نیست این دوره برای خلق دور شادمانی
قامت ملت به زیر بار غم گشته کمانی
می نماید سرخ با سیلی هرآنکس چهره اش را
ور نه باشد چهره ها از محنت و غم زعفرانی
میزند هرکس به سینه سنگ اصلاح وطن را
از برای جلب ملت سوی خود آنهم زبانی
گله ای بی صاحب و گرگان ز هر سو در کمینش
می شود کم این رمه هر ساعتی از بی شبانی
از برای عده ای این بل بشو گردیده بهتر
میکند با مال ملت روز تا شب کامرانی
در میان کافه ها با خوبرویان در نشاطند
مست و مدهوشند هر شب از شراب ارغوانی
یکطرف اهل شمال شهر در ناز و تنعم
یک طرف اهل جنوب شهر در بی آب و نانی
عده ای دارای کاخ چند اشکوبه ز سنگند
عده ای در کوچه سکنا کرده از بی آشیانی
می کند امنیه دزدی در بیابان ها شب تار
بر نمی آید ازین دزدان رهزن پاسبانی
هرچه دزدی می شود در شهر گردد چند قسمت
می برد یک سهم دزد و ما بقی را شهربانی
پارلمان شد جایگاه عده ای لات و چلمبر
پاچه ورمالیده و وردار و هم ورمال و جانی
می کشد از بس مسافر زجر از گاراژ و ماشین
می کند وی آرزو آن روزهای خردوانی
عده بازاریان با چهره های حق به جانب
گشته اندی محتکر باعث شدندی بر گرانی
شعر پرچانه اگر هجو است می باشد حقیقت
کس نمی گوید فکاهی را به این طرز روانی
توفیق. شماره 44 شهریور 1323
6060
نظر شما