بهروز احمدی - میثم بهرامی / بازی دادن هاشم بیکزاده در سه مسابقه پایانی تیمملی شوکی بود که کارلوس کروش به تیمش وارد کرد. او در سه مسابقه پایانی نصف تیمش را با استقلالیها چید که هاشم بیکزاده هم جزو این بازیکنان بود. بیکزاده که یک فصل پر از انتقاد را گذرانده بود، در تیمملی عملکرد خوبی داشت و در نهایت با این تیم به جامجهانی رسید. هاشم بیکزاده چند روز پس از صعود تیمملی به جامجهانی به دفتر خبرورزشی آمد تا پاسخگوی سؤالاتی در مورد تیمملی و باشگاه استقلال باشد.
*از اول فوتبالت شروع کن. اولین تیمی که در آن بازی کردی فتح بود؟
بله. بعد از آن در تیم کوثر شاگرد علی دوستی شدم، بعد رفتم فجر پیش آقای پیروانی. سال اول زیاد بازی نمیکردم اما سال دوم قسمت بود که بازی کنم. یک بازیکن مصدوم شد و این فرصت به من رسید که بازی کنم. من هافبک چپ بودم و پشت مهاجم بازی میکردم. آقای پیروانی گفت کی میتواند چپ بازی کند؟ من الکی دستم را بردم بالا. گفت بازی حساسی است، کار سختی داری. جلوی پرسپولیس است. گفتم توکل به خدا. آن زمان محمد موسوی دفاع چپ ما بود که مصدوم شد. اتفاقاً در آن مسابقه گل هم زدم و از آن مسابقه افتادم روی غلتک.
*فجر برایت خوب بود؟
آنجا آرامش داشتم. اصلاً نمیدانستم مصاحبه چیست و روزنامه چیست. فقط به فوتبال توجه میکردم. پستم هم پست خوبی بود. نزدیک دروازه حریف بودم. شوتهایی که میزدم و موقعیتهایی که داشتم زیاد بود.
*یک زمانی بحثهایی مطرح شد در مورد اینکه تو با دلالها کار میکنی. سوژه نقلوانتقالات شده بودی.
من با یک نفر کار میکردم که اصلاً نمیدانستم ماجرا چیست. با یک نفر کار میکردم که بعدها فهمیدم خوب نبوده و روی تیمها نفوذ داشته. من هم دیگر با او کار نکردم. دوست ندارم اسمی از او ببرم. آن موقع خیلی نفوذ داشت. ولی خدا را شکر جلوی آنها ایستادم.
*چه شد از فجر جدا شدی؟
در فجر خوب کار کردم. آن سال از تمام 18 تیم لیگبرتر پیشنهاد داشتم. آمدم پرسپولیس قرارداد بستم. پرسپولیس هم درگیر بحثهای سیاسی شد و مدیرانش رفتند. من هم قسمتم شد که با آقای قلعهنویی آشنا شوم و از نزدیک با او کار کنم. همان سالی که استیلی و کاشانی از پرسپولیس رفتند، قرار بود به پرسپولیس بروم اما آنها رفتند و من هم با پیشنهاد قلعهنویی مواجه شدم و به استقلال رفتم.
*سال اول که آمدی استقلال، با هاشم بیکزادهای که در فجرسپاسی بازی میکرد از نظر فنی فاصله داشتی. دلیلش چه بود؟
من در فجر پشت فوروارد بازی میکردم. آزادی عمل داشتم، اعتماد بهنفسم خوب بود و آرامش داشتم. فجر تماشاگر نداشت و کار خودم را میکردم. هرچه در وجودم بود را پیاده میکردم اما آمدم استقلال دیدم هواداران انتظار دارند. روزنامهها هم هستند و از خوب بازی نکردن مینویسند. من هم احساسی هستم. اگر این شرایط باشد و استرس داشته باشم و اعتماد بهنفسم پایین باشد، کاراییام نصف میشود. بعد هم آمدم دفاع چپ کار کردم. دفاع چپ پستم نبود، بعد آمدم تیمملی و کار کردم. من از دروازه دور شدم و کمتر در حملات بودم. این باعث شد همه فکر کنند من افت کردم در حالیکه اینطور نبود. من تغییر پست دادم. وقتی از دروازه حریف دور میشوی کمتر توی چشم هستی.
