مجید سر‌سنگی: فرهنگ را نمی‌شود ساخت / مدیریت گلخانه‌ای باید تغییر کند / نیاز به جراحی داریم

مجید سرسنگی مدیرعامل خانه هنرمندان ایران معتقد است که مدیریت در حوزه فرهنگ و هنر ما تا به حال مدیریت گلخانه‌ای بوده و باید این شیوه تغییر کند.

مهدی یاورمنش - محمدرضا رستمی:  اهمیت فرهنگ و هنر و جایگاه آن در مناسبات داخلی و بین المللی بر کسی پوشده نیست، با این حال اما مدیریت عرصه فرهنگ و هنر ما در سال‌های اخیر با مشکلاتی مواجه شده که برخی آن را ناشی از عملکرد مدیرانی می‌دانند که چند صباحی در این حوزه سکاندار شده‌اند. برخورد سلیقه‌ای با حوزه فرهنگ و هنر، سیاست زدگی در این حوزه ، نبود قوانین مشخص در بخش های مختلف و وجود مراکز تصمیم‌گیری و اجرایی گوناگون از جمله مسائلی است که باعث به وجود آمدن فضایی نه چندان مطلوب در این عرصه شده است.  مجید سرسنگی مدیرعامل خانه هنرمندان ایران چندی پیش مهمان کافه خبر بود تا با او که تجربه مدیریت در عرصه‌های مختلف فرهنگ و هنری را دارد، در مورد این مسائل صحبت کنیم و گذری بر وضعیت مدیریت فرهنگ و هنر در سال‌های اخیر و دوره‌های گذشته داشته باشیم. بحث از وجود بی اعتمادی بین هنرمندان و مدیران آغاز شد و به مسائل دیگری هم کشیده شد که حاصل آن پیش روی شماست. 

در سال‌های اخیر شاهد گسترش بی اعتمادی بین هنرمندان و برخی از مدیران این عرصه بوده‌ایم ، در حالی که به نظر می‌رسد در فضای بی اعتمادی نمی‌شود کار شایسته‌ای در عرصه فرهنگ و هنر انجام داد.
بین هنرمندان و مدیران باید اعتماد وجود داشته باشد؛ یعنی مدیران فرهنگی به هنرمندان اعتماد کنند و هنرمندان هم همین نگاه را به مدیران فرهنگی داشته باشند. اگر این اعتماد از بین برود یا دچار خدشه شود، نه کاری پیش می‌رود و نه اتفاق مثبتی شکل می‌گیرد. الان مردم نسبت به دولتی که روی کار آمده یک اعتمادی دارند. به خاطر همین اعتماد، کار دولت هم خوب پیش می‌رود، اما اگر این اعتماد وجود نداشته باشد، دولت نمی تواند کارش را پیش ببرد و سیاست‌هایش را اجرا کند.

 درگذشته متاسفانه بین مدیران و هنرمندان سوءتفاهم‌هایی به وجود آمده که به این اعتماد لطمه زده و باعث شده که هنرمند، مدیر را در یک طرف ببیند و احساس کند که مانع کار او مدیری است که قرار است حوزه فرهنگ و هنر را مدیریت کند. در صورتی که مدیر باید در این حوزه همراه، همپا و یاری کننده هنرمند باشد.

 ازطرف دیگر مدیر فرهنگی هم باید نگاهی متناسب با جایگاه فرهنگ و هنر و شان هنرمندان داشته باشد. او نباید هنرمند را یک عامل فساد و تباهی بداند که حتما باید کنترل شود. نباید هنرمند را فردی بداند که نمی شود به او خیلی اعتماد کرد.

‌این فضایی که می گویید مربوط به چه دوره ای است؟
این یک فضای غالبی‌ست که متاسفانه در این سال‌ها بوده، بعضی وقت‌ها کمرنگ شده، بعضی وقت ها پررنگ.

 یعنی پیش و پس از انقلاب وجود داشته؟
بله، اما در بعضی از دولت ها  کمرنگ شده و در برخی از دولت‌ها پر رنگ. اگر آدمی که برای مدیریت فرهنگی هنری کشور انتخاب شده، آدم مناسبی بوده، توانسته این فضا را بشکند، اگرهم کسی انتخاب شده که از این فضا دور بوده و تردیدهایش یک مقدار بیشتر بوده، در مقابل تردید هنرمندها هم بیشتر شده‌است.

در کنار همه این‎ها ما با تعدد مراکز تصمیم‌گیری در این حوزه هم مواجه هستیم.
تعدد مراکز تصمیم گیری در حوزه فرهنگ و هنر یکی از آفت‌هاست.  ببینید، من اعتقاد ندارم که ما باید مراکز فرهنگی‌مان کم باشد؛ یعنی فقط یک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داشته باشیم و هیچ جای دیگری هم کار فرهنگی نکند. در هیچ جای دنیا هم این جوری نیست. شما می‌بینید که در همه جای دنیا تعداد مراکز فرهنگی زیاد است، اما یک نکته مهمی اینجا وجود دارد، تعداد مراکز فرهنگی زیاد هست،  اما مراکز تصمیم گیری زیاد نیست. در واقع در یک ستاد تصمیم گیری و سیاست‌گذاری می‌شود و بعد دیگران نقش‌های خودشان را در این ساختار ایفا می‌کنند. یعنی دانشگاه، آموزش و پرورش، شهرداری و.. می دانند که در این حوزه چه کاری باید انجام بدهند.

مجید سرسنگی
مدیرعامل خانه هنرمدان ایران معتقد است که ما فرق سیاستگذاری کلان و سیاست‌های اجرایی را در حوزه مدیریت فرهنگی درک نکرده‌ایم.

درراقع باید بگوئیم که مشکل ما تعدد مراکز فرهنگی نیست، ما اتفاقا مرکز فرهنگی نسبت به جمعیت‌مان کم هم داریم، مشکل ما این است که هر مرکز فرهنگی که به‌وجود می‌آید، خودش می خواهد سیاستگذار باشد. یعنی یک مرکز فرهنگی به یک فیلمی مجوز می‌دهد، مرکز فرهنگی دوم در همین نظام جلوی فیلم را می‌گیرد. یک بازیگر در یک مرکز فرهنگی ممنوع الفعالیت است، اما در صدا و سیما می‌تواند کار کند. این یعنی ما سیاستگذاری درستی در این حوزه نداریم.

ما بارها شاهد بودیم که مثلا یک نمایشنامه می تواند اجرا شود، ولی مجوز چاپ نمی‌گیرد.
ما فرق سیاستگذاری کلان و سیاست‌های اجرایی در حوزه فرهنگ و هنر را درک نکرده‌ایم. سیاستگذاری کلان وظیفه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. من هر جا که رفته‌ام، این را گفته‌ام. فرقی هم نمی‌کند که ما کجا باشیم، در شهرداری، یا در حوزه هنری یا در دانشگاه، چه خوشمان بیاید و چه نیاید، باز هم فرقی نمی‌کند، سیاستگذاری کلان را باید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام دهد. ولی متاسفانه ما هر جا که می‌رویم، فکر می‌کنیم آنجا محور دنیا است و آنجا باید سیاستگذاری فرهنگی انجام دهیم.

