نویسنده در سه فصل آخر معتقد است که نوع و میزان نمادهای اثرگذار در مبحث گسستگی و پیوستگی نواحی آذربایجان، کردستان و بلوچستان با عناصر هویت¬ساز ایرانی ناهمسان است، و نوع ناحیه¬گرایی و پیامدهای ملی و امنیتی آن نیز ناهمسان است. در این بین ناحیه آذربایجان چالشی در مقوله مشارکت ¬ملی ندارند و خود رهبری بسیاری از جنبش¬های ملی را بر عهده داشته¬اند. اما ناهمگونی زبانی با زبان فارسی زمینه¬ساز پیدایش ناحیه¬گرایی زبانی شده است. در مورد کردستان معتقد است که اصولا ماهیت ناحیه¬گرایی نواحی کردنشین غرب کشور متفاوت با کشورهای پیرامونی است. زیرا آنچه کردها بعنوان ماهیت و هویت کردی به آن استناد می¬جویند با ریشه¬های فرهنگی، تاریخی، زبانی ایران همبستگی و همانندی بسیار دارد و النهایه مادامی که هویت بلوچ ایرانی¬تبار و برخوردار از فرصت¬های ملی و محلی شکل نیابد وضعیت نامطلوب کنونی ادامه خواهد یافت .

فصل سوم: آذربایجان ناحیه¬ای با کارکرد ملی
نویسنده در فصل¬سوم به یکی از نواحی فرهنگی مهم ایران، ناحیه شمالغربی می¬پردازد. ناحیه¬ای که در تاریخ چند هزار ساله خود با نوعی دگرسانی فرهنگی در گستره مذهب و زبان رویاروی بوده است. رویدادهای سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی سده اخیر در این ناحیه بازتابی از دگرگونی¬های فرهنگی چند هزارساله و همچنین متاثر از دگرگونی در مرزهای ژئوپوایتیک، ژئواستراتژیک و رقابت قدرت¬های جهانی و بازیگران منطقه¬ای بوده است. نویسنده در محدوده آذربایجان به دو نکته اشاره می¬کند اول¬اینکه: یکی از دشواری-های مطالعه و بررسی ناحیه آذربایجان تعیین محدوده آن است و آیا مرز فرهنگی آذربایجان با قلمرو زبان ترکی آذری یکی است یا نه. دوم: مراودات و مبادلات انسانی و کالایی آذربایجان با نواحی برون ناحیه¬ای بویژه با مراکز استان¬های همجوار به مراتب گسترده¬تر از مراودات درون¬ناحیه¬ای است. همین تعاملات و مبادلات فرهنگی و بازرگانی در افزایش پیوندهای برون¬ناحیه¬ای و نقش¬آفرینی در گستره ملی بسیار اثرگذار بوده است. در ادامه تبارشناسی زبان¬های آذربایجان به دو زبان آذری که تا پیش از آمدن کوچندگان آسیای¬مرکزی به ناحیه آذربایجان زبان اکثریت ساکنان آن ناحیه بوده است و زبان ترکی آذربایجانی که ناشی از کوچ بزرگ ترک¬ها از آسیای¬مرکزی به آسیای¬صغیر و در سده پنجم به ناحیه آذربایجان بوده است.
نویسنده در ادامه در مبحث مهم کارکرد ملی آذربایجان؛ از آذربایجان بعنوان خاستگاه و کانون اصلی آیین زرتشتی در سراسر قلمرو فلات ایران و این دین در زمان ساسانیان در جایگاه دین رسمی یکی از پایه¬های هویت ایرانی بوده، نام می¬برد (آذربایجان بعنوان پایگاه دین¬زرتشت). همچنین اینکه اساسا این آذربایجانی¬ها بودند که بر اساس تعریفی نو و بر بنیاد مذهب ¬شیعی، ایران¬نوین را در سال1506م پایه¬گذاری کردند (آذربایجان ناحیه پراکنش تشیع) و نقش¬آفرینی فراناحیه¬ای آذربایجانی¬ها که نشان می¬دهد، آذربایجانی¬ها بیش از ساکنان نواحی دیگر به سراسر ایران مهاجرت کرده و سکنا گزیده¬اند و بسیاری از گردانندگان که در راس مصادر اداری و اجرایی کشور بوده¬اند، خاستگاه آذربایجانی داشته¬اند.
