نگاهی گذرا به چهار سالی که از انتخابات پرماجرای سال 88 می گذرد چاره ای جز اذعان به یک حقیقت تلخ باقی نمی گذارد: پیروز نهایی آن انتخابات از نظر معنوی و نه سیاسی،کسی جز «شیطان» نبوده است که توانست این چنین هدف اصلی خود یعنی ایجاد «دشمنی و کینه» میان برادران ایمانی (مائده/91) را برآورده کرده و میان همه از مسئولان و مردم، شکاف ایجاد کند: «و به بندگانم بگو با یکدیگر به بهترین وجه سخن بگویند که شیطان میانشان را به هم می زند» (و قل لعبادى یقولوا التى هى احسن انّ الشّیطان ینزغ بینهم (اسراء/53)). در این مدت، حجم نزاعهای مکتوب میان گروههای سیاسی طرفدار نظام اسلامی از چند برابر حجم مجموعه صد و ده جلدی بحار الانوار فراتر رفته است.
وضع موجود از آنجا پیدا شده است که در ایام انتخاباتی، اکثر ما به جای آنکه به «انتخاب» هایی که هر روز دهها و صدها بار انجام می دهیم فکر کنیم (این کار را بکنم یا نکنم، این را بگویم یا نگویم، این را بنویسم یا ننویسم، این گمان را بکنم یا نکنم ...) به فکر «انتخابات» و سر کار آوردن کسی هستیم که با منافع ما سازگارتر است. (همه می دانیم شعارهای احیای اسلام و انقلاب و راه امام در بسیاری موارد لقلقۀ زبانی بیش نیست).
در یک نظام بریده از خدا، «حماسۀ سیاسی» در انتخابات با درصد بالای تعداد شرکت کنندگان تأمین می شود اما در یک نظام اسلامی که برای احیای دین و اقامۀ عدل بنا شده است حتی اگر واجدین شرایط با مشارکت صد در صدی در انتخابات شرکت کنند و مثلا پنجاه میلیون رأی به صندوق بریزند ولی در عین حال در دوران انتخابات صدها میلیون گناه از غیبت و تمسخر گرفته تا بدبینی و تجسس و آبروبری توسط کاندیداها و مردم به آسمان فرستاده شود -که طبعا به اختلافات بیشتری می انجامد - معلوم نیست باطن این به ظاهر «حماسه سیاسی» در ملکوت چیزی بیش از یک «حماسۀ شیطانی» باشد و از جنبه الهی چه بسا مشارکت درجشن هالوین از چنین مشارکتی بهتر است.
نگذاریم شور طرفداری از یک کاندیدا موجب غفلت ما از خالق کاندیدا شود.
گناهان انتخاباتی مرسوم که افرادی در حد ایمان نویسنده سخت در معرض آن هستیم از این قرارند:
1. وقتی می خواهیم سخنی – در نظر ما نامقبول – از کاندیدای رقیب نقل کنیم قبل یا بعد از آن، از تحقیر، تمسخر و پوزخند ابایی نداریم.
2. به جای معرفی درست کاندیدای رقیب، از نیتهای او که چه بسا شیطان در دل ما ساخته است سخن می گوییم و فضای سوء ظن را ترویج می دهیم.
3. مثل نقل و نبات برای افراد، لقب درست می کنیم، او چنین است و آن چنان؛ و گاه با چنین القابی فیض دروغ و غیبت و تمسخر و تهمت را یکجا می بریم!
4. در بیان خطری که از ناحیه ای انقلاب را - به زعم ما - تهدید می کند مبالغه کرده و گاهی حتی «جعل خطر» می کنیم. مبالغه خودش نوعی دروغ است.
5. اخبار با احتمال ضعیف را اگر به ضرر رقبا باشد نه تنها می پذیریم بلکه آن را برای دیگران نقل و حتی رسانه ای می کنیم اما اخبار قطعی را اگر به ضرر کاندیدای ما باشد نفی یا توجیه می کنیم.