*میدانستی با قهرمانیهایی که در استقلال و سپاهان آوردهای یکی از پرافتخارترین بازیکنان ایران هستی؟
بله.
*فکر میکردی به این افتخارات برسی؟
من وقتی بچه بودم فکرهای بزرگی میکردم. شاید به آن نمیرسیدم اما به خودم میگفتم باید بروم تیمملی و اروپا چون بازیام خوب است. همیشه در رؤیاهایم بود اما حالا به حقیقت پیوسته است. رفتن به جامجهانی و قهرمانیهایم را فراموش نمیکنم.
*سال اول در استقلال قهرمان شدید. از آن قهرمانی و بازی روز آخر حرف بزن.
صبح آن روز ما رفتیم حرم امام رضا(ع) و از او خواستیم که برنده شویم. مطمئن بودم چون امام رضا(ع) آنجاست حتماً یک چیزی بوده که آنجا بازی میکنیم. خدا را شکر قهرمان شدیم. اولین قهرمانیام بود.
*شیرینترین قهرمانیات کدام بود؟
همان سال بود. اولین قهرمانی لیگ بود و اولین سال حضورم در استقلال. در کنار حرم امام رضا(ع) هم قهرمان شدیم. همه اینها دست به دست هم داد که آن قهرمانی بهدست بیاید.
*سال دوم حضور در استقلال چطور بود؟ در آن سال قلعهنویی که حامی اصلیات بود از تیم رفت.
همه میگویند من بازیکن قلعهنویی هستم اما اینطوری نیست. دوست داشتم با قلعهنویی کار کنم اما این دلیل نمیشود که بازیکن او باشم. قلعهنویی در هر تیمی که هست طبق نیازهایی که دارد بازیکن میگیرد. خوشحالم در این چند سال قهرمان شدیم. بعد از قلعهنویی هم صمد مرفاوی آمد. من با صمد کار نکرده بودم. اولین سال کارم با صمد بود. تقریباً 90درصد بازیها را بازی کردم. آنهایی هم که نبودم، مصدوم بودم.
*به نظرت در سال دوم حضور در استقلال، از سال اول بهتر بازی کردی؟
بله. خیلی مثمرثمرتر بودم. زمان دایی و قطبی به تیمملی هم دعوت شدم. کمی آرامش داشتم و عادت کرده بودم به بازیکنان. آن سال با یک اختلاف امتیاز نسبت به تیم دوم، سوم شدیم. سپاهان هم با اختلاف خیلی کم اول شد.
*تیم شما پرمهره بود.
بله. ولی روی سکوها حاشیه درست کردند. این باعث شد تیم عقب بیفتد.
*بعد رفتی سپاهان؟
بله.
*جزو آن دستهای بودی که استقلال را رها کردند و رفتند اصفهان.
فوتبال حرفهای است. فکر میکردم با سپاهان موفق باشم که همینطور هم شد. بازیهای خوبی انجام دادم. کروش هم به تیمملی دعوتم کرد. همهچیز خوب بود. خواست خدا بر این بود که تا حالا موفق باشم. امسال من داشتم میرفتم مس که بعد رفتم استقلال. یک میلیارد و دویست میلیون با مس تمام کردم اما گفتم خدایا شاید پول بگیرم و فوتبالم تمام شود. قسمت بود بیایم استقلال و قهرمان شوم. درست است که تماشاگران اذیتم کردند و بیپولی کشیدم اما قهرمان شدیم. به هشت تیم برتر آسیا هم رسیدیم. بعد رفتم تیمملی و جامجهانی.
