۰ نفر
۲۰ آبان ۱۳۹۱ - ۱۶:۰۰

وظیفه مسئولان در مقابله با فرهنگ تمجید و مبالغه گویی چیست؟ آسیب شناسی و اصلاح سبک زندگی بر اساس آموزه های دینی، از موضوعات مهمی است که اخیراً بیشتر مورد بحث های عمومی رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار گرفته است.

در همین زمینه تاکید چند باره ایشان بر حذف فرهنگ مبالغه گویی در برابر زمامداران نشان از اهمیت موضوع دارد. اما برای تحقق این امر چه باید کرد؟ پاسخ رسمی به این سوال بر عهده نهادهایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی یا شورای فرهنگ عمومی است. اما تا دریافت این پاسخ می توان گفت مهمترین نقش برعهده خود زمامداران است. چگونه؟ به موازات نهی از تعریف وتمجیدهای مبالغه آمیز، باید از بی ادبی های هتاکانه هم نهی کرد.دو گروه به موازات یکدیگر خطاکارند و باید حذف وطرد شوند؛ یکی مداحان و متملق‌هایی که برای بهره‌مندی بیشتر از قدرت و ثروت، ذهن و دل صاحب منصبان را گمراه و مغرور می‌کنند و دیگری هتاکان و حاسدانی که برای فرونشاندن بغض‌های فرو خفته ، به اسم نقد پرده‌دری می‌کنند و متاسفانه هردو بیماری در میان ما ریشه دار است!
برای جلوگیری از گسترش فرهنگ تمجید ومبالغه گویی، مهمترین نقش برعهده زمامداران است. آنان اولاً باید بدانند که همه تمجیدها وتعریف ها صادقانه نیست. ثانیاً بسیاری از گزافه گویی ها بمنزله رشوه وبرای بهره گیری های بعدی است. البته این دسته از مادحان معمولاً به ذکر واقع هم اکتفا نمی کنند و دست به مبالغه و گزافه گویی می زنند. به تعبیر قرآن(آیه هشتم از سوره مجادله)، گاه چنان از پیامبر تعریف می کنند که خدا هم نکرده است!
صاحب جواهر و برخی دیگر از فقهای بزرگ تصریح کرده اند که اینگونه تعریف و تمجیدها ونیز بکار بردن القاب و عناوین نابجا نوعی رشوه است. ایشان فتوا می‌دهد که اگر کسی که بیخودی به او احترام می‌کنند با بی‌اعتنایی آن را رد کند مرتشی نیست اما اگر خوشش آمد و پذیرفت مرتشی شده است»
نقش و تکلیف اصلی در این باره برعهده خود زمامداران است. آنان نخستین مخاطبان رهبری بوده وخود شخصاً مکلف به مقابله با این نوع فرهنگ و طرد ستایشگرانند؛ همانگونه که درسیره پیامبر وامامان سلام الله علیهم اجمعین به کرات شاهد برخوردهای تلخ وتند آن بزرگواران بامداحان از یک سو، وتشویق افرادبه بازگویی نظرات انتقادی خود، از سوی دیگر،هستیم . اینک چند نمونه.
مقابله با گزافه گویی از سوی پیامبراعظم(ص)
پیامبرخدا صلی الله علیه وآله توصیه فرموده اند که «بر چهره ستایش‌گران خاک بپاشید»، و خودنیز در عمل چنین می کردند. به عنوان مثال، ابوذر گفته است: سلمان و بلال را دیدم که به سوی پیامبر می‌رفتند. چون نزدیک آن حضرت رسیدند، سلمان خود را بر پاهای پیامبر انداخته و آنها را می‌بوسید. حضرت او را به سختی از این کار نهی کرد و فرمود: ای سلمان! با من چنان مکن که عجمان با پادشاهان خود انجام می‌دهند. من بنده‌ای از بندگان خدا هستم، می‌خورم از آنچه بندگان می‌خورند و می‌نشینم همانگونه که بندگان می‌نشیند.»
عبدالله بن مسعود ،یکی دیگر از یاران رسول خدا، نیز می‌گوید: مردی به حضور آن حضرت رسید؛ ولی از عظمت ایشان تحت تاثیر قرار گرفت و نتوانست سخن بگوید. رسول خدا با مهربانی به او فرمود: راحت باش! من که پادشاه نیستم. من فرزند زنی هستم که گوشتِ ماندة خشک شده می‌خورد.»
طرد مادحان در سیره امیرمومنان(ع)