 ما همین الان در خانه هنرمندان هر کاری که می‌کنیم، از ارشاد مجوز می‌گیریم، چون اعتقاد داریم که در یک جایی باید این سیاست‌ها تجمیع شود، امکان دارد، چهارجا هم اشتباه شود. اما این اشتباه‌ها مهم نیست، مهم این است که ما سیاست‌های کلان داشته باشیم.  وظیفه ما در خانه هنرمندان یا سازمان فرهنگی هنری شهرداری یا هر کجای دیگر سیاستگذاری اجرایی است نه سیاستگذاری کلان. باید سیاستگذاری کلان در یک جا انجام شود و بعد مراکز فرهنگی آن را اجرا کنند.

 مشکل دیگری که در این بخش وجود دارد به خود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باز می‌گردد. وزارت ارشاد ما هم تکلیفش روشن نیست و هنوز مشخص نشده که چه ساختاری دارد. ما در کشورمان بحث تفکیک قوا را داریم و می گوییم قوه مقننه، قوه مجریه، قوه قضاییه هر کدام مستقل هستند و ساز و کاری دارند،  وزارت ارشاد ما اما می‌خواهد در حزه فرهنگ و هنر هم زمان کار این سه قوه  را انجام دهد؛ یعنی هم می خواهد خودش سیاستگذار باشد(قوه مقننه) هم می خواهد مجری باشد(قوه مجریه) وهم می خواهدعامل قضایی باشد (قوه قضائیه) ممیزی بکند، مجوز بدهد و مجوز لغو کند. یعنی من هم سیاست گذاری می‌کنم، هم اجرا می‌کنم، هم سالن داری می‌کنم، هم فیلم تولید می‌کنم، هم جشنواره برگزارمی‌کنم و...از آن طرف دست به ممیزی هم می‌زنم و جلو انتشار کاری را می‌گیرم یا مجوزی را لغو می‌کنم.

به نظر من این سه کار قابلیت تجمیع در یک وزارتخانه فرهنگی را ندارد. ارشاد یک وزارت ایجابی است، نه سلبی. برای همین است که این سوتفاهم همیشه بین هنرمندان و مدیریت کلان کشور وجود دارد. هنرمندان از وزارت ارشاد به عنوان یک عامل بازدارنده یاد می‌کنند تا عاملی که باید در کنار هنرمندان باشد و بخواهد کار هنرمندان را راه بیندازد و از حقوق آن‌ها دفاع کند.

الان به نظر شما وزارت ارشاد در حوزه فرهنگ و هنر نقش کدام قوه را باید داشته باشد؟
وزارت ارشاد قوه مقننه فرهنگ و هنر است و در این حوزه باید قانونگذاری کند و بر انجام کار‌ها نظارت داشته باشد. در هر حوزه دیگری که وارد شود خطا می‌کند یعنی اگر بخواهد خودش مجری شود، همین اتفاق می‌افتد. شما می‌بینید که الان سالن‌های وزارت ارشاد در حوزه تئاتر با حداقل تماشاچی دارد اجرا می‌رود ولی سالن‌های خصوصی و نیمه خصوصی مملو از جمعیت است، یا چند میلیارد تومان برای یک جشنواره هزینه می‌کنیم، اما خروجی آن به اندازه 500 میلیون تومان است.

بدنه وزارت ارشاد، بدنه سنگینی است که باید سبک شود تا بیشتر وقت داشته باشد که برای مسائل اساسی و کلان حوزه فرهنگ و هنر وقت بگذارد و خودش را از درگیری با مسائل اجرایی و نظارتی دور کند. مسئله نظارت را باید به قوه قضاییه واگذار کند، هر کس هم خلافی کرد با این قوه طرف است. شما می‌بینید در حوزه اقتصاد ما یک دادسرای مفاسد اقتصادی داریم و وزارت اقتصاد خودش قوه قضاییه اقتصاد نیست، می‌تواند به عنوان مدعی العموم از فردی حقیقی یا حقوقی شکایت کند اما وظیفه رسیدگی به این حوزه به عهده قوه قضاییه است. در حوزه‌های دیگر هم مثل  دادگاه ویژه روحانیت، کارکنان دولت و حتی رسانه ما با همین وضعیت مواجه هستیم. در حوزه فرهنگ و هنر همین وضعیت می‌تواند وجود داشته باشد و ما به ازای مولفه‌های مختلف، قوه قضاییه کارشناس داشته باشد و بتواند با کارهایی که خلاف قانون صورت می‌گیرد برخورد کند، وزارت ارشاد هم می‌تواند در این حوزه کمک کند، نه این که خودش در حوزه فرهنگ و هنر قوه قضائیه باشد.

من باز هم تکرار می‌کنم که وزارت ارشاد آنقدر بدنه خودش را سنگین کرده  و کارهای مختلف انجام می‌دهد که دیگر نمی‌تواند به وظایف اصلی‌اش که بحث سیاستگذاری کلان و تدوین لایحه برای بردن به مجلس و تصویب آن است برسد. ما در این سال‌ها چهارتا قانون درست و حسابی در حوزه فرهنگ و هنر تصویب نکردیم. شما بروید نگاه کنید.

یعنی می‌گویید مثل آموزش و پرورش ما که سندهای بالادستی دارد، در حوزه فرهنگ و هنر هم باید سندهای بالا دستی داشته باشیم.
شما نگاه کنید، در این سال‌ها ما چند تا لایحه در حوزه فرهنگ و هنر داشته‌ایم که به دولت یا مجلس رفته باشد؟ چرا این کار صورت نگرفته؟ چون کسی روی این مسائل کار نمی‌کند.

مجید سرسنگی
سرسنگی می‌گوید که هنوز هنرمند بودن به عنوان یک شغل در ایران پذیرفته نشده است

البته این را هم بگویم که به قول علما من رجاء واثق دارم  و فکر می‌کنم که حل مشکلات فرهنگ وهنر ما خیلی هم پیچیده نیست و می شود آنها را حل کرد. ولی وقتی اولویت‌ها درست نباشد، برنامه‌ریزی درستی هم صورت نمی‌گیرد.

مشکل کجاست؟
یکی از مشکلات این ست که اولویت‌های مدیران ما با هنرمندان در این حوزه متفاوت است، یعنی اولویت مدیران ما این است که پشت سر هم برای هر موضوعی یک جشنواره بزرگ برگزار کنند. یا کارهای مناسبتی تولید کنند، در صورتی که اولویت جامعه فرهنگی و هنری ما این نیست، آن‌ها در دو عرصه کار حرفه‌ای و معیشت‌شان مساله دارند. سال‌هاست که کار هنرمندان در سیستم اداری ما تعریف شده نیست و هنرمند زمانی که قرارداد می‌بندد به عنوان کارگر قرار دادش را امضاء می‌کند، چون «هنرمند» بودن شغل محسوب نمی شود، حرفه نیست. واقعا حل کردن چنین مسائلی اینقدر سخت بوده که ما نتوانسته‌ایم، آن‌ها را انجام دهیم؟ اینقدر سخت بوده که ما هنوز نتوانسته‌ایم یک ساماندهی به برگزاری جشنواره‌هایمان بدهیم، یک برنامه بنویسیم برای فعالیت در حوزه فرهنگ و هنر و یک ارتباط منطقی و اصولی بین مراکز فرهنگی برقرار کنیم.