*واقعاً فوتبالیست ایرانی باید یک میلیارد و دویست میلیون پول بگیرد؟
چرا نباید بگیرد؟
*این پولهای اضافه، فوتبال را خراب نمیکند؟
اگر فوتبال ما حرفهای باشد کم هم داریم میگیریم.
*اگر باشد ولی نیست.
اگر فاکتور بگیریم، پنج درصد از فوتبالیستها که به خودشان میرسند و دنبال قلیان و این چیزها نیستند، حقشان است اینقدر بگیرندولی به نظرم پولهایی که باشگاهها میدهند روی روابط است. یک نفر با مربی رفیق است و یکی با مدیرعامل و همین باعث میشود پولهای زیاد بگیرند.
*دلالها هم در پولهای زیادی که ردوبدل میشود نقش دارند؟
اینها همیشه هستند و همیشه خواهند بود. به نظرم فوتبال ایران را همینها خراب کردند.
*در فوتبال ایران عجیبترین پیشنهادی که داشتی چه بوده؟
یک سال دلالها آمدند سراغم. میگفتند میبریمت فلان تیم. روزنامهها در دستمان است. حمایتت میکنیم. گفتند اگر قرار است 100 میلیون تومان بگیری، ما کاری میکنیم که 300 میلیون بگیری، 50 میلیونش را هم برای خودمان برمیداریم. من این کار را نکردم. سالم بازی کردم. کسی که زندگی آدم را عوض میکند خداست. البته بعدش اذیتم کردند. الکی از من بد مینوشتند. شاید همانهایی که این پیشنهاد را داده بودند این کار را میکردند. دوست ندارم در موردش صحبت کنم چون اذیتم میکند. چه پیشنهادهایی میدادند و چه کارهایی میکردند. این قبول نکردن باعث شد عقب بیفتم اما مطمئن بودم به هدفم میرسم. میدانستم بندههای خدا شاید بتوانند یک مسیر را با این حاشیهها برایت دور کنند اما خود خدا من را برمیگرداند به مسیر.
*تأثیر دلالها در بالا رفتن رقم بازیکنان چقدر است؟
خیلی تأثیر دارند. بازیکن قیمتش هرقدر است، دلال میرود برایش بیشتر میگیرد. نمیدانم چطوری بیشتر میگیرد. رابطه است. فکر میکنم فوتبال ما احتیاجی به اینها ندارد. این برمیگردد به جوی که در فوتبال ما وجود دارد. هنوز هم هست. در همه چیز تأثیر میگذارد.
*درآن بازی سپاهان - استقلال که در ورزشگاه آزادی 4-3 شد، در نیمه دوم به زمین آمدی و برای سپاهان یک گل زدی. آن مسابقه را یادت هست؟
برای سپاهان بازی خوب زیاد داشتم ولی چون پخش مستقیم نبود کسی نمیدید. آن بازی که شما میگویید رؤیایی بود. بهترین بازی فصل بود. من، خسرو و جانواریو از استقلال به سپاهان رفته بودیم و جو سنگینی در ورزشگاه بود. خط دفاع ما دفاع تیمملی بود؛ خسرو حیدری، بنگر، رحمتی و حسینی. برایمان سنگین بود سه گل بخوریم اما نیمه دوم با گلی که زدم خودم گره را باز کردم. دو تا گل دیگر هم زدیم و دو گل هم نزدیم.
*دو سال را در سپاهان گذراندی و با کرانچار قهرمان لیگ شدید. کرانچار چطور مربیای بود؟ میگفتند بازیکنان برای لوکا بازی نمیکردند؟
بله. زمان لوکا بعضی بازیکنان بازی نمیکردند یا با بازیکنان دیگر بدهبستان میکردند که تیم ببازد.
