زینب کاظمخواه: آمنه بهرامی چند سالی است که نامی آشنا برای ما شده است.
از هفت سال پیش که در یک روز پاییزی، پسری روی صورتاش اسید پاشید، سالها درد و درمانهای تمام نشدنی، حتی آوارگی و بیپولی و خیابانخوابیهای او در بارسلون در اسپانیا بود.
حالا کتاب خاطرات او منتشر شده است. «چشم در برابر چشم» کتابی است که او در آن خاطراتاش از کودکی، نوجوانی و جوانی تا اسیدپاشی و ماجراهای بعدش را شرح داده است. او زندگیاش را تصویر کرده تا به قول خود دیگر آمنهای بعد از او به وجود نیاید و انسانی پیدا نشود که بازهم داستان غمانگیز آمنه را تکرار کند.
از هفت سال پیش که در یک روز پاییزی، پسری روی صورتاش اسید پاشید، سالها درد و درمانهای تمام نشدنی، حتی آوارگی و بیپولی و خیابانخوابیهای او در بارسلون در اسپانیا بود.
حالا کتاب خاطرات او منتشر شده است. «چشم در برابر چشم» کتابی است که او در آن خاطراتاش از کودکی، نوجوانی و جوانی تا اسیدپاشی و ماجراهای بعدش را شرح داده است. او زندگیاش را تصویر کرده تا به قول خود دیگر آمنهای بعد از او به وجود نیاید و انسانی پیدا نشود که بازهم داستان غمانگیز آمنه را تکرار کند.
آمنه بهرامی چهارشنبه هشتم آذرماه به کتابفروشی گویا آمد تا در مراسم رونمایی کتاب زندگیاش حضور داشته باشد. اجرای این مراسم را سهیل محمودی بر عهده داشت که در سخنانی گفت: «امیدوارم بخشش آمنه دامن زدن به عفو و نگاه انسانی را در جامعه ما گسترش دهد. رنج و اندوهی که او به شانه کشیده و آن بخشایش خاص دل دریایی میخواهد که در لحظه قصاص بگویی که به خاطر حقیقت بزرگتر از حقم گذشتم.»
حسین الهی قمشهای فیلسوف، ادیب، سخنران، مترجم و نویسنده که چهار سالی است که هیچ جا سخنرانی نمیکند نیز به این مراسم آمد و سخنرانی کرد.
او با اشاره به کنگرهای که در سال 1948 در اروپا برگزار شد و موضوع آن «یک آدم کافر از یک مومن چه انتظاری دارد؟» بود، گفت:« در این کنگره چند نفر به این سئوال پاسخ دادند که یکی از آنها آلبر کامو بود. او در سخنرانیاش گفت که ما از دنیای مسیحیت انتظار داشتیم وقتی ظلم و تجاوز و شکنجه هست، فریاد بکشد، اسقفها و پاپ گریبان چاک کنند، آنها معیار هستند و باید اعلام کنند که با هر گونه ظلمی مخالف هستند.»
این مفسر حافط در ادامه یادآور شد: «ما باید انتظارات جامعه از خودمان را برآورده کنیم، مثلا جامعه از من معلم ادبیات چه انتظاری دارد؟ یا روزگار از امام حسین (ع) انتظاراتی داشت که او آن ها را برآورده کرد، ما جامعه اسلامی هستیم که حرفهای آن امام را در کربلا قبول داریم؛ ما مرگ را سفری میدانیم و بر این باوریم که الان در گور بدنمان هستیم و قرار است که از این گور بیرون برویم؛ قرار نیست که زیر گور برویم.»


او آمنه بهرامی را رابعه زمان ما دانست که بزرگترین درس او فخر و مباهات انسانی است.
الهی قمشهای همچنین گفت: «آدمیزاد شکوه و عظمتی دارد، شان آدمیزاد به جایی رسیده که باید دید که پدرش چقدر پول دارد.»
او با اشاره به برتراند راسل و اینکه او چه کاری برای بشریت کرده است توضیح داد: «شاید از افتخارات راسل نوشتن مقالات و کتابهایش باشد، اما مهمترین افتخار او سئوالی است که از خود کرد: من برای چه میخواهم بنویسم؟ او گفته که من میخواهم از آلام بشری کم کنم، دردها و رنجها را میبینم، نمیتوانم کاری کنم اما میخواهم قدری از آن کم کنم.»