درست است که همیشه ما از کمبود بودجه در این حوزه صحبت می‌کنیم، اما ببینید نه فقط در ارشاد بلکه در سایر بخش‌ها مثل حوزه هنری، شهرداری، آموزش و پرورش، سپاه، حوزه علمیه و ...در طول سال ما چه میزان بودجه برای انجام کارهای فرهنگی هزینه می‌کنیم اما نتیجه نمی گیریم و همه از مخاطب و هنرمند گرفته تا مدیران و حاکمیت از وضعیت  ناراضی هستند.  همانطور که گفتم  حل مشکلات حوزه فرهنگ و هنر سخت نیست، اما چون وارد ماجرا نشدیم و از مسائل بنیادین شروع نکرده‌ایم، نتوانسته‌ایم هم مبانی فکری برای این حوزه سامان دهیم و هم برنامه‌ درست و سیاست‌های اجرایی مدونی داشته باشیم.

شما به مبانی فکری اشاره کردید،این جمله معروفی است که فلسفه یک نسل به هنر نسل بعدی تبدیل می‌شود. ما در واقع این فلسفه را نداشتیم یا خیلی کمرنگ بوده، این هم یک مساله  تاریخی و مسبوق به سابقه است، حل این مساله خیلی کار ساده ای نیست. یک مشکل ریشه داری است که به این راحتی ها نمی شود حلش کرد. یک بحث دیگر هم وجود دارد، این که ما  وقتی به گذشته بر می‌گردیم و در مورد یک دوره تاریخی صحبت می‌کنیم، هنر آن دوره را هم می‌توانیم تعریف کنیم ، مثلا دوره صفویه  و هنرش در ابعاد مختلف جغرافیای مشخصی دارد. آیا ما می توانیم 50 یا 100 سال دیگر این هویت را در هنر دوره پس از انقلاب ببینیم ؟

 اگر تا پنجاه سال دیگر همین طورپیش برویم، قطعا به این هویت نمی‌رسیم  و آن را به دست نمی‌آوریم. من قبول دارم که کار در مبانی فکری هنر، کار سختی است، برای همین هم خیلی از مدیران به سراغ آن نمی‌روند. ولی این مساله آنقدر مهم هست که نمی‌توانیم از آن چشم پوشی کنیم و بگوییم حالا این یکی را نمی‌خواهیم، برویم به بقیه بچسبیم. شما یک اثر هنری برجسته در حوزه‌های مختلف را در دنیا نشان دهید و بگویید که پس زمینه فکری و فلسفی نداشته است. شما وقتی به یک معماری نگاه می‌کنید و می‌گوئید این معماری، معماری قرون وسطایی است،  فقط درباره زمان ساخت این بنا حرف نمی‌زنید، در واقع  قرون وسطی فقط یک دوره زمانی نیست، یک اندیشه است، یا زمانی که می گویید از قرون وسطی، وارد دوره رنسانس می شویم، این دوره فقط در حرف عوض نمی‌شود، این یک  تفکر است که تغییر می‌کند. برای همین است که ساختمان‌های دوره رنسانس با ساختمان‌های قرون وسطی فرق می کنند. در حوزه معماری ایران هم همین وضعیت وجود دارد، معماری ایرانی در دوره‌های مختلف و معماری اسلامی در ادوار گوناگون با هم تفاوت‌هایی دارند که تفاوت آن‌ها مبانی فکری دارد. هنر چیزی جدای از اندیشه نیست و اساسا چیزی که فارغ از اندیشه باشد هنر نیست. هنر برای هنر و مباحثی از این دست که یک زمانی مدرنیست‌ها راه انداخته بودند واقعا بی‌معنی است. الان هم در دنیا می‌بینید که همه به بحث اندیشه و تفکر در هنر بازگشته‌اند و دارند مبانی نظری کار خودشان را تقویت می‌کنند. یعنی اگر برشت(نویسنده و کارگردان تئاتر)، برشت می شود به خاطر این است که مبانی فکری دارد. اگر آرتور میلر(نویسنده) میلر می‌شود هم باز به خاطر مبانی فکری است که دارد. هر کدام از این ادبا، فیلمسازان، موسیقیدان‌ها به خاطر  مبانی فکری‌شان برجسته می‌شوند. این مبانی مانند روحی در کالبد آن‌هاست که متصل‌شان می‌کند به نسل‌های بعدی.

اگر از من می‌پرسید که 50 سال دیگر می‌توانیم آثاری را پیدا کنیم که بگوییم این آثار مربوط به فرهنگ و هنر جمهوری اسلامی است، من می گویم قطعا نه، ولی اگر برگردیم و ببینیم که مشکلات ما چیست؟ آن وقت می توانیم برای آن برنامه ریزی کنیم و به آن هویت دست بیابیم. شما الان معماری ما را نگاه کنید. این نوع معماری در معنای این که یک چیزی بسازیم، اصلا مال ما نیست. این متعلق به یک طرز تفکر است که محورش زیبایی شناسی معنوی نیست. محورش این است که شما به عنوان یک انسان، مهره‌ای هستی در پیچ و خم این جهان و یک جایی هم برای خوابیدن و غذا خوردن می‎‌خواهی. شما یک خانه امروزی را با یک خانه قدیمی (نه خانه پادشاهان، بلکه همین خانه آدم‌های قدیمی) مقایسه کنید، آن وقت تفاوت را می‌بینید. آن معماری (خانه‌های قدیمی)حاصل یک اندیشه است، این معماری هم حاصل یک اندیشه است. ما الان در حوزه معماری چیزی نداریم که به آن افتخار کنیم. یعنی برج میلاد هم که می‌سازیم یک برج دست پنجم است؛ یعنی می‌توانیم عین این برج را در جاهای دیگر جهان پیدا کنیم.

یا اگر بخواهیم مقایسه کنیم، برج آزادی با این که خیلی قبل ساخته شده، ولی به این بحث نزدیک تر است.
به هرحال این برج یک مبانی فکری دارد(خوب یا بدش را کار ندارم) و برای همین هم هست که نمی شود به راحتی حذفش کرد. الان متاسفانه فضای فکری و نظری را از حوزه فرهنگ و هنر (به بهانه این که سخت است یا آدم هایش را نداریم یا اولویت ما نیست) حذف کرده‌ایم  و فکر می‌کنم اگر با همین روال پیش برویم، در آینده چیزی نداریم که برگردیم  و به آن افتخار کنیم و بگوییم این فرهنگ و هنر ثمره آدم‌هایی است که یک دوره‌ای بودند. آدم‌هایی که انقلابی بودند، به نظام جمهوری اسلامی اعتقاد داشتند و جنگ ، شهداء روحانیت و معنویت را درک کرده بودند.