6. در نقد کاندیدای رقیب همه چیز از تجسس، عیب جویی، توهین، هتک آبرو و ... را مباح و بلکه مستحب و واجب می شماریم.
7. پیامک ها و ایمیل های حاوی شایعه، توهین و تمسخر را که دریافت می کنیم - که حتی خواندنش هم تیرگی روحی می آورد - بی دغدغه برای دیگران می فرستیم.
حقیقت این است که مشکل اصلی وضعیت امروز ما فتنه های درون ماست تا فتنه های بیرون. نشانه های سقوط اخلاقی در عالم سیاست ما هر روز خودنمایی می کند که از بدترین، خانمان سوزترین، اختلاف افکنانه ترین و شرم آورترین آنها پخش اخباری است که جز از طریق شنود حاصل نمی شود و در عین حال به برخی روزنامه ها و سایت ها راه می یابد. کسی به خاطر ندارد که حتی در زمان طاغوت در روزنامه ها چنین مطالبی چاپ شده باشد که دیروز در فلان جلسه مطهری به منتظری چنین گفت و بهشتی به هاشمی چنان.
حال که شنود در اخبار غیرمحرمانه، بی اشکال و امری عادی شده است پس وای به حال اخبار محرمانه! مگر ایمان کسی در حد عارفان واصلی مانند حضرات بهجت و قاضی و طباطبایی باشد و الا شنودبازی یا همان «سخن چینی مدرن، دقیق و بدون فرض خطای سخن چین که قابلیت خبرچینی از هر نقطه ای که قهارترین خبرچینان هم راهی به آن ندارند دارد» به اختلاف و کینه میان برادران ایمانی می انجامد. به فرمایش امام جعفر صادق(ع) «از بزرگترین جادوها سخنچینى است؛ زیرا با سخنچینى، میان دوستان جدایى مىافتد، دوستان یکدل با هم دشمن مىشوند، به واسطه آن خونها ریخته شده، خانهها ویران گردیده و پردهها دریده مىشود. سخنچین، بدترین کسى است که روى زمین راه مىرود» (بحار الانوار، ج 63، ص 21). سخن چین در نزد خدا چنان است که پروردگار جهان وعده محشور کردن سخن چینان به صورت «میمون» در قیامت را داده است.
در فضای رقابت انتخاباتی اسلامی، هر سایت یا روزنامۀ طرفدار یک کاندیدا صفحه یا ستونی دائمی برای مخالفان معقول و متین کاندیدای خود باز می کند و با استدلال و ادب بدانها پاسخ می دهد. فضای امروز رسانه ای بیشتر شبیه جنگ با گوجه فرنگی می ماند که هر کس هر چه جلوی دستش می آید فورا به طرف رقیب پرتاب می کند.
نگذاریم وقتی کشورمان رنگ «انتخابات» به خود می گیرد به ننگ «انتخاب» های ما بینجامد. مسئولیت «اصلی» و «اولیه» ما رساندن نفس خود به جوار رضوان الهی است نه رساندن شخصیت محبوب خود به صندلی ریاست جمهوری، ولو آن فرد بالاترین خدمتها را به اسلام و مردم انجام دهد.
هر گاه شک کردیم که مطلبی را بنویسیم، سخنی را بگوییم، ایمیلی بفرستیم یا خیر، ملاک روشنی وجود دارد که به تصمیم گیری ما کمک می کند. فرض کنیم بلافاصله پس از عمل خود، پیامکی «قطعی و یقین آور» دریافت کنیم که: «وصیت بفرمایید! شما به سرطان لاعلاج مبتلا بوده و هفته دیگر همین موقع در قبرستان خواهید بود». اگر از اقدام انتخاباتی چند لحظه قبل خود همچنان خوشحال بودیم معلوم است که یک فعالیت انتخاباتی اسلامی انجام داده ایم و الا ....
