انتخاب بهترین فیلمهای تاریخ سینما از سوی مجله «سایت اند ساند» و رقابت بین دو فیلم محبوب این روزها در صدر اخبار سینمایی جهان و ایران قرار دارد.
نکته جالب در این میان، واکنشهای دامنهدار علاقمندان وطنی به نتیجه این نظرسنجی و کسب رتبه اول توسط «سرگیجه» آلفرد هیچکاک و دوم شدن «همشهری کین» اورسن ولز پس از 50 سال است.
خیلی طبیعی است که هر یک از این دو فیلم طرفداران خاص خود را داشته باشند و هر گروهی با لحظههای خاص، حال و هوا یا وجوه دیگر این فیلمها همذاتپنداری کرده و طبعاً از اول یا دوم شدن آنها خوشحال یا ناراحت شوند.
اما نکتهای که ورای سلیقه شخصی، وجوه هنری، تعصب به یک فیلمساز یا فیلم و ... اهمیت دارد و غیر قابل تغییر است، جایگاه انکارنشدنی این دو فیلم کلاسیک در کارنامه کارگردانانشان و البته تاریخ سینما است.
به همان شدت که «سرگیجه» در کارنامه پرافتخار هیچکاک به عنوان نقطه تلاقی هنر این فیلمساز مولف در ایجاد ترس و تعلیق و دلهره و همچنین تکیه بر ابعاد روانشناختی ترس و البته هزاران وجه دیگر اهمیت دارد، «همشهری کین» نیز به عنوان یک اثر نمونهوار در بازی با الگوی روایت خطی، جایگاهی را به خود اختصاص داده که با هیچ تغییر رتبهای کمرنگ نمیشود.
الگوی روایتی «همشهری کین» آنچنان با ظرافت و هنرمندانه طراحی شده که با گذر سالها و تجربههایی که در عرصه ساختارشکنی در روایت شده، همچنان زنده و پویا و قابل تعمیم به قصههای امروزی و مدرن است.
بهروزترین نمونه این اقتباس در سینمای ایران هم به فیلم «بیخداحافظی»؛ تازهترین ساخته احمد امینی برمیگردد که در جشنواره سیام فجر به نمایش درآمد و قرار است بعد از «خوابم میاد» در سینماها اکران شود.
فیلمی که با تکیه بر ساختار روایی «همشهری کین» زندگی دراماتیزه شده رضا صادقی؛ خواننده محبوب پاپ را روایت میکند و به دلیل اقتباس وفادارنه و البته ایرانیزه از این ساختار، هم جذابیت کشف سویههای اقتباس را برای مخاطب علاقهمند به سینما دارد هم جذابیت پرداختن به زندگی یک خواننده مشهور در قالب اثری داستانی که با تخیلپردازی نمایشی شده است.
طبعاً از این سطور برداشت میشود که نگارنده هم جزو علاقهمندان فیلم خاطرهانگیز ولز است که اصراری به انکار آن نیست. اما تأکید این سطور بر این است که علاقمندی و تعصب به این فیلم دلیل بر این نمیشود که بخواهیم برای ارزشگذاری به فیلم محبوبمان، جایگاه فیلم بهیادماندنی هیچکاک را تقلیل داده یا کمرنگ کنیم و بالعکس.
این رفتاری است که متأسفانه این روزها در فضای یادداشتهای مرتبط حس میشود و با فضای این هنر فرهنگساز همخوانی ندارد. شاید این رفتارها در حوزهای مثل ورزش فوتبال و ... عادی به نظر بیاید و حتی به اشتباه، نمک آن فضا و حال و هوا محسوب شود اما وقتی راه به فضای سینما پیدا میکند، ناخوشایند بودن آن بیشتر رخنمایی میکند.
اینهم یکی دیگر از رفتارهایی است که میبینیم این روزها از ورزش به فضای فرهنگ و سینما سرایت کرده در صورتیکه در یک جامعه و فضای سالم این سینما است که باید بر سایر عرصهها تأثیر بگذارد و فرهنگسازی کند. اما هوای سینمای ما این روزها با ابرهای متراکم پر شده بدون آنکه بارانی در راه باشد.
*مؤخره: یادم هست سالهای اول تجربهاندوزی که در کارگاه نقد آقای روبرت صافاریان –که از ایشان بسیار آموختهام- شرکت کردم، همان اول صحبت و معارفه خیلی جدی به ما گفتند: اگر کسی «همشهری کین» را ندیده حق اظهار نظر ندارد! چند نفر از ما خوشحال شدیم که فیلم را دیدهایم و شروع به گفتوگو کردیم و جلسه به پایان رسید. تازه در پایان جلسه متوجه دوستی شدیم که در طول جلسه هیچ حرفی نزده بود آن هم به این دلیل که فیلم ولز را ندیده!
اینجا بود که آقای صافاریان گفتند حرفشان جنبه طنز داشته و فقط میخواستند به اهمیت این فیلم بخصوص در حوزه نقد و تحلیل تأکید کنند. این دوست منتقد با اینکه در اولین فرصت «همشهری کین» را دید اما هنوز هم خود را به خاطر کشف دیرهنگام این فیلم نبخشیده و هنوز هم کمتر اظهار نظر میکند!
5858
نظر شما