مذاكرات غيرمستقيم ايران و آمریکا

۰ نفر
۱۱ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۲:۲۱

امیر احمدی آریان

با انتخاب «جمهور» به عنوان اولین کتاب این سلسله یادداشت‌ها، خواه ناخواه در مسیر فلسفه سیاسی قرار گرفته‌ایم. برای آن که تا حدی حق مطلب درباره فلسفه یونانی ادا شود باید حداقل یک کتاب از ارسطو را هم می‌خواندیم، و انتخاب «سیاست» بیش از آن که تابع ضرورتی خاص باشد، نتیجه انتخاب «جمهور» نیز هست. سیاست ارسطو، علاوه بر ایده‌های درخشان و نگاه دقیقی که به مقوله سیاست دارد، نقدی قابل توجه بر نظرات افلاطون در کتاب «جمهور» نیز هست، و از این نظر موجب نوعی پیوستگی در کار ما هم می‌شود.

اما اهمیت کتاب «سیاست» فقط در واکنش‌اش به افلاطون خلاصه نمی‌شود. همان طور که خواهیم دید، ارسطو نخستین کسی است که به قول مرحوم حمید عنایت مترجم کتاب، اندیشه سیاسی را «از آسمان به زمین» آورد و به جای رویابافی و خیال‌پردازی درباره شهرهای عجیب و غریبی که قرار است طبق ایده‌ای خاص در آینده‌ای نامعین ساخته شوند، به شرح وضع عینی حکومت‌های عصر خود و همچنین روایتی تاریخی و نقد و تحلیل حکومت‌هایی نظیر اسپارت و کارتاژ دست زد، و از این طریق کوشید تا ابزارهایی ملموس و عینی برای درک و شرح وضع موجود به دست دهد. ارسطو این کتاب را در فاصله زمانی طولانی نوشت، به این معنا که آغاز کتاب مدتی پس از مرگ افلاطون، و پایان آن در اواخر عمر ارسطو نوشته شده است، و از این نظر، مسایل مطرح‌شده در سیاست به نوعی دغدغه‌های سالیان درازی از زندگی این نابغه یونان باستان بوده است.

مقدمه حمید عنایت، علاوه بر شرحی مختصر از زندگی ارسطو و چند نکته نه چندان مهم درباره خود کتاب، به توضیح چند کلمه نیز اختصاص دارد که کلماتی بسیار کلیدی برای ورود به عرصه فلسفه سیاسی هستند.

نخستین کلمه پولیس polis به معنای شهر است، اما شهری که ویژگی مشخصی داشته باشد، و آن وجود نظام سیاسی در آن است. صرف تجمع عده‌ای از افراد در یک مکان موجب تشکیل پولیس نمی‌شود، آن‌چه پولیس را می‌سازد وجود نظامی سیاسی است که وظیفه هدایت امور آن افراد را بر عهده گیرد و مهم‌تر از آن، بر این جمعیت «حکومت» کند. واژه پولیس در نظریه سیاسی یونانی بسط می‌یابد و صفت کشور نیز می‌شود، تا جایی که می‌توان آن را مفهومی برای تبیین «شخصیت سیاسی یک کشور» نیز دانست. کلمه بعد دموس demos است به معنای روستاییان، که ریشه واژه دموکراسی نیز هست. این واژه در اصل به معنای مجموعه‌ای از روستاییان بود که بعدها، پس از تشکیل آتن، به مجموعه‌ای از مردم اطلاق شد که برای انجام امور حکومتی گرد هم می‌آمدند.

‌کلمه بعدی شهروند polites است، و جالب است بدانید که این کلمه نخستین‌بار از این کتاب وارد زبان فارسی شد و ابداع حمید عنایت است. پیش از او پولیتس یا همان citizen انگلیسی را به «همشهری» ترجمه می‌کردند، حال آن که به هیچ وجه نشانی از مشارکت در این واژه نیست و پیشوند «هم» زاید است، و پولیتس در واقع آن کسی است که زندگی‌اش به حیات شهر بستگی دارد. به این ترتیب معادل «شهروند» معادلی بسیار دقیق و ستودنی است که در فارسی نیز جا افتاده است.