حکایت تهمت و غیبت و تفسیق در میان ما متأسفانه حتی در محیطهای مذهبی تر، سابقه ای بس طولانی دارد. ببینید شهید مطهری از این نوع رفتارها که با صد افسوس فکری هم برای آن نمی شود چگونه می نالد:
«در سال 1325 که مرحوم آقا سید ابوالحسن فوت کرد و آقای بروجردی مرجع شد من در فاصله چند روز گفتم تمام مشکلات من درباب خلافت حل شد، یعنی گذشته را در پرتو حال شناختم. آقا سید ابوالحسن مرجع کل فی الکل بود. من حدود هشت سال بود که در قم بودم و افراد زیادی را می شناختم که آدمهای خوبی بودند. یکمرتبه می خواست یک قدرت بزرگ روحانی از مقامی به مقام دیگر منتقل شود. یک امتحان بسیار بزرگ! یکمرتبه دیدم مثل اینکه حوزه قم زیر و رو شد، یک حالت هول عجیبی میان افراد افتاد. هر کسی گرایشی به یک آقا داشت. در راه گرایش به این آقا و کوبیدن بقیه آقایان همه چیز فراموش شده بود. مثل اینکه موقتا همه، همه چیز را فراموش کرده بودند و یک حالت جنون آمیزی به وجود آمده بود. این، آن یکی را تعدیل می کرد و این یکی را تفسیق، و دیگری به عکس. گفتم سبحان الله! بشر چه موجودی است! پس اگر روزی پیغمبری بخواهد بمیرد و یک خلافت به آن عظمت بخواهد منتقل شود می بیند آن عادل ترین عادلها تبدیل می شود به فاسق ترین فاسقها. همین ماها هم اگر بودیم از همین کارها می کردیم. چیز عجیبی نیست که انسان فکر می کند آدمهای خیلی استثنائی آمدند خلافت علی (ع) را غصب کردند، نه، اگر ماها هم بودیم همین کارها را می کردیم!» (فلسفه تاریخ، ج 1، ص 191).
آری، انتخابات ما می گذرد ولی این انتخابهای ماست که تا ابد با ما می ماند: یا به صورت نعمتهای جاودان الهی و یا به قول مولوی:
این سخنهای چو مار و کژدمت مار و کژدم می شود گیرد دمت
سیرتی کاندر وجودت غالب است هم بر آن تصویر، حشرت واجب است
رهبر بزرگوار انقلاب به درستی بر تکمیل نکردن «پازل دشمن» تأکید دارند. در یک نظام اسلامی تکمیل نکردن پازل دشمن فقط یک راه دارد و آن این است که ملاک انتخاب ما در کارها تکمیل «پازل خداوند» باشد که نتیجه قهری آن بر هم زدن «پازل شیطان» است. اگر ما پازل الهی را تکمیل کنیم، پازل دشمن خود به خود به هم خواهد ریخت چرا که خداوند به یاری ما خواهد آمد: «ان تنصروا الله ینصرکم ویثبت اقدامکم (محمد(ص)/7)». اما اگر هدف اصلی، تکمیل نکردن پازل دشمن باشد گاهی تصویرسازی در مقابل دشمن، ما را چنان به منافع خود مشغول می سازد که ناگهان چشم باز کرده می بینیم که پازل شیطان را تکمیل کرده ایم. اینجاست که «با خدا باش هر چه خواهی کن» جای خود را به «با ما باش هر چه خواهی کن» خواهد داد.
چه زیبا هشدار می دهد آن چشمه جوشان عرفان و واصل به حقیقت که در چهارمین سالگرد عروجش به سر می بریم: «هیچ چاره ای از بلیّات دنیویه و اخرویه، داخلیه و خارجیه نیست مگر خدایی بودن و با خدا بودن و با خداییها معیت داشتن و تبعیت داشتن؛ باید بدانیم علاج ما اصلاح نفس است... باید زبان را کنترل کنیم به صورتی که باید 23 ساعت تأمّل و اندیشه کنیم و یک ساعت صحبت کنیم، بلکه شاید یک ساعت هم زیاد باشد».
در رجب، ماه استغفار، از شر خود به خدای بهجت پناه می بریم.
29219
نظر شما