*چرا؟
چون لوکا باج نمیداد. شما اگر خوب تمرین نمیکردی بازیات نمیداد. محرم و بنگر را در مقطعی بازی نمیداد. فرقی نمیکرد کی باشی، مهم این بود که خوب تمرین کنی تا در ترکیب باشی. اکبر ایمانی 18 ساله را در آسیا بازی داد. کدام مربی این کار را میکند؟ مربی خوبی بود. با همین تیم پر از حاشیه خوب نتیجه گرفته بودیم. بازیکنان بازی نمیکردند و ترکیب عوض میشد. اینها تأثیر داشت.
*همان تیم با کرانچار قهرمان شد.
بله. کوچ کرانچار خیلی خوب است. کرانچار مربی باشخصیتی است. تیم را جمعوجور کرد. شوک خوبی از نظر روحیوروانی به تیم داد. ما فقط از نظر روحیوروانی مشکل داشتیم. او در جلساتی که میگذاشت، با بچهها رفیق و راحت بود. این باعث شد دوباره قهرمان شویم. کمتر کسی فکر میکرد برای سال سوم قهرمان شویم.
*بعد هم آمدی استقلال.
گفتم آمدم دوباره قهرمان شوم. همه به من میخندیدند و میگفتند اینطوری نیست. من گفتم هرجا میروم، جام را با خودم میبرم، خدا هم به من کمک میکند که همان هم شد. تیمملی را هم بردم جامجهانی. به اردوی تیمملی که دعوت شدم به جواد گفتم آمدهام وظیفهام را انجام دهم و تیم را ببرم جامجهانی. بچهها میخندیدند.
*ظاهراً در هر تیمی که هستی با همه رابطه خوبی داری؟
بله. در اردوی تیمملی کروش عاشق من شده بود. بچهها هم عاشق من شده بودند. از تکتک بچهها بپرسید. خدا باعث این میشود که کسی اینطوری شود. خدا را شکر لطف او شامل حال من شد.
*استقلال این فصل خیلی حاشیه داشت.
بله. دوست ندارم در موردش صحبت کنم اما واقعاً حاشیه داشت.
*میگفتند در فصلی که گذشت، روابط بازیکنان آنقدر بد بود که حتی نمیتوانستی دو نفر را پیدا کنی که با هم رابطه خوبی دارند.
بله. همینطور است.
*ولی معمولاً تیمی موفق میشود که رفاقت داشته باشد؟
من از کسی ترسی ندارم. روزی همه ما دست خداست. به نظرم شرایط استقلال خوب نبود؛ چه از نظر مالی و چه از نظر مسائل دیگر. پول که نداشتیم هیچ، رفاقتمان هم خوب نبود. فقط برای آبروی خودمان میرفتیم که قهرمان شویم. میتوانستیم پول بگیریم و تمرین نکنیم. الان هم از فصل قبل 40 درصد بیشتر نگرفتهایم.
*معمولاً در تیمی که امیر قلعهنویی بالای سرش باشد این اتفاقات رخ نمیدهد.
من چند سال با قلعهنویی کار کردهام. چنین چیزی در استقلال نبود که یکی بیشتر بگیرد و یکی کمتر، یکی هم اصلاً نگیرد. نمیدانم چرا این اتفاق افتاد. با شناختی که از قلعهنویی داشتم باورم نمیشد. من آخر فصل شنیدم چند نفر بیشتر پول گرفتند. در تیمی که قلعهنویی به همه چیزش اشراف دارد، انتظار نداشتم اینطوری شود.
*استقلال در فصل گذشته سینوسی کار میکرد؛ یک مدت خوب بود و یک مدت ضعیف.
ما اول فصل قهرمان شدیم، نه نیمفصل دوم. در نیمفصل اول حداکثر امتیازها را گرفتیم. 31 امتیاز یعنی حداکثر امتیاز با این شرایطی که داشتیم، با بیپولی و بیبازیکنی. خود مدیریت قلعهنویی باعث شد که نیمفصل اول قهرمان شدیم. نیمفصل دوم بازیکنان خوبی اضافه شدند اما اگر نیمفصل اول آن امتیازها را نمیگرفتیم نمیتوانستیم با 50 بازیکن اضافه هم امتیازات از دست رفته نیمفصل اول را جبران کنیم.