نویسنده در بخش بعدی فصل به تقسیم¬بندی قدرت¬های خارجی و پایگاه و خاستگاه دخالت¬شان در امور ناحیه¬ای و تشدید تمایزات ناحیه¬ای آذربایجان می¬پردازد. و در ابتدای بحث به روسیه شوروی و اسناد مداخلات می¬پردازد. اساس استراتژی نظامی روسیه پسا شوروی و پیشا شوروی متاثر از وضعیت جغرافیایی بری آن و آرزوی دیرپای روس¬ها در دسترسی به آبهای آزاد و گرم در جهت¬گیری این استراتژی بسیار اثرگذار بوده است. از اینرو کشور ایران نمی توانست با توجه موقعیت ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک خود از گزند این راهبرد دور بماند. در ادامه همین بحث نویسنده به ارائه اسناد دخالت¬شوروی در ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان پرداخته است.
مولف در بخش دولت¬های منطقه¬ای و نقش آنها در تشدید تمایزات ناحیه¬ای آذربایجان به دو دولت ترک زبان آذربایجان و ترکیه اشاره می¬کند و اینگونه عنوان می¬کند که در یکصدسال اخیر اندیشه¬های پان ترکیسم را می¬توان در عملکرد هر دو دولت دید و ناحیه آذربایجان ایران در کانون توجه آنها بوده است با این تفاوت که مقامات ترکیه هدف آرمانی و درازمدت خود را بر اساس رهنمودهای آتاترک، پیوند با اروپا و پرهیز از توجه کانونی و راهبردی به گستره خاورمیانه می¬دانند. به همین دلیل بصورت حاشیه¬ای به ناحیه آذربایجان نگریسته، پرداختن به مقوله پان ترکیسم از اولویت¬های سیاست¬خارجی ترکیه نبوده است. اما دولت آذربایجان از آغاز برپایی تاکنون متاثر از همسانی¬های¬زبانی با آذربایجان ایران بوده و از رهگذر رسانه¬های دیداری و شنیداری به مقوله واگرایی در این بخش دامن زده است. در این کشور احزاب و تشکل-های ملی¬گرای افراطی دارای ایده¬های پان¬ترکی و ضدایرانی، آذربایجان واحد را تنها راه برون¬رفت از بن-بست¬های اقتصادی، غلبه بر ارمنی¬ها و دیگر رویاهای خود می¬دانند.
همچنین در بحث مداخلات ایالات¬متحده در نواحی مختلف ایران، نویسنده به این نکته اشاره کرده که ایالات¬متحده در مقایسه با شوروی در مداخلاتش بر حقوق بشر تاکید کرده و جهت¬گیری آن محکومیت نظام¬سیاسی ایران در برخورد با فعالان سیاسی ناحیه¬گرا و اقلیت¬های مذهبی بوده است و تجربه نشان داده ایالات متحده با ایجاد فشار روانی به مقوله تنوع¬فرهنگی و ناحیه¬ای پرداخته و خود را با جریان¬های ناحیه¬گرا به شکلی همداستان نشان داده است.
موضوع با اهمیت دیگری که نویسنده بدان پرداخته است عوامل تنش و همگرایی ناحیه آذربایجان بوده است که در قالب جک¬سازی و طنزگویی، نخبگان و روشنفکران آذربایجانی، کارکرد ملی آذربایجان و همگرایی مذهب و چالشگری زبان بیان شده است.
نویسنده به کارکرد ملی آذربایجان اینگونه می پردازد که چارچوب سرزمینی ایران، بر دو ستون و یک کانون جغرافیایی استوار است؛ هر یک از این دو ستون دارای ویژگیهای غیرقابل انکاری هستند. در عین حال هرگاه این کانون و یا یکی از این ستون¬ها لرزان شود و یا فرو بریزد، مجموعه را دچار بحران و از هم-پاشیدگی خواهد کرد. به دیگر سخن ماندگاری حیات¬سیاسی ایران در شرایط کنونی، وابسته به دو منطقه، شامل استان¬های آذری¬نشین و منطقه هیدروکربنی استان¬های کرانه¬ای خلیج¬فارس و کانون¬محوری تهران بزرگ است. همچنین همگرایی مذهب و چالشگری زبان موضوع دیگری است که مولف با این عبارت که از بازه¬های فرهنگی ایرانیان، تقدم و تقدس مذهب بر دیگر شناسه¬های فرهنگی است؛ به نحوی که دیگر شناسه¬های فرهنگی و حتی بسیاری از بنیادهای معیشتی در ارتباط با مذهب ماندگار یا ناپایدار مانده¬اند، آغاز می¬کند و نشان می¬دهد که آذربایجان بمنزله خاستگاه پراکندگی ملی مذهب¬تشیع، کانون پرورش علمای مذهبی پرنفوذ در گستره ملی بوده است.
