتمادی، خستگی و ابهام اجتماعی را بزرگ‌تر نشان می‌دهد. وقتی نهادی که همیشه نقشی تثبیت کننده در جامعه داشته است دچار بی‌قراری می‌شود، این یعنی موج بی‌ثباتی فراتر از یک گروه خاص از مردم رفته و به لایه‌های گسترده‌تری سرایت کرده است.

از اعتراض تا خاموشی اجتماعی

در تحلیل این رخدادها نباید فقط از اعتراض ترسید. اعتراض در بسیاری مواقع نشانه زنده بودن جامعه است. جامعه‌ای که اعتراض می‌کند یعنی هنوز امید دارد که شنیده شود. اما خطر جایی آغاز می‌شود که جامعه به سکوت برسد. جایی که دیگر نه فریادی می‌زند، نه مطالبه‌ای دارد و نه امیدی به گفت‌وگو. این نقطه آغاز یک خاموشی اجتماعی است که از هر اعتراض خیابانی خطرناک‌تر است.

اگر اعتراض‌ها بازتاب یک بحران اجتماعی است، خاموشی بازتاب یک شکست اجتماعی است. جامعه‌ای که به این نقطه برسد، دیگر نه نیروی جمعی دارد، نه آرمان مشترک و نه توان بازسازی خود. از این رو اعتراض اخیر را باید به عنوان مرحله‌ای هشداردهنده دید، مرحله‌ای که می‌گوید جامعه هنوز زنده است اما رنج می‌کشد.

ضرورت بازسازی اعتماد اجتماعی

در چنین شرایطی حتی اگر نوسانات اقتصادی مهار شود، اگر سازوکار اعتماد بازسازی نشود، مسئله همچنان باقی می‌ماند. مردم فقط ثبات قیمت نمی‌خواهند، ثبات معنا می‌خواهند. آنها نیاز دارند احساس کنند که در یک نظم قابل فهم زندگی می‌کنند، نظمی که بر پایه توضیح، شفافیت، گفت‌وگو و مسئولیت ساخته شده باشد.

اعتماد اجتماعی مهم‌ترین سرمایه‌ای است که اگر از دست برود هیچ سیاست اقتصادی قادر به جبران آن نیست. اعتماد همان چیزی است که زندگی جمعی را معنادار می‌کند و اگر نباشد، جامعه به مجموعه‌ای از افراد پراکنده تبدیل می‌شود که هر کدام فقط به فکر حفظ بقای خود هستند.

جامعه در آستانه بازتعریف خود

اتفاقات اخیر تهران شاید در ظاهر نزاعی بر سر قیمت‌ها باشد، اما در عمق، نشانه تلاش جامعه برای بازتعریف رابطه خود با آینده است. جامعه ایرانی امروز در نقطه‌ای ایستاده که ناچار است به این پرسش پاسخ دهد که چگونه می‌خواهد در شرایط بی‌ثباتی اقتصادی و سیاسی، زندگی جمعی خود را معنادار نگه دارد.

پرسش اصلی امروز این نیست که چرا بازاریان اعتراض کردند، بلکه این است که جامعه چگونه به مرحله‌ای رسید که بخش‌های مختلف آن ناچار به بیان اعتراض شدند به ویژه از این زاویه که بعد از جنگ ۱۲ روزه هنوز با پاداش متناسب با عمل بزرگ خود مواجه نشده اند. پاسخ به این پرسش نه در یک تصمیم اقتصادی خلاصه می‌شود و نه در یک اقدام مقطعی. برای پاسخ به این سوال، به تحولی جدی در نگاه به مردم، در فهم معنای امنیت اجتماعی و در اهمیت دادن به احساس عمومی جامعه نیازمندیم.

اگر صدای جامعه شنیده شود، هنوز می‌توان اعتماد را بازسازی و امید را احیا کرد. اما اگر این نشانه‌ها نادیده گرفته شود، جامعه به سمت وضعیتی خواهد رفت که در آن بی‌اعتمادی نه یک حادثه، بلکه یک وضعیت پایدار خواهد شد. و این همان جایی است که وعده دادن برای بهبود شاخص های اقتصادی دیگر کارگر نخواهد افتاد.

فرشته حقیقی- پژوهشگر فرهنگ و رسانه

۲۱۶۲۱۶

کد مطلب 2163486

برچسب‌ها

داغ ترین های لحظه

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 9 =