*در آسیا هم که نتایج خوبی گرفتید.
گروه سختی داشتیم. قرارداد دو بازیکن الهلال یا العین به اندازه بودجه کل لیگ ایران بود ولی با تمام وجود رفتیم بازی کردیم.
*بازی اول با الریان عجیب بود. دفاع استقلال که در لیگ خوب بود، در آن مسابقه باز بازی کرد.
الریان زیاد هم قوی نبود ولی ما سه تا گل خوردیم. بزرگ بودن کله حنیف واقعاً به ضرر ما شد. توپ را هرجا میزدی میخورد به کله حنیف و میرفت توی گل. به رحمتی گفتم میخواهی گل نخوری حنیف را بگذار کنار خودت چون توپ را هر جای چهارچوب که بزنند میخورد به کله گنده حنیف و نمیرود توی گل.
*شیرینترین بازیکن استقلال چه کسی بود؟
حنیف عمرانزاده.
*بازی با العین در آزادی چطور بود؟ خیلی برد شیرینی کسب کردید.
اگر آن بازی را نمیبردیم خیلی سخت و پیچیده میشد. فکر میکنم کلید صعود ما در همان مسابقه بود. استارت صعود ما در همان مسابقه بود. آن را بردیم و امیدوار شدیم. البته بازی الهلال را هم کسی فکر نمیکرد آنجا ببریم یا اینجا ببازیم.
*جنجالهای تو هم از همانجا شروع شد؟
بله. به گلی که زدم واقعاً احتیاج داشتم.
*شانسی آن گل را زدی؟
نه. گل خوبی زدم. در چرخش زدم. خدا دوستم داشت و رفت توی گل.
*فکر میکردی بعد از یک فصل پر از انتقاد، به تیمملی برسی و سه مسابقه حساس را فیکس باشی و با تیمملی به جامجهانی بروی؟
خودم هم فکر نمیکردم که پایان خوبی داشته باشد؛ پایانی دراماتیک. همهچیز بهنفع خودم تمام شد. همیشه میگویم همه اینها لطف خدا بود. خدا میگوید اگر بخواهم یک بندهای را ببرم بالا، میبرم. من فصل سختی داشتم. تیمملی دعوت میشدم، میگفتند نباید دعوت میشد. مینوشتند کروش از بیکزاده چی دیده که دعوتش کرده؟ خدا اینجا دیگر نمیتوانست طاقت بیاورد. من هم بهترین بازیها را کردم. استقلال را با وجود تمام نامهربانیها قهرمان کردیم. از رسانهها تشکر میکنم. بعضیها انتقادات خوبی میکردند اما بعضی به ناحق مینوشتند. الان جا دارد به آنهایی که این کار را میکردند تبریک بگویم.
*فکر میکردی تیمملی به جامجهانی صعود کند؟
خوشبینترین آدم هم فکر نمیکرد مستقیم به جامجهانی برویم. مردم هم ناامید بودند. اگر با قطر مساوی میکردیم احتمال نداشت برویم جامجهانی. خدایا شکرت. خودت خواستی. در این چند سال اخیر حساسترین بازی تیمملی مقابل قطر بود که بسیار هم سرنوشتساز بود. من در آن دیدار، بازی کردم. به هر کسی میگفتی ترکیب را بگو، من را نمیگفت. خدا کمک کرد و بردیم. استارت رفتن به جامجهانی از همانجا زده شد.
*خود بچههای تیمملی چه چیزی میگفتند؟
وقتی رفتیم آنجا، خواستیم که برنده شویم. من آنجا دیدم خواستن و همدلی چقدر به یک تیم کمک میکند. قلبهایمان را یکی کردیم. در تمرین، محکم کار میکردیم. من بچههای خودمان را در تمرین میزدم. میگفتیم باید محکم باشیم و محکم بودن را از تمرین شروع کردیم. همه قبول کرده بودند در تمرین حتی لگد بزنیم و تکل بزنیم چون میدانستیم اینطوری میرویم جامجهانی.