زبان ترکی آذربایجانی، فرصت و نه معضل عنوان بخش پایانی فصل است که در آن نویسنده بر واقعیت کثرت جمعیت ترک¬زبان کشور پس از فارسی¬زبانان صحه گذاشته و سیاست¬های همانندسازی در گستره زبان ناحیه آذربایجان در یکصد سال اخیر را بی¬نتیجه خوانده و حتی باعث بروز تنش¬هایی نیز شده است. انجام اقداماتی همچون امکان تدریس ادبیات ترکی آذربایجانی در دانشگاههای شهرهایی که اکثریت ساکنان و دانشجویان آن آذربایجانی هستند،در جهت کاهش پیامدهای واگرایی¬سرزمینی، تامین مطالبات ناحیه¬گرایان فرهنگی در حوزه زبان¬ترکی آذربایجانی و تقویت احساس همبستگی ملی بسیار اثرگذار خواهد بود.

فصل چهارم:کردستان گستره¬ای از خره¬نواحی فرهنگ کردی
نویسنده در ابتدای فصل با این پرسش که آیا اساسا عنصر یا عناصر پیوند¬دهنده فراگیر میان کردها وجود دارد؟ توضیح می¬دهد که بستر جغرافیایی¬کردستان، به منزله عامل اساسی بازدارنده تعامل کردها و ایجاد خرده نواحی¬فرهنگی بر بنیاد زبان، لهجه و مذهب کرد، بسیار موثر بوده است و تعامل برون¬ناحیه¬ای با دو قلمرو ترک، عرب و ایرانی، همچنین قلمرو مذاهب اهل سنت و تشیع، طریقت¬های صوفیانه، برخی آیین¬ها که ریشه در ادیان ایرانی پیشا اسلامی دارند در این زمینه کارکرد چشمگیری داشته است. مطالعه رخدادهای تاریخی و فرهنگی رفته بر کردستان نشان می¬دهد نواحی که امروزه به نام کردنشین از آنها یاد می¬شود دست¬کم از پیدایش اسلام و گرایش کردها به آن، هیچگاه در تعامل با هم، سبب حرکت و جنبشی فراگیر نبوده است.مطالعه نواحی کردنشین نشان¬دهنده عمق ناهمگونی و ناهمسانی در گستره هویت و زبان کردی است. نویسنده در ادامه این نکته مهم را یادآوری می¬کند که زبان، اساسی¬ترین پایه ساخت ناسیونالیسم کردی است و بررسی بیانیه¬ها و درخواست¬های تشکل¬های کردی نشان می¬دهد زبان همواره یکی از بخش-های ثابت خواست کردها بوده است. پاسخ به این پرسش که زبان کردی کدام است و منظور از آموزش این زبان در مدارس و دانشگاهها چیست غالبا با ابهام همراه است. چراکه آشفتگی زبانی بهمراه خرده ناحیه گرایی نواحی مختلف در اعلام زبان خود در مقام زبان معیار کردی سبب شده است ناحیه¬گرایان کرد با ناهمگونی بسیاری در پیوند و همبستگی کردها رویاروی باشند.
ناهمگونی و ناهمسانی زبانی و مذهبی در کردستان باعث شده تا هراس از تجزیه¬خواهی کردها در کشورهای ایران، عراق، ترکیه و سوریه، نوعی وحدت رویه را در میان این کشورها به منظور جلوگیری از اندیشه همگرایی و برپایی کردستان بزرگ(یکپارچه) به وجود آورده و آنها را به واکنشی همه سویه و هماهنگ در جلوگیری از تحقق آن واداشته است. در خاورمیانه، کردستان تنها منطقه¬ای است که در صورت تشکیل دولت مستقل کردی از آب و نفت توامِ افزون بر نیاز برخوردار است.
