به گزارش خبرآنلاین، کتاب «عصر فریب» با عنوان فرعی «دیپلماسی اتمی در دوران خیانت» خاطرات محمد البرادعی، در برگیرنده سه دوره ریاست البرادعی بر آژانس است و بیش از هرچیز نمایش تلاش های وی در راه خلع سلاح هسته ای و همزمان بهره برداری صلح آمیز همه کشورهای عضو آژانس از انرژی هستهای. البرادعی به طور خاص در 4 فصل از 13 فصل کتاب به موضوع ایران پرداخته است. وی در این بخشها به مشکلاتی که غربیها بر سر راه ورود ایران به کلوپ کشورهای صاحب فناوری هستهای ایجاد کردهاند؛ اشاره کرده و از فشارها، دخالتها و سیاسی کاریهای آمریکا در این پروسه پرده بر میدارد. در این کتاب که اردیبهشت سال گذشته ( 2012 میلادی) و توسط انتشارات «بلومزبری» منتشر شده بود؛ اکنون با قیمت 11 هزار تومان در غرفه
ایران واقع در راهروی 9 سالن شبستان قابل خریداری است.
در بخشی از کتاب با عنوان «ایران، 2006 «یک سانتریفیوژ هم نه»» می خوانیم:
در ژانویه 2006، مذاکرات بغرنج و گیجکننده بین جامعه بینالملل و ایران بر سر برنامه اتمی این کشور، به بنبست رسیده بود. پیشنهاد کمک و مساعدت تکنولوژیکی اروپاییها در مقابل توقف پیشرفت اتمی ایران لحنی کاملاً توهینآمیز و مزایا و منافع ناچیز و جزئی داشت و در تشخیص نیازهای سیاسی و امنیتی ایران با شکست روبهرو شده بود. وقتی گفتوگو بر سر آن پیشنهاد بیاثر واقع شد، ایران به تبدیل اورانیوم ادامه داد و به تعلیق داوطلبانه فعالیتهای اتمی کشور خاتمه داد. این باعث شد شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی، «عدم پذیرش» ایران را، با در نظر گرفتن تعهدات آن کشور به انپیتی، محکوم کند.
هیچ پیشرفت محسوسی به چشم نمیخورد. ایران احساس قدرت میکرد: قیمت نفت بالا رفته بود؛ چین به گاز و نفت ایران وابسته بود و روسیه در حالیکه هنوز مشغول ساخت رِاکتور در بوشهر بود، در حفظ رابطه خوب با ایرانِ همسایه تلاش میکرد. بنابراین، ایران ریسک حسابشدهای کرد و در 3 ژانویه آژانس بینالمللی انرژی اتمی را مطلع کرد که قصد دارد با ادامه تحقیق و توسعه غنیسازی اورانیوم، گام بلندتری بردارد. به دنبال آن، طی نامهای از آژانس درخواست کرد پلمب تأسیسات غنیسازی نطنز را بردارد. اندازه و حیطه این ریسک محاسبهشده، آغاز راهاندازی یک حوضچه غنیسازی تحقیق و توسعه در تأسیسات آزمایشی بود. ایرانیها تصور نمیکردند شورای امنیت برای این عملیات کوچک آزمایشی، تحریمهای بیشتری را اعمال کند. در هر صورت، طبق انپیتی، غنیسازی با اهداف صلحآمیز، حق مسلم آنها بود؛ تعلیق همیشه به عنوان یک اقدام داوطلبانه از روی حسننیت برای تسهیل مذاکرات تعیین میشود. باتوجه به اینکه اکثر «عدم پذیرش» تهران در مدت دو سال گذشته اصلاح شده بود و در هر صورت، عملیات کوچک غنیسازی این کشور قانونی بود، احتمال زیادی وجود نداشت که شورای امنیت علیه ایران اقدامی انجام دهد. تقریباً تا جایی که میتوانستم بفهمم، ایرانیها مطمئن بودند هیچ واکنش منفیای وجود نخواهد داشت، مذاکره با اروپاییها ادامه خواهد یافت و آنها با یک مهلت قانونی در زمینه غنیسازی در مقیاس صنعتی موافقت خواهند کرد.
روسها با پشتوانهای که داشتند، تلاش کردند مصالحهای را ایجاد کنند و پیشنهاد دادند ایران اجازه انجام یک برنامه کوچک تحقیق و توسعه با سی تا چهل سانتریفیوژ را داشته باشد و البته، جزئیات آن در مذاکره با آژانس بینالمللی انرژی اتمی مشخص خواهد شد. از آنجا که امریکاییها سرسختانه با هر مصالحهای مخالفت کردند و ایران آشکارا آن را تأیید نکرد، بنابراین روسها پیشنهاد خود را پس گرفتند. فکر کردم پیشنهاد روسیه تأثیر دارد و میتواند راهی به خارج از بنبست ما باز کند. وقتی باب جوزف، جایگزین بولتن، در وین با من دیدار کرد، این موضوع را به وی گفتم. کمی بعد، هنگامی که در هتلی در داووس بودم، کاندولیزا رایس با من تماس گرفت. با لحن تقریباً غیردوستانهای گفت: «به نظر میرسد از آخرین دیدارمان تاکنون مسیرمان تغییر کرده است». به طور سربسته گفت که من از برنامه تحقیق و توسعه ایرانیها حمایت کردم و بنابراین به غنیسازی ایران مشروعیت بخشیدم. همانطور که به او گفتم، هیچ موضع آشکاری در این زمینه نگرفته بودم، اما اعتقاد داشتم که منفعت پیشنهاد روسها به دو دلیل، بسیار بیش از هزینه آن است. نخست اینکه آژانس بینالمللی انرژی اتمی باید میتوانست از فعالیتهای احتمالی اظهار نشده در ایران بازرسی کند، بنابراین، ضروری بود ایران به اجرای پروتکل الحاقی ادامه دهد. به علاوه، اگر میخواستیم پیشرفت ایران به سمت غنیسازی در مقیاس صنعتی را متوقف کنیم، باید مذاکرات را آغاز میکردیم. در پایان یک گفتوگوی پرتنش، تأکید کردم که دولتهای عضو آژانس بینالمللی انرژی اتمی باید تصمیم بگیرند که چگونه این راه را ادامه دهند، اما حداقل، دیدگاهم نسبت به اوضاع را به آنها مدیون بود.