*تیمملی تا حالا در سه جامجهانی شرکت کرده و این چهارمینبار است که ایران به جامجهانی صعود میکند. آیا تیم فعلی نسبت به سه دوره قبلی ستاره دارد ؟ به نظرت ستارههای این تیم بیشتر است یا تیمهای قبلی؟
نه. ما از نظر اسمی خیلی پایینتر هستیم. هر دورهای بازیکنان جدید میآیند به تیمملی. این باعث افت تیمملی میشود و تا بازیکنان بیایند خودشان را پیدا کنند، زمان میبرد. همین باعث شده ما ضعیف شویم. خود کره هم تیم خوبی بود اما کره همیشگی نبود. ما هم ایران همیشگی نبودیم. نسبت به چند سال اخیر که حرف اول را در آسیا میزدیم، افت کردهایم.
*جلوی کره خوب بودید؟
وقتی تیم میبرد یعنی خوب بوده. تیم ما با برنامه بود و یکی از شانسهای بزرگ من این بود که با کروش کار کنم. شاید باورتان نشود الان کروش عاشق من است و یک لحظه هم طاقت دوری من را ندارد! (باخنده)
*اگر مربی دیگری جای کروش بود میرفتیم جامجهانی؟
فکر میکنم نه چون از تجربه چند ساله که در اروپا داشت استفاده کرد؛ نوع رفتار با بازیکنان و تمرین و چیدمان. هر کسی جای کروش بود نمیآمد دفاع استقلال را بگذارد فیکس تیمملی. من را در حساسترین بازی تیمملی نمیگذاشت داخل زمین. من را یک سال اذیتم کرده بودند، خدا کمک کرد خوب باشم. همین عوامل باعث شد برویم جامجهانی. در فوتبال همیشه تیم خوب برنده نمیشود. خدا به دل تیمها هم نگاه میکند. دعا خیلی تأثیر دارد. مردم دعا کردند. نه اینکه چون کروش من را بازی داده این حرفها را بزنم. با مربی بزرگی کار کردم که این شانس خوبی برای من بود.
*صحبتهای سرمربی کرهجنوبی چهقدر در شکست دادن این تیم تأثیر داشت؟
او انگیزه ما را بالا برد. چوی فکر میکرد با این صحبتها میتواند از نظر روحیوروانی در تیم ما تأثیر بگذارد اما نمیدانست خونمان را بهجوش میآورد و با تمام وجود بازی میکنیم. همین باعث شد خیلی انگیزه پیدا کنیم. ما رفته بودیم بیرون و وقتی برگشتیم دیدیم عکس چوی را داخل اتاقها، ماشین، رستوران و رختکن تیم زدهاند. هرجا میرفتیم عکس او را با پیراهن ازبکستان زده بودند به دیوار. ما هم وقتی قیافه چوی را میدیدیم میگفتیم یک پدری از تو دربیاوریم! از جلوی چشم ما کنار نمیرفت و ما میگفتیم پدرت را درمیآوریم. کروش در وجود ما یک نفرتی ایجاد کرد نسبت به سرمربی کرهجنوبی که باعث شد برنده شویم. رفتیم تمرین، برگشتیم دیدیم در همه اتاقها سه، چهارتا عکس چوی را زدهاند. گفتیم اینها را کی زده؟ آمدیم در سالن هتل عکس چوی بود. در اتوبوس عکس چوی بود. در جلسه عکس چوی بود. فرق مربیان بزرگ با مربیان سطح پایین همین جزئیات است. همانطور که فرق فوتبالیستهای ایرانی با اروپاییها در همین جزئیات است.