نویسنده در ادامه از پیوستگی ماد و کرد سخن بمیان می¬آورد و اشاره می¬کند که کردها بر این باورند که خاستگاه زبانی و تباری آنان در زبان و تبار قوم آریایی¬¬مادی ریشه دارد.کاوش¬های باستان¬شناسی،زبان-شناسی و تاریخی نیز این ادعای کردها را تایید می¬کنند. همچنین زبان کردی و نیز زبان¬های کرانه دریای-خزر که در پیوند سرزمینی با ماد کوچک(آذربایجان) بوده¬اند، شکل تغییر یافته زبان مادی و در واقع شاخه-ای از این زبان باستانی¬اند. نویسنده بیان می¬کند که کردی نه یک زبان، بلکه پدیده¬ای چندزبانی و از اینرو واقعیت«زبان¬های کردی» مقوله¬ای انکارناپذیر است، زیرا هر ناحیه زبان و گویش و لهجه خود را دارد که برای دیگر نواحی کردنشین بدون ترجمه، زمینه درک و فهم آن وجود ندارد. وجود همانندی¬های دستوری و واژگانی در بسیاری از ساکنان منطقه زاگرس که به یکی از زبان¬های ایران(فارسی، لری، لکی، کردی و...) سخن می¬گویند، نشان¬دهنده یکی بودن خاستگاه این زبان¬ها است. نویسنده در بحث دستبردهای تاریخی بیان می¬کند که اندیشه فرگیر کردی که توانسته باشد پویایی و جنبش فراگیر کردی به وجود آورده باشد، موجود نیست و برخی از نخبگان و روشنفکران سرخورده از توسعه نابرابر، ناموزون، شتابان، تک¬بعدی و غیربومی در ایران، برای رسیدن به اهداف¬سیاسی خود به جعل و دستبرد تاریخ(ساخت سابقه¬سیاسی برای کردها) روی آورده و به آفرینش قهرمان¬ملی پرداخته¬اند (صلاح¬الدین ایوبی).
مولف در ادامه به تشریح مناسبات کردها با دولت¬های تابعه می¬پردازد و در مورد کردستان¬ترکیه که پهناورترین و پرجمعیت¬ترین بخش کردستان است با اشاره به قانون اساسی کشور ترکیه، نگرانی کارگزاران سیاسی، نظامی و فرهنگی کشور ترکیه در جستار هویت¬ترکی و ناهمگونی¬فرهنگی این کشور را نشان داده و بیان می¬کند که رویکرد این قانون به پدیده تنوع فرهنگی عمدتا سرشتی امنیتی دارد. تعریف علت¬وجودی کشور ترکیه بر بنیاد هویت¬ترک سبب ممنوعیت دیگر زبانها بویژه کردی از 1925 و جلوگیری از نشر کتاب و مجلات به این زبان بوده است. نوع رویکرد حکومت ترکیه به مقوله ناهمگونی ملی در قالب تفاوت¬های هسته(ترک در غرب) و پیرامون(کرد در شرق) به لحاظ توسعه، ناهمسانی آشکاری بدنبال داشته است.
اگرچه تلاش ترکیه در پیوستن به اتحادیه¬اروپا باعث شده در سال2005، حکومت ترکیه زیر فشارهای داخلی و خارجی اتحادیه اروپا و امریکا، وعده های انجام دادن اصلاحاتی در امور مربوط به کردها بویژه در حوزه آموزش زبان و فرهنگ کردی در رسانه¬ها را داده است.
در بحث کردستان¬عراق به این موضوع اشاره می¬شود که این منطقه بواسطه ناهمگونی¬های زبانی، مذهبی(شافعی)، تاریخی، و فرهنگی با اکثریت عرب کشور همواره یکی از نواحی دچار واگرایی بوده است. دخالت قدرت¬های منطقه¬ای و فرامنطقه¬ای در امور کردستان و نوع رویکرد حکومت¬های بغداد به این ناحیه که عموما با محرومیت و سرکوب همراه بوده در فزایندگی نیروهای واگرا پیامدهای جغرافیایی سیاسی عمیقی بدنبال داشته است.
