۰ نفر
۱۴ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۳

این شعر را استاد ابوالفضل زروئی نصر آباد تقدیم کرده به «همرزمان احساسمندم که با سلاح شعر نو، پدر هرچی نارسایی است را (!) در آورده اند!»

بیا ای مهربان تر
بیا ای ذهن تبدار چغندر!
به حال بنده بنگر
ببین دستان بی انصاف فرهنگ
چطوری بنده را اینجا تک انداخت
الاغ بد لگام بخت و اقبال
به مخلص جفتک انداخت
من اکنون شاعری آوازه خوانم
جوانم
پر است از شعر نو، احساسدانم!
***
تمام شعرهای من قشنگ است
مضامین کلام بنده شادند
گشادند
ولی سوراخ رزق بنده تنگ است!
در این جا اندکی جای درنگ است!
***
بله، من شاعر عصر فضایم
برای این که از امواج موزون کلاسیک،
جدایم
- به جان بچه هایم !_
زبان بنده مقداری دراز است!
چرا؟ چون شعر من پر رمز و راز است!
بیا ای جان شیرین!
بیا پهلوی من یک لحظه بنشین
بیا از راهیان شعر نو شو
کنار دفتر شعرم «ولو» شو
بخوان از دفترم، شعری به صد شوق
بگو: «به به، به این ذوق! »
***
هلا! ای آشنای احتمالی
از این اشعار عالی
بگیر از من دو کیلو
به جایش
بده یک کاسه از آن آش آلو!
که این، با آن یکی، از حیث تأثیر
ندارند هیچ توفیر!

 

 

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 233134

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 6 =