اما در سرآغاز کتاب اول، ارسطو بحث حکومت را به کل اخلاقی می‌کند. او معتقد است که انسان به حکم طبیعت خویش به دنبال خیر است، و هر اجتماعی برای تحقق خیر بر پا می گردد. بنابراین جامعه‌ای که اجتماعات را در بر دارد و پولیس یا همان جامعه سیاسی نام دارد، در جست‌وجوی خیر برین خواهد بود. اما برای شناختن پولیس، ارسطو دست به تجزیه آن می‌زند. او از کوچک‌ترین و نخستین اجتماع موجود در جامعه سیاسی، یعنی خانواده، آغاز می‌کند. سپس به دهکده می‌رسد که مجموعه‌ای است از خانواده‌های به هم پیوسته. ساده‌ترین دهکده‌ها در واقع محل زندگی یک خانواده است، به این معنا که تمام اعضای آن هم‌خون هستند. پس از آن، از به هم پیوستن دهکده‌ها شهر ساخته می‌شود که کمال اجتماعات است. در شهر است که تمام اجزای تشکیل دهنده اجتماعات پیشین به کمال می‌رسند، و به دلیل وجود همین کمال است که ارسطو شهر را پدیده‌ای طبیعی می‌داند، و از نظر او آن کس که در شهر نیست، آن کس که بی‌وطن است، موجودی است یا فراتر از آدمی و یا فروتر از او. انسان موجودی است که در ارتباط با هم‌نوعان خود معنا دارد، موجودی است که نیازهایش از طریق رابطه با دیگران برقرار می‌شود، و به سبب فضیلت‌اش بر حیوانات که همان نطق است (گزاره «انسان حیوان ناطق است» از کتاب اول سیاست ارسطو گرفته شده است) می‌تواند بر محیط خویش تأثیر گذارد. بنابراین، شهر همواره بر فرد و خانواده و دهکده مقدم است، چرا که کل به ضرورت بر جزء مقدم و از آن کامل‌تر است.

اما حال که شهر را شناختیم، باید تحلیل را از سر گیریم و به سراغ خانواده، این بار در متن شهر، برویم. میل ارسطو به تجزیه، به خود نهاد خانواده هم سرایت می‌کند، و او در خانواده، که طبق شرایط زمان او متشکل از اعضای خانواده و بندگان بود، سه نوع رابطه تشخیص می‌دهد که در هر سه، محوریت با مرد است: رابطه ارباب و بنده، رابطه همسری و رابطه پدری.

بندگان برای ارباب جزو ابزارهای جان‌دارند، همان طور که ملوان ابزار جان‌دار ناخدا و قطب‌نما ابزار بی‌جان اوست. بنده اما فقط در خدمت ارباب نیست، بلکه باز طبق قاعده ارسطو برای رابطه جزء و کل، بنده جزیی از ارباب است، و به همین دلیل در صورت عدم وجود ارباب او نیز وجود ندارد. به زعم ارسطو، فرمان بردن بنده از ارباب امری طبیعی است. ارسطو به دوگانگی جسم و روح اعتقاد راسخ دارد، و معتقد است انسان طبیعی آن کسی است که تنش تحت تسلط روانش باشد. از دید او، زن و بنده در حکم جسم و ارباب در حکم روح است، و خانواده در صورتی طبیعی است که در آن، جسم تحت فرمان روح عمل کند. طبیعت نیز چنین عمل می‌کند، چرا که ارسطو، لابد طبق مشاهداتش، می‌گوید که بندگان، که مادرزاد بنده‌اند، تنی نیرومندتر از اربابان دارند و واضح است که برای کارهای یدی ساخته شده‌اند.

