گفتم که کنم صاف، گلو، جرات آن کو؟
گویم سخن از سنگ و سبو، جرات آن کو؟
گفتم که بگویم که بود «وعده» همه باد
زیرا که بود فاقد بو، جرات آن کو؟
می خواستم آهسته بپرسم که چه فرق است:
بین رجل طاس و کدو، جرات آن کو؟
گفتم که بگویم که فشار در و دیوار
اندام مرا کرده اطو، جرات آن کو؟
می خواستم از پشه بنالم که شب و روز
بر بنده کند نیش فرو، جرات آن کو؟
صد راز مگو دارم و بر لب زده ام مهر
تا فاش کنم راز مگو، جرات آن کو؟
چراغ موشی گنابادی. توفیق. شماره 31. 1344
6060
نظر شما