همچنین زمینه¬های پیدایش الگوی حکومت ناحیه¬ای¬کردستان در شمال عراق را باید در نتیجه سرنگونی حکومت بعث عراق، حضور نیروهای بین¬المللی و خلاء قدرت در شمال این کشور و همچنین تجربیات برآمده از یک دهه حکومت احزاب کردی آن محدوده دانست. بسیاری از کارگزاران نهادهای حکومت خودگردان، مهاجران کرد ساکن اروپا و امریکا هستند که طبعا رویکرد آن در گستره مدیریتی¬شان عمدتا بر لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی مبتنی است. این حکومت خودگردان دارای مجلس ناحیه¬ای و موجودیت سیاسی و فرهنگی ویژه¬ای است(برای نمونه در قانون¬اساسی کردستان مانند قانون اساسی عراق از صددرصد اعضای پارلمان،25درصد کرسی¬ها متعلق به زنان است).همچنین نویسنده این نکته را بیان می¬کند که پذیرفته¬شدن زبان¬کردی بعنوان زبان¬رسمی و اداری، وجود 5دانشگاه دولتی، مشارکت با حکومت مرکزی در امور ملی و در اختیار گرفتن چندین منصب وزارتی بهمراه تحولات صورت گرفته در کردستان عراق با علاقه و اشتیاق خاصی مورد توجه باشندگان دیگر نواحی کردنشین کشورهای پیرامونی است. زیرا نشان می¬دهد شهروندان یک کشور خاورمیانه¬ای نیز می¬توانند از حقوقی برابر جدای از تفاوت¬های فرهنگی برخوردار باشند. این موضوع سبب خواهد شد کردهای نواحی دیگر در آینده بر مطالبات ناحیه¬ای¬شان مصمم¬تر شوند. الگوی حکومت ناحیه¬ای کردستان(KRG) حداقل در چهار گستره عاطفی، سیاسی، منطقه¬ای و بین¬المللی و مناسبات ناحیه¬ای، توان تاثیرگذاری خود بر دیگر نواحی کردنشین را دارد.
نویسنده در ادامه به نواحی کردنشین ایران می¬رسد و تمرکز خود را به بررسی و مطالعه نواحی کردنشین سنی مذهب(غرب آذربایجان غربی و کردستان) که بیشتر خیزش¬ها و ناآرامی¬های ناحیه¬گرایانه کردنشین ایران منطبق بر این گستره¬ بوده، معطوف می¬کند و نشان می¬دهد که در مقایسه با کردهای ترکیه و عراق، گرایش-های مرکزگریزی کردها در ایران چندان قوی نبوده است و بسیاری از کارشناسان علت این واقعیت را ایرانی¬بودن کردها و همانندی فرهنگی آنان با دیگر ایرانیان دانسته¬اند. اساسا پیدایش ناحیه¬گرایی¬کردی در ایران متاثر از نواحی کردنشین پیرامونی، دخالت قدرت¬های ژئواستراتژیک فرامنطقه¬ای و ضعف بنیادهای عدالت¬جغرافیایی در گستره ملی بوده است.نویسنده در مورد نواحی غرب آذربایجان¬غربی به پیشینه مناسبات نه¬چندان دوستانه میان گروه آذربایجانی شیعه¬مذهب و کرد سنی¬مذهب که منجر به تغییرات و تحولات فضایی و توسعه¬ای ناهمگون در این دو بخش شده، اشاره می¬کند. بطوریکه استانی که نیمی از جمعیت آن کردها هستند را عموما آذری¬ها اداره می¬کنند و تبعات این مساله در مدیریت¬کلان و برنامه¬ریزی و سیاستگذاری¬ها بویژه در چارچوب برنامه¬های پنج¬ساله توسعه، با نگرش انتظامی به نواحی کردنشین ناحیه همراه بوده است.
همچنین در بخش پایانی¬فصل، نویسنده در بررسی منطقه کردستان به تاثیر مذهب در جریان رویدادهای سیاسی کردی دست¬کم در گذار یکصد سال اخیر اشاره و دو رویکرد ناهمسان را مطرح می¬کند؛ یکی اینکه بخش شرقی(شیعه¬مذهب) همراهی چندانی با بخش¬غربی(سنی¬مذهب) نداشته و جهت¬گیری¬های فرهنگی آن عمدتا در پیوند با دیگر نواحی کشور بوده و دیگر اینکه بسیاری از مدیران اداری و اجرایی استان برآمده از همین بخش¬شرقی بوده¬اند وتداوم چنین وضعیتی در بروز تنش میان این دو بخش تاثیر بسیاری داشته است.

فصل پنجم: بلوچستان گستره¬ای با مرزهای¬گسسته
نویسنده در این فصل به محدوده¬ای از گستره¬ی جغرافیایی در جنوب استان سیستان و بلوچستان می¬پرداز؛ محدوده¬ای که با رویکرد امنیتی- نظامی حکومت¬مرکزی به بلوچستان، نقش مولوی¬ها در گسست عناصر پیونددهنده بلوچ با هویت¬ایرانی، فقر فرهنگی، نبود زیرساخت¬های قابل پذیرش توسعه¬ای در منطقه، وجود زمینه¬های تحصیل درآمد از طریق قاچاق و اقتصاد پنهان، نقش بنیادگرایی مذهبی با خاستگاه فرامرزی در برانگیختن احساسات مذهبی نخبگان و مردم عادی بلوچ، دست¬کم از زمان انقلاب به این سو تاثیر بسیاری در بروز بحران¬های¬ناحیه¬ای داشته است.پژهش کنونی بر این فرض استوار است که بلوچستان متاثر ار عوامل ملی، محلی و فراملی دچار نوعی گسست و آشفتگی هویتی شده است که تداوم این وضعیت در تشدید زمینه¬های بحران اثرگذار خواهد بود.