*فرق قلعهنویی با مربیان دیگر چیست؟
قلعهنویی مربی خوبی است. چند سال است با او کار میکنم. قهرمانیهای زیادی هم بهدست آوردهام. باید اعتراف کنم من اگر به تیمملی رسیدم و در رفتن به جامجهانی نقش داشتم اول بهخاطر لطف خداوند بود و بعد بهخاطر حمایتهای امیرخان که هیچوقت این کار او را فراموش نمیکنم. قلعهنویی از جمله مربیانی است که بهخاطر دل رئوفش هرچه از خدا بخواهد بهدست میآورد.
* از این تیمملی در جامجهانی چه انتظاری میرود؟
از الان باید به فکر آن باشیم، نه اینکه برویم اوت شویم و برگردیم. باید یک آبرو و جایگاه مناسبی در فوتبال دنیا پیدا کنیم. کسی فکر نمیکرد کره را رفت و برگشت ببریم. حالا کره ثبات همیشه را نداشت، درست اما باز هم کره بود. برزیل همیشه برزیل است، کره هم همیشه کره است. به نظرم باید برنامهریزی کنیم. کسی فکر نمیکرد مستقیم به جامجهانی برویم. کسی هم فکر نمیکند برویم مرحله بعد. شاید این اتفاق بیفتد. با مدیریت و برنامهریزی باید کروش را حفظ کرد و در جامجهانی به فکر کسب نتایج خوب باشیم.
*البته کروش که در تیمملی ماندگار شد.
این جای امیدواری است. مثل برانکو نشد که برود و بعد که رفت بگوییم چرا رفت. همانطور که برای بار اول بهعنوان تیم اول رفتیم جامجهانی، برای اولینبار میرویم مرحله دوم جامجهانی.
*دوست داری تیمملی با چه تیمهایی همگروه شود؟
با یکی از تیمهای بزرگ همگروه شویم، تیمهای دیگر هم متوسط باشند که آنها را ببریم و برویم مرحله بعد.
*خودت دوست داری با چه تیمی همگروه شویم؟
دوست دارم با آرژانتین بازی کنیم. البته صعود کردن به گروه هم ربط دارد. ما همیشه گروه خوبی داریم. بدشانسیهایی هم داریم اما امیدوارم امسال هم یک گروه خوب نصیب ما شود تا دوباره دل همه را شاد کنیم.
*عصبانیت کرهایها بعد از سوت پایان بازی برای شما عجیب نبود؟
هیچ وقت فکر نمیکردم کرهایها اینطوری باشند. در تاریخ فوتبالشان این چیزها را ندیده بودم. حتی پیرزنها هم بطری پرتاب میکردند سمت ما. دور تا دور زمین پر از میوه، پرتقال، آبمیوه و آبمعدنی بود؛ جوری که آدم یاد بازار میوه و ترهبار خودمان میافتاد! از شخصیت و منش کرهایها بعید بود. البته عصبانی بودند. خدا را شکر که ثابت کردیم ایرانیها بهتر هستند.
*از آن بطریهایی که پرتاب میکردند هیچکدام به تو نخورد؟
چندتا بطری از بغل صورتم رد شد و من جا خالی دادم. پرچم ایران را گرفته بودم دستم و بیشتر حواسم به خوشحالی کردن بود.
*رضا قوچاننژاد سه گل حساس برای ایران زد. به نظر میرسد بازیکن آیندهداری برای فوتبال ایران خواهد بود.
رضا در این سه مسابقه واقعاً خوب بود. هر کدام از این مسابقات یک فینال بود. رضا هم گلهای حساسی زد. دو گل شش امتیازی به قطر و کره زد. کار بزرگی کرد. از کوچکترین فرصت استفاده کرد و این گلها را زد. امیدوارم که بتواند در جامجهانی هم برای تیمملی مثمرثمر باشد.
*همگروهی استقلال با بوریرام تایلند شانسی است که به استقلال رو کرده است.
بوریرام نسبت به تیمهای دیگر تا حدودی ضعیفتر است و میتوانیم حساب کنیم که آنها را میبریم. تیمهای کرهای و ژاپنی از بقیه جلوتر هستند. البته بوریرام حتماً تیم خوبی است که تا این مرحله بالا آمده. تیم بد تا این مرحله نمیتوانست جلو بیاید. این شانس خوبی است که به جمع چهار تیم برویم و بعد هم فینال.