شما الان به همین مراکز فرهنگی که ساخته می شود نگاه کنید، خود مراکز فرهنگی ما، هویت فرهنگی ندارند.

یک بحث‌هایی هم از خارج از حوزه فرهنگ و هنر وارد این فضا شده‌است. مثلا گفته می‌شود که ما باید کشور را بسازیم و این بحث وارد حوزه فرهنگ و هنر هم می‌شود و برخی می‌گویند ما باید فرهنگ بسازیم، شما چقدر اعتقاد به فرهنگسازی دارید؟ یعنی فرهنگی که از بیرون بخواهد در جامعه ساخته شود، نه از دل جامعه بجوشد؟

اولا فرهنگ را نمی‌شود ساخت، حوزه کار فرهنگی و هنری، حوزه باغبانی است، نه نجاری. یعنی شما نمی‌توانید مثل یک نجار که چوبی را می‌بردد، تراش می‌دهد و چسب می‌زند، فرهنگ را هم با این شیوه و این طوری بسازید. شما باید بستر را آماده کنید، تا به صورت طبیعی این اتفاق فرهنگی و هنری بیفتد. من درست یا غلط یک تعبیری دارم، به نظرم می رسد که مدیریت فرهنگی و هنری ما مدیریت گلخانه ای است، یعنی ما فرهنگ و هنر را به شیوه گلخانه‌ای جلو برده‌ایم. انگار در سیستان و بلوچستان و مثلا در بیابان‌های زابل، گلخانه‌ای زده‌ایم، میوه های خوبی را هم در این منطقه عمل آورده‌ایم، اما اگر سایبان را برداریم، امکان ندارد که بتوانیم، چنین محصولی را در این منطقه تولید کنیم. الان حوزه مدیریت فرهنگی و هنری ما همین وضعیت را دارد. شما همین فردا بگویید وزارت ارشاد همه کمک‌هایش را قطع کند، آن وقت ببینید چه اتفاقی می‌افتد. آن موقع ما تئاتر خواهیم داشت، سینما خواهیم داشت؟

نکته دیگر این است که ما در این سال‌ها فکر کرده‌ایم که اگر بخواهیم هنرمند را مدیریت کنیم، باید همین شرایط گلخانه‌ای را برایش نگه داریم تا هنرمند همیشه از ما حساب ببرد. یعنی من اگر به هنرمند پول ندهم و او وابسته به من نباشد، طبیعتا از من حساب نخواهد برد. این حرف، حرف درستی در این حوزه نیست. شکل و جنس تعامل با هنرمند باید با این تفکر(که من به هنرمند کمک می کنم تا هنرمند از من حساب ببرد) فرق داشته باشد.

این شرایط گلخانه ای اگر یک روز برداشته شود، ما چیزی نداریم؛ چون نیامده‌ایم، بستر ایجاد کنیم تا هنرمند خودش رشد کند و فکر کرده‌ایم، باید بیاییم به این حوزه جهت بدهیم، برای همین است که با انبوه کار مناسبتی در این حوزه مواجه‌ایم. یک پولی به هنرمند می‌دهیم تا یک سنفونی راجع به جنگ بسازد، ولی واقعا اگر من مدیر به هنرمند پول ندهم، خود این هنرمند اعتقاد را دارد که برود یک کار راجع به جنگ بسازد؟ این دو با هم خیلی فرق دارد. برای همین می‌گویم، نحوه تعامل مدیران با هنرمندان باید از این شیوه در بیاید و یک شکل واقعی به خودش بگیرد.

 مجید سرسنگی
سرسنگی معتقد است که فرهنگ و هنر ما تحت شرایط گلخانه‌ای مدیریت می‌شود

ما مشق این را نکرده‌ایم که در فضای مناسب هنر ما به بار بنشیند. مثلا در حوزه تئاتر، سالانه یک بودجه‌ای برای این هنر می ‌آید، که سال به سال هم دارد این پول کم می‌شود، از آن طرف سال به سال هم هنرمندان تئاتر و مشکلات ما دارد بیشتر می‌شود. در این شرایط کار مدیریت تئاتر در کشور ما شده این که بودجه را کارپردازی کند. فلان مقدارش را بدهد به این، بهمان مقدارش را بدهد به آن یکی، حالا در این میان، یکی خوشحال می شود یکی ناراضی. دلیل شکل‌گیری چنین وضعیتی همان طور که گفتم این است که ما به گونه دیگری به این سیستم فکر نکرده‌ایم. شاید می‌شد برای تولید اثر هنری، اقناع و تربیت هنرمندان به شکل دیگری هم فکر کرد و زمینه ای را فراهم ساخت تا آن‌ها خودشان بتوانند سالم رشد کنند.

ما به جای پرداختن به راه‌ها و روش‌های مختلف و حتی فکر کردن به آن، ساده ترین راه حل را انتخاب و به آن هم بسنده کرده‌ایم. یک فضایی را به وجود آورده‌ایم و دما و رطوبت آن را هم درست کرده‌ایم تا مناسب تولید یک سری میوه در داخل باشد، حالا بیرون از این فضا هر چه می‌خواهد باشد، چون به اعتقاد ما تاثیری روی فضای داخل ندارد، غافل از این که چنین شرایطی نمی تواند دائمی باشد، مثلا هنرمندی که تا دیروز برای انقلاب سینه می‌زد، همین که پایش می‌رسد آن ور آب 180 درجه بر می‌گردد.

شما اشاره کردید به مدیرانی که باید از جنس حوزه فعالیت شان باشند، ولی مثلا آقای شمقدری با این که سینماگر است اما در حوزه مدیریت دچار مشکلات می شود، از سوی دیگر در همه جای دنیا فرهنگ یک کشور با سیاست آن کشور یک نسبتی دارد، اما در ایران فقط این نسبت نیست، سیاست زدگی هم  مثل یک آفت عمل می کند و می افتد به جان فرهنگ.

اولا هر هنرمندی لزوما یک مدیر خوب نیست. یعنی به نظرم می رسد برای انتخاب مدیران هنری اهل فرهنگ و هنر بودن یک فاکتور است. اما فرد باید مدیر باشد و بتواند مدیریت خوبی در این حوزه بکند. مثل این می ماند که ما بگوییم کسی که در دانشگاه نمایشنامه‌نویسی درس می‌دهد، خودش لزوما باید نمایشنامه‌نویس بزرگی باشد، اما این‌گونه نیست، فرد می‌تواند نمایشنامه‌نویسی را درس بدهد، چون کارشناس آن کار است. بنابراین هر اهل هنری مدیر خوبی نیست، کما این که هر مدیری هم نمی‌تواند هنرمند خوبی باشد  یا حوزه فرهنگ و هنر را به خوبی مدیریت کند.