نویسنده در بخش دین و مذهب بلوچان اشاره دارد که با برآمدن صفویان و تحول مذهبی در ایران، اکثریت بلوچها به مذهب سنی¬حنفی ماندند. و همین دگرگونی در انزوای بیشتر نواحی بلوچ¬نشین نسبت به دیگر نواحی کشور کارگر افتاد و زمینه¬ساز افزایش تعامل فرهنگی بیشتر با حوزه تمدنی شبه¬قاره هند و کانون¬های مذهبی اهل سنت آن نواحی شد؛ به گونه¬ای که بیشتر مولوی¬های مطرح بلوچ دانش¬آموخته آن کانون¬ها هستند. در میان مولوی¬های ایرانی، مدارس مذهبی پاکستان و دهلی نو از جذابیت بالایی برخوردارند. افکار حاکم بر این مدارس مذهبی که به دیوبندی موسوم است با مذهب تشیع سازگاری چندانی ندارد و شکل و ریخت مساجد اهل سنت بلوچ همانندی بالایی با معماری شبه قاره دارد. مولف در بحث ویژگیهای جغرافیایی و طبیعی بلوچستان از وسعت و گستردگی منطقه بلوچستان(بیش از92درصد از وسعت استان جزء گستره بلوچستان محسوب می¬گردد)و فاصله زیاد سکونتگاهها از یکدیگر، جمعیت کم و پراکنده، دارای1200کیلومتر مرز مشترک با افغانستان و پاکستان، ضعف بنیادهای¬زیستی و خشکسالی و کم¬آبی در منطقه، وجود زندگی مبتنی بر عشایری و طایفه¬ای و نبود شهر بزرگ سخن بمیان می¬آورد.
بررسی زمینه¬ها و عوامل ناهمگرایی درون استانی مبحث با اهمیتی است که مولف به تشریح آن پرداخته است. در این بین طایفه بعنوان پایگاه اجتماعی بلوچ و تعصب و دلبستگی طایفه¬ای- ایلیاتی مانع از اتحاد و انسجام چنین اجتماعی شده است. همچنین واگرایی از قانون و حکومت¬مرکزی در منطقه بلوچستان از دیگر زمینه¬ها و عوامل ناهمگرایی محسوب می¬گردد که منجر شده، افراد به جای آنکه در محضر دادگاه و مراجع قانونی به حل¬وفصل اختلافات و دعاوی خود بپردازند، از مشورت و چاره¬جویی ریش¬سفیدان یاری جویند یا خود به حل مساله اقدام نمایند. نپذیرفتن و مقبول نبودن قوانین حقوقی و قضایی در جامعه، باعث شده اختلافات، بیرون از چارچوب قانونی حل وفصل شود و در نتیجه، میان حکومت قانونی و اقتدار سنتی ستیزی به وجود آید که واگرایی را دامن زده و بحران را تشدید کند. در چنین ساخت طایفه¬ای و ذات محوری،میزان پذیرش و مقبولیت دستورها و فرمان¬های روسای طوایف و مولوی¬ها از حاکمیت و دستورات حکومتی بیشتر است.مولوی¬ها که بعد از انقلاب جایگزین سرداران و خوانین قبل از انقلاب شدند روحانیون اهل سنت در منطقه هستند که دارای قدرت و نفوذ بالایی بوده و حلقه اتصال باشندگان جنوب شرق کشور با حکومت هستند. چنین منزلتی سبب شده است مقبولیت مولویها در نزد مردم به مراتب بیشتر از مقبولیت حاکمیت و جایگاه اجتماعی آنان فراتر از جایگاه علمی¬شان باشد.