الهی قمشهای در پایان حرفهایش یادآور شد: «هر کدام از ما میتوانیم به سهم خودمان با کسی که این دردها و رنجها را تحمل کرده همدردی کنیم، ما باید به فرهنگ کلاسیک خودمان؛ سعدی، مولانا و حافظ که آدمیت را برای ما جلوه گر کردند بازگردیم. ما این هدیه آمنه را میپذیریم و باید تاج آدمیزاد بودن بر سرش بگذاریم.»
«چشم در برابر چشم» گفتههای آمنه است که در طول چند سال آن ها را ضبط کرده است. مهدی سجودی نوارهای ضبط شده را پیاده و تنظیم کرده است.
سجودی در این مراسم گفت:«علیرغم سختیها، آمنه کمر خم نکرد و چشم به افقهای دور دست دوخت و یقین دارم که آمنه فردا، قویتر خواهد بود.»
آمنه بهرامی حالا زندگی اش با هفت سال پیش فرق دارد، با این وجود حاضر نیست زیبایی و چشمهایش را به او برگردانند، زیرا به چیزی که بعد از آن همه رنج به دست آورده راضی است.
او گفت: «حاضر نیستم چشمهایم و زیباییام را به من برگردانند و بشوم دختر هفت سال پیش، چرا که آنوقت فقط یک دختر زیبا هستم که مدرک الکترونیکی دارد، ولی امروز عزیزانی دارم که حاضر نیستم آنها را با یک دنیا عوض کنم.»
او گفت: «حاضر نیستم چشمهایم و زیباییام را به من برگردانند و بشوم دختر هفت سال پیش، چرا که آنوقت فقط یک دختر زیبا هستم که مدرک الکترونیکی دارد، ولی امروز عزیزانی دارم که حاضر نیستم آنها را با یک دنیا عوض کنم.»
او در این مراسم از تمام درد و رنجهایی که در این هفت سال بر او گذشته است سخن گفت، از روزهای دربه دری و تنهایی و بیپولی در بارسلون. از این که روزنامههای خارجی زیادی از وقتی که او پایش را به بارسلون گذاشت با او مصاحبه کردند، از چاپ کتاباش از سوی یک ناشر آلمانی گفت که به خاطر بیپولی مجبور بود که کتاباش را چاپ کند.
آمنه گفت: «ناشران ایرانی به من کم لطفی کردند. وقتی از چاپ کتابام حرف زدم از من میخواستند سیدی را به آنها بدهم و من اعتماد نکردم تا اینکه مهدی سجودی را یافتم.»
آمنه یکی از چشمهایش را بعد از اسیدپاشی از دست داد ولی چشم دیگرش بینایی داشت. او برای درمان به بارسلون رفت.
او درباره آنروزها گفت: «آقای خاتمی هزینههای درمانام را دادند. 15 هزار یورو گرفتم، اما وقتی آقای احمدینژاد آمدند هزینههای درمانام قطع شد و آن چشمی که چهل درصد بینایی داشت کاملا از بین رفت. بعد از آن جزو آوارههای خیابانی شدم، زنگ زدم ایران مسئولان گفتند که انتخاب خودت بود.»
او درباره آنروزها گفت: «آقای خاتمی هزینههای درمانام را دادند. 15 هزار یورو گرفتم، اما وقتی آقای احمدینژاد آمدند هزینههای درمانام قطع شد و آن چشمی که چهل درصد بینایی داشت کاملا از بین رفت. بعد از آن جزو آوارههای خیابانی شدم، زنگ زدم ایران مسئولان گفتند که انتخاب خودت بود.»
او از تمام شایعاتی حرف زد که در این سالها او را آزار داده و حمایتهای مالی که از او نشد: «روزهایی بود که چیزی برای خوردن نداشتم و میگفتند که با پول مردم ماشین خریدهام با کدام چشم رانندگی میکردم، اما در تمام این سالها فکر میکردم روزی کتابام را مینویسم و همه چیز را خواهم گفت.»
آمنه در پایان از گذشتن از قصاص مجید موحدی کسی که زیبایی سالهای جوانیاش را از گرفت سخن گفت؛ او یادآور شد: «اگر گذشتم به خاطر روح و روان خودم بود.»
58244
نظر شما