*استقلال میتواند قهرمان آسیا شود؟
چرا نتواند؟ کسی فکر نمیکرد به عنوان تیم اول برویم بالا با آن تیمهایی که در گروهمان بودند. استقلال پتانسیل این را دارد، البته بیپولی بد است. ما تا جمع هشت تیم برتر آمدهایم اما پول نداریم بازیکن بگیریم.
*خودت در استقلال میمانی؟
دوست دارم بمانم ولی شرایط را میبینید. ما هم زندگی داریم. من یک سال بدون پول را با سختی گذراندم. حتی ماشین زیر پایم را فروختم و با آژانس میرفتم این طرف و آن طرف. هواداران بدانند بهخاطر این تیم این کارها را کردیم. من پول آژانس را هم به زور درآوردم. با این حملاتی که به من شد بازی کردم اما کسی فکر نکرد با چه شرایطی بازی کردیم. هواداران بدانند با چه سختیهایی بازی کردیم؛ هم از نظر روحیوروانی و هم از نظر مالی. بازیکنی که ذهنش آماده تمرین کردن نیست و هزار و یک مشغله ذهنی دارد نمیتواند بازی کند.
*میگفتند آشتیکنان بین رحمتی و نکونام را تو برگزار کردی؟
از آن موقع تا الان چیزی نگفته بودم. یک پیشزمینهای شده بود که آشتی کنند اما من باعث شدم. با جواد که صحبت کردم، گفت خیلیها آمدند و گفتند ولی من قبول نکردم. گفتم من بروم بگویم؟ گفت چون تویی برو.
*چرا قبول نمیکرد کسی وساطت کند؟
شاید آنهایی که جلو آمده بودند را قبول نداشت. میگفت من چیزهایی دیدم که در اسپانیا ندیدم. احساس میکرد همه به او دروغ میگویند. خدا را شکر من دوست خوبی مثل جواد پیدا کردم. میگفت یک بازیکن در رئالمادرید مثل تو بود، ولی بازیاش میدادند. میگفت وقتی این بازیکن بازی میکرد اینقدر فشار روی مورینیو بود که مجبور میشد او را بیرون از خانه بازی بدهد. گفت ساده فوتبال بازی کن. ریسکی فوتبال بازی نکن. جواد واقعاً من را آرام میکرد، با من همفکری میکرد.
*در استقلال همه بچهها دوستت داشتند و بعد از گلی که زدی خیلی شادی کردند.
بله. خیلی دوستم داشتند. جا دارد از جواد و بقیه بچهها تشکر کنم که کمکم کردند.
*وقتی داور چینی سوت پایان بازی با کره را زد چه حسی داشتی؟
حدود 10، 15 ثانیه مات بودم که یک نفر از پشت آمد زد توی سرم و گفت چرا ایستادهای؟ به خودم آمدم و دیدم رفتهایم جامجهانی. رفتیم دور زمین دویدیم. اصلاً نمیدانستم کدام طرف باید بدوم. رفتم سمت نیمکت.
*از کرهایها کتک نخوردی؟
نه. اگر میخوردم هم ارزش داشت.
*بعد هم به ایران آمدید و در جشن ورزشگاه آزادی شرکت کردید.
میشد این جشن را بهتر برگزار کرد. ما دو شب نخوابیده بودیم. از 40 روز قبل از خانواده دور بودیم و تعطیلات و استراحتی هم نداشتیم.
*برای لیگ بعدی چهکار میکنی؟
گفتم و بازهم میگویم قسمت هرچه باشد همان میشود. من به اینکه فلانجا بیشتر پول میدهد یا کمتر یا اسمش بزرگ است یا کوچک، فکر نمیکنم. از خدا میخواهم هرچه بهتر است همان اتفاق بیفتد.
43 43
نظر شما