از دیگر زمینه های ناهمگرایی درون استانی می توان به امور اقتصادی در منطقه اشاره کرد. ضعف توان های محیطی استان، دوری از مرکز، قرار نداشتن در مسیر راههای¬ارتباطی اصلی شمال- جنوب کشور، همسایگی با نواحی فقرنشین، پایین بودن ضریب امنیتی استان، طایفه¬محوری، نابرخورداری از توزیع فرصت¬ها در گستره¬ملی، اشتغال بسیاری از لایه¬های اجتماعی در مقوله اقتصاد پنهان یا همان قاچاق موادمخدر و کالا، مهاجرت به کشورهای¬عربی و بیکاری بالا مواردی است که کلیت امور اقتصادی¬ استان را متاثر ساخته است.
و در این بین حکومت نتوانسته با ایجاد زیرساخت¬های اقتصادی، بلوچستان را به بدنه اقتصادملی پیوند دهد که پیامد آن شکل¬گیری اقتصاد مزاحم، و زائد بر کلیت اقتصاد کشور است.
مساله سیستانی¬ها که به دلیل بافت زبانی و مذهبی و همچنین زادگاه اسطوره¬ها و حماسه¬های ایرانی و نمادهای مورد استناد ملی¬گرایی ایرانی که در تعامل و همخوانی ساختاری با مرکز بوده است؛ باعث شده تا با استقرار نظام جمهوری¬اسلامی، تعامل نامبرده به دلیل همانندی فرهنگی با اکثریت¬ زبانی و مذهبی ملی، اجتماع بلوچ از مشارکت در مدیریت¬محلی و کشوری طرد شوند. تداوم چنین وضعیتی، حاشیه¬رانی جامعه اهل¬سنت بلوچ را تشدید کرده است.پس از انقلاب بیشتر مصادر اجرایی- اداری استان در اختیار سیستانی¬ها قرار گرفت و عملا بلوچ¬ها در مدیریت¬محلی و برخورداری از فرصت¬های محدود استان کم¬نصیب ماندند. معروف است که در شهر زاهدان بعنوان مرکز استان که جمعیت شیعه و سنی آن را برابر دانسته¬اند، استانداری سیستان و بلوچستان را «سیستانداری» می¬نامند.
وجود ویژگیهای نامبرده در منطقه بلوچستان منجر به ضعف مشارکت بلوچ¬ها شده است. با آنکه بیش از 70درصد جمعیت استان بلوچ است، اما از مجموع14 استاندار استان از آغاز انقلاب تا سال1388 فقط یک بلوچ سنی سرپرستی ¬موقت استانداری را به مدت6ماه بر عهده داشته است. از 13نفر دیگر،12نفر غیربومی (خارج از استان) و ا نفر از سیستان بوده است. از اینرو دو عنصر محلی و ملی، توامان بازدارنده حضور حداکثری آنان شده است.
نویسنده در تشریح نیروهای مداخله¬گر برون¬ملی در امور بلوچستان از دولتهای منطقه¬ای، بلوچستان پاکستان، بنیادگرایی و جنبش دیوبندی نام می¬برد. در این بین مداخله خارجی در بلوچستان را اساسا از رویدادهای پاکستان و افغانستان و نیز ماهیت روابط میان ایران و کشورهای¬عربی منطقه خلیج¬فارس و پیرامون آن می¬داند. همچنین بلوچستان پاکستان که دارای جنبش¬های ناحیه¬گرای سیاسی بوده و سابقه درگیری مسلحانه(مانند ماری) در سالهای1977-1973 با دولت مرکزی پاکستان را دارند نفوذ زیادی در واگرایی بلوچ¬های ایرانی دارند. بسیاری از سردمداران ملی¬گرای بلوچستان پاکستان از طریق روزنامه «حب»، خواستار توجه بیشتر به زبان و ادبیات بلوچی در ایران می¬شوند. این بخش از پاکستان در تعمیق مطالبات استراتژیک نخبگان مذهبی و سیاسی بسیار اثر داشته است.
بنیادگرایی¬اسلامی(عملگرا و پیکارجو) که منشاء آن به ستیز میان مسلمانان و هندوها و جریان شکل¬گیری کشور پاکستان(در برابر هندوهای ناپاک) بر می¬گردد و همچنین مکتب دیوبندی که اساس بسیاری از افکار و پندارهای بنیادگرایانه را تشکیل می¬دهد؛ از دیگر نیروهای مداخله¬گر برو¬ن¬ملی در امور بلوچستان بشمار می¬رود. خشونت در اجرای شریعت، تعصب و جزمی¬نگری، تصوف و دنیاگریزی و سرانجام ضدیت با شیعیان از ویژگیهای مهم افکار دیوبندی بوده که در بسیاری از موارد این آیین با وهابیت همسان است. گرایش شبه¬قاره¬ای بسیاری از مولوی¬های ایرانی به دلیل یگانگی مذهبی با فراسوی مرز و همراهی و پشتیبانی از طالبان منجر شده تا این بخش از ایران در معرض جریان بنیادگرایی اسلامی و جنبش دیوبندی قرار گیرد.