از سوی دیگر، این که مدیر در جریان مسائل سیاسی باشد یا نسبتی با سیاست داشته باشد، ایرادی ندارد. بالاخره این یک نظام سیاسی است که ما داریم در آن کار می‌کنیم، اما سیاست زدگی در این حوزه درست نیست و نباید سیاست اولویت ما در حوزه فرهنگ باشد. یعنی باید کار فرهنگی انجام بدهیم که روی سیاست تاثیرگذار باشیم، نه این که کار سیاسی بکنیم که روی فرهنگ تاثیر بگذاریم. مدیر با مسائل سیاسی باید آشنایی داشته باشد، اگر این آشنایی را نداشته باشد که نمی‌تواند کارش را درست انجام دهد، اما وجه فرهنگیش باید غالب باشد و بداند در آن جایی که مسئولیت فرهنگی به او می‌دهند، باید کار فرهنگی بکند نه کار سیاسی. کار سیاسی را باید بگذارد سیاستمدارها خودشان انجام دهند. 

من در انگلیس استادی داشتم که ایرانی الاصل بود، ولی 40 سال در انگلیس زندگی کرده بود،  یک بار این استاد ما می‌خواست بیاید ایران، آن زمان فرودگاه پروازهای خارجی مهرآباد بود، من به ایشان گفتم که بیایم فرودگاه، گفتند، نه، من نصف شب می‌رسم و می‌روم خانه یکی از اقوام، شما صبح بیا دنبال من. ما صبح رفتیم دنبال ایشان، وقتی نشست توی ماشین دیدم دارد می خندد. گفتم چه اتفاقی افتاده؟ گفت: دیشب در فرودگاه یک ماشین کرایه کردم که راننده آن از همه چیز سررشته داشت. راجع به قیمت نفت حرف زد، راجع به رابطه امریکا حرف زد، راجع به گرسنگان سومالی حرف زد، خلاصه، راجع به همه چیز اطلاعات داشت، جز رانندگی. یعنی سبقت از سمت راست می‌گرفت، چراغ قرمز رد می کرد و...او در واقع راجع به همه چیز تخصص داشت، جز آن چیزی که باید. در حوزه مدیریت فرهنگی هم بحث ما این است، کسی که مدیر فرهنگی و هنری می‌شود باید در درجه اول تخصص کار مدیریت فرهنگی داشته باشد. شما وقتی گواهینامه می‌گیرید، می‌گویند، این گواهینامه پایه دو است، شما با یک گواهینامه پایه دو نمی‌توانید هواپیما، لیفتراک یا جرثقیل برانید، این‌ها یک گواهینامه خاص می‌خواهد، متاسفانه ما فکر می‌کنیم هر کس که کوچکترین سابقه مدیریتی دارد، می تواند در حوزه فرهنگ و هنر هم مدیریت کند. مدیریت فرهنگی الان در دنیا یک تخصص شده و رشته دانشگاهی است. البته ممکن است ما مدیری داشته باشیم که هم بینش سیاسی داشته باشد، هم مدیر قوی باشد، هم مدیریت فرهنگی و هنری بداند و هم خودش با حوزه فرهنگ و هنر بیگانه نباشد، هنرمندان را بشناسد و این جوری نباشد که تازه زمانی که مدیر حوزه فرهنگ و هنر شد، بخواهد بفهمدکه در این حوزه چه کسی چه کاری دارد آنجام می‌دهد.

من فکر می کنم آقای جنتی بر اساس سابقه‌شان این ویژگی ها را دارد. البته برای قضاوت درباره عملکرد ایشان خیلی زود است، طبیعتا باید صبر کرد، اما سوابقی که از ایشان دیده‌ایم، نشان دهنده این موضوع است. بالاخره آقای جنتی سال‌ها در وزارت ارشاد معاون بودند، کار اجرایی سنگین کرده‌اند، استاندار و سفیر بوده‌اند، و فضای کار اجرایی و تعامل با دستگاه اجرایی را می شناسند. من به نظرم می رسد که اگر بخواهیم قضاوت فی الحال بکنیم، این ویژگی ها را دارند ولی برای قضاوت کامل باید منتظر شد.

بحث بی اعتمادی که شما به آن اشاره کردید، در فضای فعلی حوزه فرهنگ و هنر وجود دارد و به خاطر نوع عملکرد مدیران گذشته ما الان شاهد بی اعتمادی هنرمندان به مدیران فرهنگی هستیم، همین مساله و مسائلی از این دست باعث شده تا این حوزه به یکی از حوزه های پر چالش تبدیل شود، شما وجود چالش در این حوزه را قبول دارید و  فکر می کنید وزارت ارشادی که تازه کارش را شروع کرده و مدیرانی که تازه سر کار آمده‌اند، با توجه به شرایط فعلی باید چه اولویت هایی را دنبال کنند و چه برنامه کوتاه مدتی داشته باشند؟
بله، فکر می‌کنم به طور واقعی این چالش و سو تفاهم وجود دارد و کار سختی است که اقای جنتی و همکاران‌شان در یک زمان معقولی این فضا را تغییر دهند. اما این کار شدنی است.

اگر بخواهم به اولویت ها برای تغیر فضا اشاره کنیم، به نظرم  یکی از این اولویت‌ها برمی‌گردد به موانع دست و پاگیر و بروکراسی حاکم بر تعامل هنرمند و وزارت ارشاد. این موانع باید کم گشته و محیط امنی برای هنرمندان ایجاد شود. این کار احتیاج به بودجه ندارد، احتیاج به تغییر شیوه تعامل دارد. هنرمند باید بداند که جایی به اسم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هست که برای او یک مامن است، او می‌تواند به وزارت ارشاد مراجعه کند، حرف‌هایش را بزند، و یک آدم امینی هم در مقابل او هست حرفهایش را گوش می‌دهد و کمکش می کند تا مشکل او حل شود. کافی است شما این رویه را اتخاذ کنید، هنرمندان بسیار باهوشند و خیلی زود درک می‌کنند و کار تبلیغی را از کارغیرتبلیغی تفکیک می‌کنند. آن‌ها به خوبی می‌دانند که چه کسی دارد شعار می‌دهد و چه کسی دارد واقعا کار انجام می‌دهد.

نکته بعدی این است که مدیران ارشاد باید یک جامعه‌شناسی و روان‌شناسی واقع بینانه نسبت به هنرمندان داشته باشند، ببینند نیازهای حرفه‌ای و نیازهای روحی هنرمندان در چه سطحی است و باید چگونه با آن برخورد کرد. یکی از مشکلات ما در این سال‌ها این بوده که شناخت و دریافت درستی از روانشناسی و جامعه‌شناسی هنرمندان نداشته‌ایم، بنابراین کارهایی انجام می‌دادیم که به ضد خودش تبدیل می‌شده، فکر می کردیم کار خیلی خوبی داریم انجام می دهیم ولی...

مصداقی می توانید وارد این بحث شوید؟

مثلا یک نمونه اش طرحی بود که دوستان دادند و گفتند ما می‌خواهیم یک بیمارستان یا درمانگاهی را ویژه هنرمندان افتتاح کنیم. خب این طرح در ظاهرش خیلی خوب است، اما در باطن نه تنها هنرمدان را خوشحال نکرد، بلکه باعث تشکیک آن‌ها شد، در واقع این تشکیک به وجود آمد که شاید این عمل یک عمل تبلیغاتی باشد. چون شما اگر می خواهید به درمان هنرمند کمک کنید، خب چرا درمانگاه می‌زنید؟ به جایش شما تسهیلاتی را فراهم کنید که هنرمند بتواند به هر درمانگاهی مراجعه کند. بیایید بیمه هنرمندان را  درست کنید، بیمه های تکمیلی‌شان را ارتقا دهید و شرایطی را فراهم کنید که بتوانند از متخصصان مختلف در بیمارستان های تخصصی استفاده کنند.

نکته بعدی تلاش در دو مسیر است. یکی حمایت از هنرمند در حوزه کار حرفه ای و دیگری حمایت از هنرمند در مسایل صنفی و معیشتی. یعنی قطعا هر دولتی هر مجموعه ای هر مدیری که نسبت به این دو تا بی تفاوت باشد، همراهی هنرمندان را از دست خواهد داد. خیلی مهم است که هنرمند احساس کند امروز اگر می خواهد کنسرت بگذارد، ارشاد به او کمک می کند، حامی اوست  و فقط آدم‌های شناخته شده از این رانت استفاده نمی‌کنند. یعنی هنرمند این احساس را به دست بیاورد که دیده می شود، مدیران هنری هم نشان بدهند که همه را می‌بینند برای همه از جوان تازه کار گرفته تا پیشکسوتان و هنرمندان حرفه‌ای برنامه دارند.

یکی از مشکلاتی که در معاونت هنری قبلی وجود داشت، این بود که مدیرانی در این حوزه کار می‌کردند که هیچ کدام جنس این حوزه را نداشتند، برای همین ارتباط خوبی هم نمیتوانستند با هنرمندان برقرار کنند. اصلا همه هنرمندان را نمی‌شناختند. مراسم تجلیل و قدردانی هم البته داشتند و تعدادی را که می‌شناختند، تجلیل می‌کردند و ولی خیلی از هنرمندان هم بودند که به خاطر شرایط بغرنج زندگی با مشکلات زیادی روبرو شدند. درحالی که مدیران در حوزه فرهنگ و هنر باید مثل باران رحمت الهی برخورد کنند که بر همه یکسان می‌بارد، باران نگاه نمی کند مثلا این فرد کوچک است، آن یکی بزرگ است، این عالم است، آن بی سواد.

اگر ما از این طرف می‌پذیریم که ارشاد محور سیاستگذاری و ناظر بر فعالیت‌های فرهنگی و هنری است، باید بپذریریم که وظیفه، مسولیت و تمشیت هنرمندان با وزارت ارشاد است، البته همه دستگاه ها باید کمک کنند، ولی وزارت ارشاد باید مدعی باشد، لایحه ببرد در هیات دولت تصویب کند برای تسهیلات. لایحه ببرد مجلس که بتواند کار هنرمندان را تسهیل بکند. این هم یکی دیگر از وجوهی است که اگر در دولت جدید می‌خواهند حوزه فرهنگ وهنر به توفیق نسبی دست پیدا کند باید این اتفاق بیفتد. به نظرم صداقت با هنرمندان خیلی مهم است. نحوه تعامل با هنرمندان نباید شبیه برخوردهای سیاسی باشد. شما اگر با هنرمند صادقانه برخورد کنید هنرمند شرایط شما را می پذیرد.

مثل کاری که شما مثلا با آقای رفیعی انجام دادید؟
بله به آقای رفعیی گفتیم امکانات ما همین است شما بیا از این استفاده کن، امکانات بیشتری هم نداریم. پولی هم نداریم که با شما قراداد ببندیم، آقای رفیعی هم وقتی دید که داریم صادقانه با او برخورد می‌کنیم، آمدند و کار کردند. صداقت داشتن با هنرمندان مثل یک کلید معجزه گر است، اگر هنرمند این روحیه را در مدیر ببینند که دارد صادقانه و عادلانه رفتار می‌کند، او هم به مدیر اعتماد می‌کند. اکثر گلایه هایی که هنرمندان می‌کنند بیشتر از این که ناشی از کمبود امکانات باشد، ناشی از تقسیم ناعادلانه امکانات است.

البته نمی‌شود که امکانات هم به صورت مساوی بین همه تقسیم شود؟
بله، تقسیم عادلانه امکانات به این معنی نیست که همه چیز را یکسان به همه بدهیم، نمی‌شود همان تسهیلاتی را که برای هنرمند حرفه‌ای  که 40 سال دارد در این عرصه فعالیت می‌کند، برای کسی که در عمرش می خواهد یک تئاتر اجرا کند قائل شد. اسم این عدالت نیست، این مساوی پخش کردن امکانات است. اگر مدیران صادقانه و عادلانه برخورد بکنند خیلی از مشکلاتی که الان درگیرش هستیم رفع می‌شود و هنرمندان با یک روحیه شاد و خرسند با مدیران برخورد می‌کنند.

 از سوی دیگر این حوزه به خاطر مشکلات زیادی که دارد کار زیادی هم می‌طلبد؛ یعنی شما نمی توانید مدیر فرهنگی و هنری باشید، ولی فرهنگ و هنر کار دسته چندم شما باشد و مشغولیت‌های دیگری هم داشته باشید. آدم‌هایی که به این حوزه می‌آیند، باید شش دانگ حواس و توان‌شان را بگذارند و سخت کار کنند تا بتوانند از پس کارهایی که از قبل مانده و روی دوش این دولت سنگینی می‌کند بربیایند.

مساله دیگر این است که فقط مدیران ارشد و شخص وزیر مهم نیستند، در وزارت ارشاد کارمندی که مسئول گرفتن کتاب از ناشران هست، هم مهم است. برخورد او بسیار تاثیر گذار است. این مجموعه باید با هم فرهنگی باشند. نمی‌توانید بگویید ما یک وزیر خوب داریم و با این یک وزیر خوب همه کارها درست می شود، کارشناس شما هم باید آدمی باشد که هم کارش را بلد باشد و هم برخوردش برخورد فرهنگی باشد. غیر از این باشد، هرچقدر مدیران بالادستی تلاش بکنند، این تلاش‌ها از سوی کسانی که جنس کارشان مال این حوزه نیست، هدر می رود.

در کنار همه این‌ها من فکر می‌کنم باید یک بازنگری مجدد در ساختار وزارت ارشاد، نیروی انسانی این وزارتخانه، در پتانسیل و ظرفیت‌های آن صورت بگیرد. این اتفاق بالاخره باید یک روزی در این مملکت رخ بدهد. ما باید یک روزی  بپذیریم که اشکال داریم، چون بدترین چیزی که می‌تواند برای یک مدیر اتفاق بیفتد، این است که مدیر اذعان به مشکلاتش نکند و مدام از طریق روابط عمومی تلاش کند، کارش را توجیه کند و بگوید همه کارهایم خوب است. اول از همه باید به اینجا برسیم که در حوزه فرهنگ و هنر مشکل داریم، اگر مشکل نداشتیم که این همه مقام معظم رهبری در این مورد صحبت نمی‌کردند و مسئولین و مردم این همه ایراد نمی گرفتند. وقتی پذیرفتیم مشکل داریم باید کسی که می آید، در این حوزه شهامت این را داشته باشد که جراحی بکند، جراحی هم درد دارد، شک نکنید. اما واقعا این جراحی ضروری است، یعنی کار از مسکن و داروهای تزریقی گذشته، بدنه فرهنگ و هنری ما نیاز به یک بازبینی و جراحی موشکافانه و آسیب‌شناسی جدی دارد.