رفتار امیرمومنان هم دراین باره مثال زدنی است.امام علی علیه السلام در خطبه ای که درصفین خواندند،به حقوق متقابل مردم وحاکمان اشاره کرده وفرمودند:« یکى از واجبات الهى، یکدیگر را به اندازه توان نصیحت کردن، و برپا داشتن حق، و یارى دادن به یکدیگر است. هیچ کس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دین بیشتر باشد، بى نیاز نیست که او را در انجام وظیفه یارى رسانند، و هیچ کس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در دیده ها بى ارزش باشد، کوچکتر از آن نیست که کسى را در انجام حق یارى کند یا دیگرى به یارى او برخیزد. »
در این هنگام مردى از یاران حضرت برخواست و با سخنى طولانى امام را ستود، ومراتب حرف شنوى و اطاعت از امام را اعلام داشت .امام درپاسخ به اونه تنها از مدح وتمجید او خوشحال نشد وتشکر نکرد،بلکه با کنایه ای حکیمانه فرمود:
«... ای مردم! از پَست ترین حالات زمامداران در نظر صالحان این است که گمان ببرند آنها دوستدار ستایش هستند، و کشوردارى آنان بر کبر و خودپسندى استوار است، و من خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن مى باشم، سپاس خدا را که چنین نبوده ام.(اما) اگر ستایش را دوست هم مى داشتم، به خاطر فروتنى در پیشگاه خداى سبحان و اینکه بزرگى تنها سزاوار او است، آن را رها مى کردم .گاهى مردم، ستودن افرادى را براى کار و تلاش روا مى دانند. اما من از شما مى خواهم که مرا با سخنان زیباى خود مستایید، تا نفس خود را به انجام وظائفى که نسبت به خدا و شما دارم وادار کنم، و حقوقى راکه مانده است بپردازم، و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد،را اداء کنم.
پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن مى گویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدمهاى خشمگین کناره مى گیرند دورى نجویید، و با ظاهرسازى با من رفتار نکنید، و گمان مبرید اگر حقى به من پیشنهاد دهید بر من گران می آید، یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم. زیرا کسى که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن برایش دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمى دانم، مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرماید.»
خوی‏ قدیمی و بیماری جدید ما
البته به موازات نهی از تعریف وتمجیدهای مبالغه آمیز، باید از بی ادبی های هتاکانه هم نهی کرد. دو گروه به موازات یکدیگر خطاکارند و باید حذف و طرد شوند؛ یکی مداحان و متملق‌هایی که برای بهره‌مندی بیشتر از قدرت و ثروت، ذهن و دل صاحب منصبان را گمراه و مغرور می‌کنند و دیگری هتاکان و حاسدانی که برای فرونشاندن بغض‌های فرو خفته و به اسم نقد پرده‌دری می‌کنند و متاسفانه هردو بیماری در میان ما ریشه دار است!
شهید مطهری در بحثی که پیرامون «مزایا و خدمات مرحوم آیه الله بروجردی» داشته اند از افراط و تفریط هایی که در میان ما ایرانی ها در ارزیابی شخصیت های بزرگ متداول است، گلایه می کند و می گوید: «آنچه در میان ما معمول‏ و متداول بوده و هست یک خوی قدیمی و یک بیماری نو ظهور است. خوی‏ قدیمی ما مداحی و ستایشگری و تملق است. بیماری جدید ما که علامت‏ روشنفکری به شمار می‏رود لکه دار کردن و لجن مال کردن افراد است و به غلط نامش را " انتقاد " گذاشته‏ایم . در عین اینکه آن خوی قدیم و این‏ بیماری جدید به ظاهر معکوس یکدیگر می‏باشند، از یک اصل و یک ریشه‏ سرچشمه می‏گیرند و آن "گزافه گوئی" و هوایی سخن گفتن و مصلحت اجتماع‏ را در نظر نگرفتن است».

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 257015

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 10 =