نتیجه¬گیری:
کتاب ناحیه¬گرایی در ایران که توسط دکتر مراد کاویانی راد نوشته شده در پنج فصل به نگارش درآمده است. نویسنده در فصل اول بر توانمندی و شرایط زیستی نواحی مختلف و نقش آن در ناهمسانی ملی و در فصل دوم به تنوع و ناهگونی فرهنگی، مذهبی، زبانی و تاریخی در چارچوب مرزهای ملی پرداخته است. و تاکید می¬کند که شدت و ضعف احساس هویت و ملیت نواحی مختلف کشور، تابعی از رویکرد حکومت به مقوله توسعه¬پایدار، همسان¬پنداری آحاد ملت در برخورداری از فرصت¬ها، پذیرش نقش همگانی جدای از برخی ناهمگونی¬های فرهنگی باشندگان نواحی مختلف و حذف عوامل موثر در تبعیض و مشارکت همگانی در همه سطوح می¬باشد. نویسنده در سه فصل آخر معتقد است که نوع و میزان نمادهای اثرگذار در مبحث گسستگی و پیوستگی نواحی آذربایجان، کردستان و بلوچستان با عناصر هویت¬ساز ایرانی ناهمسان است، و نوع ناحیه¬گرایی و پیامدهای ملی و امنیتی آن نیز ناهمسان است. در این بین ناحیه آذربایجان به سبب نقشی که در بسیاری از رویدادهای سیاسی، اقتصادی، علمی، دینی و فرهنگی کشور دارند، چالشی در مقوله مشارکت ¬ملی ندارند و خود رهبری بسیاری از جنبش¬های ملی را بر عهده داشته¬اند. اما ناهمگونی زبانی با زبان فارسی زمینه¬ساز پیدایش ناحیه¬گرایی زبانی شده است. در مورد کردستان معتقد است که اصولا ماهیت ناحیه¬گرایی نواحی کردنشین غرب کشور متفاوت با کشورهای پیرامونی است. زیرا آنچه کردها بعنوان ماهیت و هویت کردی به آن استناد می¬جویند با ریشه¬های فرهنگی، تاریخی، زبانی ایران همبستگی و همانندی بسیار دارد. بنابراین علل نارضایتی کردهای ایرانی را بایستی در حوزه¬های دیگر(اقتصادی، رفاهی و اجتماعی)بررسی گردد. در مورد بلوچستان نیز به علت ضعف بنیادهای جغرافیایی، دورافتادگی نسبت به مرکز، ناهمگونی مذهبی،قاچاق کالا و مواد مخدر، الگوی معیشت و نگرش طایفه¬مدارانه از مسیر توسعه و ملت¬سازی دور مانده است. از اینرو می¬توان گفت، مادامی که هویت بلوچ ایرانی¬تبار و برخوردار از فرصت¬های ملی و محلی شکل نیابد وضعیت نامطلوب کنونی ادامه خواهد یافت
همچنین نویسنده در این کتاب رویکرد نظام سیاسی به مقوله عدالت جغرافیایی، مشارکت¬ ملی و دخالت واحدهای سیاسی منطقه¬ای و فرامنطقه¬ای را سه عامل اساسی در بروز مباحث ناحیه¬گرایی سیاسی در ایران می¬داند و معتقد است که نواحی فرهنگی ایران، به واسطه درهم¬تنیدگی¬ها و پیوستگی¬های تاریخی، فرهنگی، زبانی، اقتصادی، نوع ناحیه¬گرایی و توان¬های ناحیه¬ای، دارای احساس ناحیه¬گرایی سیاسی نیست. و از اینرو، نگرش صرفا امنیتی به مسائل ناحیه¬گرایی فرهنگی را بازدارنده توسعه و همبستگی ملی ارزیابی می¬کند.

کد خبر 304298

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • کرد ایرانی A1 ۰۷:۳۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۳۰
    1 0
    سلام،عالیه.....
  • رضا IR ۰۰:۱۷ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۲
    1 0
    از اینکه خلاصه کتاب این کتاب ارزشمند را این جا گذاشته اید ممنونم.