ارسطو اما تبصره‌ای بر حکم خود می‌زند، و در واقع به تناقضی اشاره می‌کند که در واژه «بنده» نهفته است. طبق قانون یونان در آن زمان، اگر کسی در جنگی اسیر می‌شد، چه ذاتاً آزاده بود و چه بنده، در نهایت چاره‌ای نداشت جز آن که پس از اسارت بنده فاتح جنگ باشد. به این ترتیب، کلمه بنده در شرایط خاص به هر دو گروه اطلاق می‌شود. ارسطو تذکر می‌دهد که بنده مختص بربرهاست، و اگر یونانی‌ای در جنگ اسیر شد، صرفاً به خاطر منزلت اجتماعی‌اش او را برده می‌نامند، وگرنه ذاتاً آزاده است. اما تفاوتی هست بین حکومت بر بندگان و حکومت سیاسی بر شهر: ارباب فقط فرمانده بنده است، حال آن که حاکم بر آزادگان حکم می‌کند و به بندگان کاری ندارد. در شهر همه با هم برابرند، هر چند در خانواده هرگز چنین نیست، و بنابراین، ارسطو بندگان را از زمره شهروندان نمی‌داند.

اما در مورد ارباب خانه، ارسطو برای او دانستن دو نوع فن را واجب می‌داند: یکی فن «سوداگری»، که فن به دست آوردن ملزومات زندگی است، و دیگری فن «تدبیر منزل»، که نحوه به کار بستن این ملزومات است. ارسطو از شیوه به دست آوردن غذا آغاز می‌کند که مهم‌ترین وظیفه ارباب خانه است. شبانان از راه کشتن دام‌هایشان غذا به دست می‌آورند، عده‌ای به شکار می‌روند، و اغلب انسان‌ها با کشاورزی، غذایشان را از دل زمین بیرون می‌کشند. پس طبیعت همه چیز را برای انسان فراهم آورده است، و در واقع، به عقیده ارسطو، فن جنگ «فن به دست آوردن مال به شیوه طبیعی» است. پس کار سرور خانواده عملاً نوعی جنگ است، جنگی برای فراهم آوردن اموال مورد نیاز. اما این فرایند فقط باید تا حدی ادامه داشته باشد که نیازها برطرف شوند. اما زمانی که سوداگری به نیت کسب مال بیش از حد نیاز، و در واقع به نیت کسب سود صورت گرفت، فن «بازرگانی»، و به طبع آن پول پدید آمد. از دید ارسطو، ظهور پول به این دلیل بود که کالاهای مورد نیاز طبیعی مردمان همه جا قابل حمل نبود، و باید وسیله‌ای سبک اختراع می‌شد که در واقع همان کار کالا را بکند. اما از دید ارسطو رباخواری وقیح‌ترین کارهاست، چرا که به طبیعت متصل نیست، و در رباخواری پول است که منشأ پول می‌گردد.

اما در عرصه دانش عملی، آن چه سرور خانواده باید بداند یکی دام‌پروری است، دوم کشاورزی که پرورش زنبور و ماکیان را نیز دربر می‌گیرد. این‌ها انواع استخراج مال از طبیعت‌اند، اما نوع دوم بازرگانی است که بر سه نوع کشتی‌رانی و باربری و بازاریابی مشتمل است، و سوم رباخواری است که پست ترین شیوه‌هاست.

اما دو نوع دیگر رابطه که ذکر شد، رابطه پدری و رابطه همسری است. پدر خانواده بر زن و فرزندانش نیز حکم می‌راند، اما حکومتش بر زن خود همچون حکومت حاکم شهر بر شهروندان است، و از جنس رابطه ارباب و بنده نیست. در رابطه با فرزندان اما پدر صاحب اختیار است، و اوست که سرنوشت فرزندان را در دست دارد. پس از بحثی در باب فضایل زنان و کودکان، که لزوماً پایین‌تر از فضایل سروران خانه است، و با این حال وجود دارد زیرا که نقطه تمایز اینان از حیوانات، و در مرحله ی بعد، از بندگان است، کتاب اول به پایان می‌رسد.

هفته آینده کتاب‌های دوم و سوم «سیاست» را خواهیم خواند. منتظر ایمیل‌ها و کامنت‌های شما هستیم.

Amir.ahmadi.arian@gmail.com

 

کد خبر 2930

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سيد ابوالحسن مختاباد IR ۱۷:۲۹ - ۱۳۸۷/۱۱/۱۱
    19 1
    آقاي آريان ممنون در اين قحط آباد كتابخواني، بايد به شما درود فرستاد كه اينگونه كتاب‌ها را مرور كرده و دقيق براي خواننده توضيح مي‌دهيد.

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین