اجلاس غیر متعهدها در تهران، فرصت جدیدی برای طرح موضوع دیرین «فلسطین» بود. از نخستین روزها تا پایانیترین لحظهها، از سخنرانهای افتتاحیه تا سند پایانی و ...
در این میان، موضع متمایز رهبر انقلاب اسلامی ایران و رئیس سازمان ملل متحد کاملاً مشهود شد. رهبری، به شکل موجز اما شفاف و با ابعادی روشن، طرح پیشینشان در شکلگیری یک ملت و دولت با همه پرسی را مطرح کردند و بانکیمون، هم چنان بر طرح دو ملت فلسطینی و اسرائیلی در زیستی مسالمتآمیز با یکدیگر تاکید ورزید.
گرچه زخم دهههای چهل قرن گذشته میلادی به بعد در منطقه فلسطینی کهنه شده، اما بی تردید التیام نیافته است و هنوز پس از دهههای متوالی، نه تنها درون آن، بلکه مناطق هم جوار و در گسترهای وسیعتر خاورمیانه و جهان اسلام را ملتهب کرده و میکند، از این رو براستی چه راه حل انسانی و کارآمد برای آن میتوان داشت، راهی که هم حداکثر حقوق انسانی را رعایت کند و هم واقعگرایانه و امکانپذیر باشد؟
در ارتباط با حل این مسئله، 4 طرح اصلیتر مطرح است، گر چه از طرفداران دو طرح آن، شاید کاسته شده باشد:
طرح اول: منطقه فلسطینی، حق ساکنان قدیمی آن است یعنی عربهای مسلمان و یهودیان و مسیحیانی که قبل از سال 1948 در آن میزیستهاند یا پدرانشان در آن مناطق زندگی میکردهاند. در این طرح، یهودیان مهاجر در دهه های چهل به بعد، (چه خود آنان و چه فرزندانشان) حقی در آن آب و خاک ندارند.
طرفداران این طرح، برای خویش، ادلهای حقوقی و اخلاقی داشته و دارند، اما فعلاً جایی برای طرح و نقد آن نیست، اما اجمالاً میتوان به امکانناپذیر بودن آن اشاره داشت، چه این که هم اکنون از جمعیت حدود 5/7 میلیون نفری اسرائیل 76% آن یهودیان هستند و از این تعداد یهودیان، 68% آنان متولد اسرائیل هستند و در نتیجه، نمی توان از طرحی سخن گفت و یا آن را اجرایی دانست که این جمعیّت قابل توجه را بخواهد نادیده انگارد و به طرد و یا اسکان مجدد آنان درمناطق دیگر (غیر فلسطینی) نظر دهد.
طرح دوم: طرح صهیونیستهای افراطی است. در این طرح، مناطق مفتوحه صهیونیستها، سرزمین رسمی اسرائیل شناخته میشود، اعم از مرزهای 1948 و مناطق اشغال آن ارتش در جنگ 1967 و حتی جنگ 1973.
روشن است که این دیدگاه، علاوه بر اشکالات عدیده حقوقی که داشته و دارد (که گسترش اراضی را در جنگها، معادل مشروعیت سلطه حقوقی قرار میدهد) با این مشکل اصلی مواجه است که «شرایط جنگی یا شبه جنگی در این منطقه» را ادامهدار میکند. هم چنین مشکل آوارگان فلسطینی را که اکنون حدود 5 میلیون نفرند، هم چنان پابرجا نگه میدارد و نکات دیگر و دیگر.
طرح سوم: طرح شکلگیری دو ملت فلسطینی و اسرائیل در دو منطقه زمینی مجاور است. این طرح که مقدمات آن در کنفرانس مادرید (1991) آغاز شد، در کنفرانس صلح اسلو (1993) به فرجام نشست. این کنفرانس، با حضور یاسر عرفات و اسحاق رابین و بیل کلینتون به تصویب نهایی طرح پرداخت و سند، توسط دو طرف فلسطینی و اسرائیلی امضاء شد و در سال 1994 روسای دو مجموعه یعنی یاسر عرفات و اسحاق رابین و شیمون پرز به دریافت صلح نوبل نائل شدند. اکنون پس از گذشت تقریباً دو دهه از طرح صلح اسلو، باید دید که چه مقدار از اهداف آن محقق شدهاند؟ آیا براستی در خاورمیانه، مساله فلسطین حل شده است و یا چونان چشماندازی دیده میشود؟
به نظر میرسد که نه تنها چونان اتفاقی نیفتاده است بلکه گرههای بیشتری بر این تاب پیچیده دیده میشود، زیرا بر اساس پیمان اسلو، مناطق باختری و نوار غزه (که در اختیار تشکیلات خودگردان فلسطینی قرار گرفت) به سه منطقه تقسیم شد؛ منطقه «الف» که تحت نفوذ امنیتی و اداری آن تشکیلات است و منطقه «ب» که از لحاظ اداری، تحت نفوذ تشکیلات فلسطینی و از نظر امنیتی، در کنترل اسرائیل و منطقه «ج» که شهرکهای یهودی نشین کرانه باختری در آن بود، هم چنان در کنترل اداری و امنیتی اسرائیل قرار گرفت و منطقه بیت المقدس شرقی (که در 1967 اشغال شده بود) خارج از پیمان شد.
همان گونه که ملاحظه میکنید، چونان تقسیم بندی طبعاً باب منازعات را در درون خود داشت، این که در یک منطقه سرزمینی، سه اسلوب مدیریت و اداره دیده شود، خود بدعتی بود که از همان آغاز، ناتوانی در اجرا را فریاد میزد!
علاوه، انتفاضههای متعدد، نشان داد که روند صلح اسلو بر بنیاد دو دولت و دو ملت، نمیتواند روند صلح را تضمین و تامین کند، در نتیجه شرایط پیمان اسلو، به آرامش و صلح پایدار منتهی نشد.
این موارد، و نکات دیگر که مجال تفصیل آن نیست، نشانگر آن است که سابقه تاریخی و عینی منطقه فلسطین به گونهای است که نمیتوان با تقسیمات انتزاعی و غیر واقعی آن را به دو ملت و دو دولت تبدیل کرد.
طرح چهارم: این طرح توسط رهبر انقلاب اسلامی ایران، چندین سال است که مطرح شده است و در اجلاس اخیر، در متن پیش نوشته توسط ایشان، بدین گونه مطرح و قرائت گردید:
«ما راه حلهای عادلانه و کاملاً دموکراتیک را پیشنهاد کردهایم، همه فلسطینیها چه ساکنان کنونی آن و چه کسانی که به کشورهای دیگر رانده شدهاند و هویت فلسطینی خود را حفظ کردهاند، اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی در یک همه پرسی عمومی با نظارتی دقیق و اطمینان بخش شرکت کنند و ساختار نظام سیاسی این کشور را انتخاب نمایند»
در این پیشنهاد روشن و شفاف، حقوق یهودیان (اعم از دارای سابقه قبل از 1948 و یا پس از آن) و حقوق اعراب مسلمان اعم از ساکنان و آوارگان، مورد توجه قرار گرفته و نظام سیاسی، بر اساس این آراء شکل میگیرد، بدین گونه کشور جدیدی که در منطقه خاورمیانه به وجود خواهد آمد که احتمالاً شرایطی چند دینی – قومی را تجربه خواهد کرد (شرایطی مشابه لبنان و البته نه ضرورتاً با تقسیم بندی طائفی آن).
این پیشنهاد هم با اصول اخلاقی کاملاً سازگار است و هم امکانپذیر و قابل تحقق مینماید، علاوه آن که نمیتوان آن را با مشکل خاص حقوقی مواجه دید، چه این که حتی رسمیت رژیم اسرائیل در سازمان ملل متحد، مسلماً به معنای آن نیست که این رژیم نباید و نمیتواند قالبهای سیاسی و نوع اداره (و حتی اسم خود را) عوض کند! ظاهراً با همه پرسی میتوان کشور قدیمی و تاریخی سودان را به دو بخش سودان و سودان جنوبی تقسیم کرد و آن را به رسمیت شناخت و منافی حق آن کشور به عنوان یک کشور ثبت شده در سازمان ملل متحد نداشت، حال چگونه میتوان همه پرسی فراگیر (ساکنان و آوارگان) و ایجاد نظم سیاسی جدید را منافی با حقوق این کشور در آن سازمان تلقی کرد؟
/2727
سید عباس صالحی
کد خبر 240186
نظر شما