این جراحی ها ممکن است در این دولت هم نتیجه نداشته باشد و نتیجه اش بلند مدت باشد.
من فکر می‌کنم نتیجه اش درازمدت است، ولی در همین دولت هم خودش را نشان می‌دهد. شما با جراحی که می کنید، دارید جلوی آن مرض را می‌گیرید، یعنی این مرض دیگر سلول‌های آلوده تولید نکرده و در عوض شروع می‌کند به ترمیم کردن، قطعا یکسری آدم‌ها مخالفت می‌کنند، خوششان نمی‌آید، یکسری منافع‌شان قطع می‌شود، حرف می زنند و پشت سرمدیر تبلیغات می‌کنند، اما حوزه فرهنگ و هنر ما نیاز به این بازنگری و جراجی دارد حتی اگر با درد و رنج همراه باشد.

‌ولی فکر می‌کنم اهالی فرهنگ و هنر با توجه به این که صداقت را خیلی خوب تشخیص می‌دهند، اگر این نیت را ببینند، پشت سر وزیر خواهند بود.
قطعا، شک نکنید، این را تجربه ثابت کرده، در هر جایی که یک اتفاق درست انجام شده هنرمندان حمایت کردند، و رفتند کمک کردند، اما مشروط به این که آن آدمی که دارد این کار را می‌کند، واقعا از روی صداقت کارش را انجام دهد و دورنمایش را هم توضیح بدهد. او باید برنامه داشته باشد، این برنامه باید شکل بگیرد و برای افراد توضیح داده شود و همه توجیه شوند و ثبات وجود داشته باشد. در این صورت یقین بدانید، هنرمندان حتی اگر دردی هم متحمل شوند، به خاطر آینده و افق روشنی که در برنامه می‌بینند همراهمی می‌کنند.

ثبات مدیران در تصمیم‌های شان چقدر مهم است؟
 خیلی مهم است.

در دوره گذشته شاهد یک اتفاق خیلی نادر بودیم، این که مدیران تصمیم می‌گرفتند، ولی پای تصمیمات‌شان، نمی‌ماندند، یعنی فیلمی اکران می شد و با کوچکترین مخالفت فیلم از اکران خارج می شد. تئاتری اجرا می‌شد با کوچکترین مخالفت، تعطیل می‌شد،یا کتابی منتشر می‌شد و با کوچکترین مخالفت جمع می‌شد، همین مسئله جایگاه ارشاد را به شدت متزلزل کرد.
چون برنامه وجود ندارد، کاری که انجام می شود، بر مبنای فکر و عقیده شخص مدیر است و برای همین هم من مدیر زود کوتاه می‌آیم، چون روی آن برنامه جلو نمی روم که ازش دفاع کنم، اگر شما کاری را انجام بدهید که پشتوانه منطقی و استدلال قوی پشتش باشد، می توانید، پایش بایستید، ولی اگر برنامه‌ای باشد که همین جوری انجام شده باشد، تیری در تاریکی است و قطعا شما پایش نمی‌ایستید. البته طبیعتا اگر یک جایی آدم اشتباه کرد باید آن را بپذیرد؛ چون فرهنگ و هنر حوزه‌ای است که امکان خطا و اشتباه در آن هست. من منظورم این نیست که اگر مدیر کار خطایی کرد، پایش بایستد، ولی اگر کاری کرد که فکر می‌کند درست است، باید شهامت این را داشته باشد که پایش بایستد و حاشیه ها را جمع کند و برود دفاع کند از کارش. این همان چیزی است که هنرمند می‌خواهد. هنرمند اگر ببیند من مدیر پای کارش می ایستم، به من اعتماد می‌کند، با من همراهی می‌کند، اما اگر برای اجرای تئاتر به ایرانشهر مراجعه کند، من هم قبول کنم، ولی فردا بگویم، ببخشید گفته‌اند، شما کار نکنید، و نمی شود، تصور او از من مدیر به هم می‌ریزد و دیگر نمی‌تواند به من اعتماد کند، هنر مند باید ببیند که من مدیر حداقل دارم تلاشم را می‌کنم. این ناجوانمردی است که یک مدیری با هنرمند کار بکند،منطق و استدلال هم داشته باشد، ولی پای کارش نایستد. این جوری هنرمند به چه کسی یا چه چیزی می‌خواهد اعتماد کند؟

من روز اولی که آمدم خانه هنرمندان، گفتم هر حرفی که مدیر قبلی زده، من پایش می‌ایستم. نمی‌شود که با تغییر مدیر یک دفعه همه چیز عوض شود، آن وقت سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. هنرمند هم از نظام فرهنگی ما ناامید می‌شود. چون من مدیر این نظامم.

لازمه اش این است که خود مدیر نگاهش این نباشد که هنرمند خطرناک است چون دارد کار هنری می کند.
این سوتفاهمی است که پیش آمده، از آن طرف مدیر فکر می‌کند هنرمند موجود خطرناکی است که همیشه باید کنترلش کرد، و از آن طرف هم هنرمند فکر می‌کند مدیر کسی است که فقط برای کنترل آمده و نمی‌شود، هیچ تعاملی با او داشت. در صورتی که اصلا این جوری نیست و نباید هم باشد. برای همین می‌گویم، وقتی جامعه شناسی و روانشناسی هنرمند را نمی دانیم، نمی توانیم با او تعامل کنیم. هر چقدر هم سو‌ء تفاهم بیشتر شود، این چالش بیشتر می‌شود، بعد هنرمند دنبال راه‌هایی می‌گردد که حرفش را بزند، جوری که مدیر نفهمد و مدیر هم می‌خواهد جلوی هنرمند گرفته شود، در صورتی که این فضا اگر وارونه شود، اتفاقات بهتری می‌افتد. الان فضای هنر ما احتیاج به وارونگی فرهنگی دارد. به خاطر این که ما اصل را می گذاریم بر عدم اعتماد، بر این که با هم مشکل داریم، اصل را بر این می گذاریم که نمی توانیم با هم کنار بیاییم و یک کار مشترک انجام دهیم، توجه نمی‌کنیم که این یک فرایند است که باید هنرمند و مدیر در آن کنار هم قرار بگیرند. این فضا تا وقتی که به این شکل سنگین است و بر ما حکومت می‌کند این سوتفاهم از بین نمی‌رود، ولی این وارونگی وقتی به وجود بیاید و فضای سالم و دوستانه‌ای جای این فضا را بگیرد، شک نکنید که شصت تا هفتاد درصد مشکلات ما (که ناشی از این وارونگی است) حل می‌شود.