در ماه فوریه، شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی با ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، مرحله جدیدی را در ماجرای ایران آغاز کرد. بعد از دو سال تلاش بینتیجه سه کشور اروپایی و ایران برای رسیدن به یک توافق در برنامه اتمی تهران از طریق دیپلماسی، حکم صادر شد. رأی شورا دو قسمت شده بود: در میان سیوپنج عضو آن، رأی پنج دولت در حال توسعه، ممتنع بود و سه تا علیه قطعنامه رأی دادند، بر این اساس که تعلیق برنامههای غنیسازی ایران داوطلبانه بوده و هیچ اجبار قانونی در آن به چشم نمیخورد. این
نفاق یک اتفاق نادر بود؛ شورای حکام طبق عرف از طریق اجماع به تصمیمات خود رسیده بود و این عملکرد اغلب به عنوان «روح وین» شناخته میشود. تصمیم به عدم اجماع علامت خوبی نبود. ایران با خاتمه دادن به اجرای پروتکل الحاقی تلافی کرد. این عمل چندان
دور از انتظار نبود؛ در سپتامبر 2005، مجلس ایران قانونی وضع کرد مبنی بر اینکه اگر پرونده ایران به شورای امنیت ارجاع داده شود، بصراحت به دولت دستور تعلیق پروتکل را، به عنوان یک عمل تلافیجویانه، خواهد داد. این گام، ابزارهای موجود آژانس بینالمللی انرژی اتمی را برای بازرسی فعالیتها و مواد اتمی اظهارنشده به طور قابل توجهی کاهش میداد. اکنون شرایط ماجرای اتمی ایران سختتر شده بود. سفر دیگری به واشنگتن در برنامهام بود. در ماهِ می با رایس و جان نگروپونته، مدیر سازمان اطلاعات ملی، ملاقات کردم. نگروپونته با ارزیابی بازرسان کاملاً موافق بود که حتی اگر هدف ایران، توسعه و ساخت تسلیحات اتمی بوده، از لحاظ توانایی تکنولوژیکی برای انجام این کار، حداقل چند سال زمان لازم دارد. نگروپونته شاید این دیدگاه را به عنوان روشی برای دفع اسرائیل و تندروها که برای اقدام نظامی لحظهشماری میکردند، پیوسته در ملاء عام بیان میکرد. میخواستم روابطم را با کاندولیزا رایس به روال عادی خود برگردانم. طبیعتاً، همیشه چشم تو چشم نبودیم اما بعد از جلسات سخت به منظور تهیه مقدمات جنگ عراق، همیشه با هم با احترام و حتی در بعضی مواقع با شوخی برخورد میکردیم. رایس اغلب در عمل، بیشتر با مسائل معقولانه و واقعبینانه برخورد میکرد تا ایدئولوژیک، بخصوص وقتی تنها بودیم. واضح است که نظر او همیشه هم قابل اجرا نبود و اولین وظیفه وی اجرای تصمیمات اتخاذ شده توسط بوش بود که رایس بسیار به وی وفادار بود. درباره دیدگاهش چندان احساس یقین نداشتم، هر چند او را در دولت بوش به عنوان یک سرمایه و طرفدار دیپلماسی به حساب میآوردم.
بعد از کمی گفتوگو درباره علاقه رایس به کفش که یک بار به من گفته بود بعضی وقتها همزمان پنج یا شش جفت میخرد، به نقطهای رسیدم که میخواستم: ایالات متحده باید فوراً در مذاکره با ایران شرکت کند. به رایس گفتم: «گفتوگو بدون مشارکت شما پیش نخواهد رفت».
قبل از سفر به ایالات متحده با علی لاریجانی، مذاکرهکننده ارشد اتمی ایران، دیدار کرده بودم. از من خواسته بود چند پیام را به واشنگتن برسانم: ایران به گفتوگوی مستقیم با ایالات متحده علاقهمند بود. آنها آماده بودند نه تنها درباره موضوعات اتمی ایران، بلکه در مورد عراق، افغانستان، حزبالله و حماس نیز صحبت کنند. لاریجانی معتقد بود که ایران میتواند بر موضوعات مربوط به انتخابات میاندورهای امریکا که زمانش نزدیک بود، تأثیر زیادی داشته باشد: ایران میتواند به امنیت در بغداد و به علاوه، تأسیس یک دولت وفاق ملی در لبنان کمک کند. دیدم که چشمان رایس در این مورد برق زد.»
6060
نظر شما