آخرین سوال کلیشه ای است، ولی با توجه به این که شما از لزوم جراحی حرف زدید و به این بحث اشاره کردید که دولت نباید کار قوه قضائیه را انجام دهد، بالاخره تکلیف جامعه هنری و ادبی با ممیزی باید چگونه باشد؟

ممیزی،چیزی نیست که فقط مختص مملکت ما باشد. در همه جای دنیا هست، شما در امریکا که ادعای آزادترین کشور را دارد، نمی توانید هر کاری را روی صحنه ببرید. در همین کتاب آخری که ترجمه کردم (تئاتر مدرن در نظریه و عمل) هست که اجرای بعضی کارهای آدمهای مهمی، مثل استریندبرگ، 12سال ممنوع بوده، بنابراین این جوری نیست که ممیزی فقط مختص کشور ما باشد. بخشی از ابعاد این قضیه که بعضی دارند القا می‌کنند این است که ممیزی یکی از شاخصه های نظام جمهوری اسلامی است. این مساله هم به عملکرد و رفتار ما مدیران فرهنگی باز می‌گردد. ما عملکرد و رفتاری داشته‌‌ایم که این ماجرا را تقویت و بزرگ کرده،. این به نگاهی بر می‌گردد که گفتم یعنی ما به اشتباه فکر کرده‌ایم که ارشاد قوه قضائیه است. نکته دوم این است که مشکل هنرمندان ما با مممیزی نیست با نبود سیاست‌های مدون و شفاف در این حوزه است.من هرجا که مدیریت کرده‌ام ، کارم به گونه‌ای بوده که در خط اول ارتباط با هنرمندان بوده‌ام و ارتباط مستقیمی با هنرمندان داشتم، مشکل هنرمندان این است که اگر من امروز رئیس شورای نظارت شوم یک تئاتر نمی تواند اجرا شود، ولی فردا، فرد دیگری رئیس شود، همان تئاتر می‌تواند اجرا شود. اگر من امروز بیایم نمایشی را ببینم، می‌گویم این کلاه را بردارید آن لنگ را ببندید، اگر فرد دیگری کار را ببیند چیزهای دیگری می‌گوید. متاسفانه در سینما، موسیقی، تئاتر و ادبیات ما سیاست مشخص و مدونی در حوزه ممیزی نیست که هنرمند بر اساس آن بتواند خودش را تنظیم کند، چون این سیاست وجود ندارد و این چارچوب ها خلق نشده‌اند، آن وقت یک چیز وسیعی وجود دارد که هر چیزی می‌تواند در دلش جا بشود یا نشود. اتفاقا همین کتاب آخری را که به آن اشاره کردم برای گرفتن مجوز داده بودیم وزارت ارشاد و این کتاب مدت‌ها به خاطر ممیزی در ارشاد مانده بود. در حالی که این کتاب یک کتاب دانشگاهی در حوزه تئاتر است که راجع به منشا تئاتر در آن بحث شده، رقص‌های نمایشی هم می دانید که جزو آیین‌هایی بوده که تبدیل شده به نمایش، در ارشاد می گفتند که کلمه رقص نباید باشد، ما هم می‌گفتیم که این رقص که منشاء تئاتر بوده فرق دارد با آن رقصی که شما می‌گوئید. این رقص‌های آیینی بوده که در معابد و پرستشگاه‌ها اجرا می شده، این مثال را زدم که بگویم، چون ما سیاست مشخصی نداریم، هیچ کس تکلیف خودش را نمی‌داند. اگر در حوزه ممیزی کارشناسانی بنشینند و چارچوب و خطوط را دربیاورند و بعد محول کنند به خود هنرمندان آن وقت خیلی از این مشکلات به وجود نمی‌آید. یک دوره ای من در وزارت ارشاد جزو شورای نظارت بودم، یعنی در همان دوره دانشجویی در دهه شصت، یادم هست که ما باید برای دیدن کارهای سیاه بازی  که در سینما تئاتر قلهک اجرا می‌شد می‌رفتیم و کار را می‌دیدیم. شبی که ما برای بازبینی می‌رفتیم، می‌دیدیم که این سیاه بازی اصلا تراژیک اجرا می‌شود، هیچ حرف خنده دار یا شوخی هم در آن نیست، ولی همین که مجوز را می‌گرفتند از فردایش هر اتفاقی می‌افتاد، یعنی الان ما بار مسئولیت را از دوش هنرمند، تهیه کننده، مدیر تولید، کارگردان برمی‌داریم  و می‌اندازیم گردن شورای نظارت خودمان. درحالی که باید خود هنرمند متعهدانه و مسئولانه نسبت به آن چیزی که روی پرده سینما یا روی صحنه می‌برد یا در کتاب می‌نویسد، تعهد داشته باشد، وگرنه اگر شما در شیوه جنگ و گریز بیفتید فایده‌ای ندارد. شما می گویید این را بردار او می رود یک چیز دیگر جایش می گذارد، با یک نمادی حرف خودش را می‌زند، یا با یک نشانه دیگری وارد میدان می‌شود، و شما هم باید مدام درگیر این جنگ و گریز باشید که چه چیزی برداشته شود و چه چیزی جایش را بگیرد. من فکر می‌کنم اگر آن محیط شفاف و صمیمی بین این دو حوزه به وجود بیاید و حوزه ممیزی ما از سلیقه‌های شخصی دور باشد، شفاف، دارای چارچوب و برنامه مدون باشد، اصلا نیازی نیست که شورای نظارت بگذارید، قوانین را ابلاغ بکنید و بعد مسئولیت را به خود هنرمند بدهید. من به دوستان گفتم، الان وضعیت ما در ایرانشهر خیلی خوب است،  چون من هیچ مسئولیتی ندارم و هر کسی هم که به من بگوید چرا این را گذاشتی می‌گویم، برای این که مجوز شورای نظارت دارم. در صورتی که شما باید مسئولیت را گردن من بیندازید. آن وقت هر شب مدیر سالن در صحنه است که یک اتفاقی نیفتد، چون پای خودش است. الان هر اتفاقی که بیفتد من مجوز شورای نظارت را نشان می‌دهم و می‌گویم بروید با ارشاد صحبت کنید، ارشاد مجوز داده. چالش هایی که بین هنرمندان و مدیران از منظر ممیزی به وجود می آید، یکی از سخت ترین چالش هایی است که وجود داشته‌است.

عکس‌ها: لیلا افشار

5757

کد خبر 312081

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ياس IR ۱۶:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۷
    5 0
    پس كي اوضاع كتاب و نشر از اين حالت خارج ميشه ؟؟؟ چند ماه ديگه بايد صبر كنيم ؟؟؟ تمام ناشران خوبمون تعطيل و يا نيمه تعطيل شدن !
  • افشین A1 ۱۹:۲۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۷
    5 0
    این حرفا رو ول کن نمره ی من ُ چرا 13 دادی آخه !!!!!!!!!!!

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین